English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 118 (7 milliseconds)
English Persian
grocer's shop خواربار فروشی
grocer's shop بقالی
Other Matches
grocer's خواربار فروشی
grocer's بقالی
grocer خواربار فروش
grocer بقال
grocer عطار
shop کارخانه خرید کردن
shop around <idiom> به مغازههای مختلفی برای خریدچیزی رفتن
to keep shop دکان داری کردن
keep shop دکانداری کردن
to keep shop دکان داشتن
shop محل ساخت
shop کارخانه
shop خریدکردن
shop فروشگاه
shop دکان
shop مغازه
shop کارگاه تعمیرگاه
shop مغازه گردی کردن دکه
shop کارگاه
shop stewards رئیس گروه
to talk shop در باره کار صحبت کردن
tommy shop دکان خواربارفروشی یانانوایی
tuck shop مغازه قنادی
tuck shop مغازه حلویات
union shop مغازه یاکارگاهی که اعضای خارج از اتحادیه کارگری رامیپذیرد مشروط باینکه بعداعضو شوند
union shop یکی از اصول سیستم سندیکایی که به موجب ان کارگرانی که عضو اتحادیه نیستند می توانند استخدام شوند ولی پس از استخدام باید به عضویت اتحادیه درایند
welding shop کارگاه جوشکاری
shop girl شاگرد پادو
smith's shop کارگاه اهنگری
smith's shop اهنگری
shop keeper دکان دار
shop keeper صاحب دکان
shop lifter دکان بر
shop lifter دزد مشتری نما
shop lifting دزدی از مغازه ها
shop supply اماد تعمیرگاهی
shop supply وسایل لازم برای تعمیرگاه تدارک کردن تعمیرگاه
shop girl شاگرد دکان
shop test ازمایش کارگاهی
winding shop کارگاه سیم پیچی
window shop به کالاهای درون ویترین مغازه نگاه کردن
pawn shop مغازهی کارگشایی و گروبرداری
sweet shop مغازهشیرینیوسیگارفروشی
talk shop <idiom> درموردکار شخصی صحبت کردن
to shut up a shop مغازه ای را بستن
food shop خواربار فروشی
shop-soiled آسیبدیدهوکثیف
shop floor کارگرانکارخانهدرمقایسهبامدیران
shop steward رئیس گروه
chemist's shop داروخانه
antique shop فروشگاه اشیاء عتیقه
betting shop جائیکهرویاسبهاشرط بندی میکنند
chip shop مغازهایکهدر آنموادخوراکیفروختهمیشود
corner shop مغازهکوچک
sex shop فروشگاهمربوطبهلذاتجنسی
shop assistant دستیار مغازه دار
food shop بقالی
shop fronts ازاره نمای بنا
beauty shop ارایشگاه
beauty shop سالن ارایش وزیبایی
break into a shop دکانی را زدن
cartwright's shop دوچرخه سازی
coffee shop قهوه خانه
coffee shop رستوران
die shop حدیده سازی
dram shop جایگاه نوشابه فروشی
electroplating shop کارگاه عملیات گالوانیزهای
field shop کارگاه صحرایی
field shop تعمیرگاه صحرایی
base shop تعمیرگاه پادگانی
base shop تعمیرگاه نگهداری امادگاهی تعمیرگاه پایگاهی
assembly shop کارگاه مونتاژ
bucket shop جای شرط بندی وقمار روی سهام و مانند ان
closed shop سیستم بسته
closed shop با کارکردانحصاری
closed shop موسسه کارشناسی
closed shop قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
tea shop رستوران
tea shop نهارخوری قهوه خانه
shop front ازاره نمای بنا
acre shop حق الارض
fitting shop کارگاهی که در انجا اجزای ماشین را سوار میکنند کارگاه مونتاژ
shop drawing نقشه یا تفصیل مشخصات فنی که بکارخانهای فرستاده میشود
nickel shop ساچمه نیکلی
open shop سیستم باز
open shop با کارکرد ازاد
pattern shop کارگاه مدل سازی
print shop بسته گرافیکی ساده که چندین خدمت چاپی را بخوبی انجام میدهد
pro shop فروشگاه باشگاه حرفهای
open shop بنگاه دارای سیستم استخدام ازاد
railway shop تعمیرگاه راه اهن
repair shop workshop
repair shop تعمیرگاه
shop boy شاگرد دکان
shop boy شاگرد
shop boy پادو
molding shop کارگاه قالب گیری
maintenance shop کارگاه تعمیر و نگهداری تعمیرگاه
machine shop کارگاه محاسبات ماشینی
jumble shop دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
lathe shop تراشکاری
lathe shop کارگاه تراشکاری
milling shop کارگاه فرزکاری
loam molding shop قالب گیری ماسهای
fish and chip shop جائیکهغذاهاییمثل"ماهیسرخشده" "سوسیس"وغیرهمیفروشد
ingot dressing shop پرعیار کردن شمش
machine shop tool ابزار ماشینی
mobile repair shop تعمیرگاه سیار
plate molding shop مدلسازی
The goods in this shop could not be flogged. اجناس این مغازه باد کرده
automatic turning shop کارگاه تراشکاری
shop or work drawing نقشه در حین انجام کار
bull in a china shop <idiom> کسی که همه چیزرا به هم میریزد
hand molding shop قالبریزی دستی
I walked past the shop ( store ) . از جلوی فروشگاه گذشتم
This shop deals in goods of all sorts . دراین مغازه همه چیز معامله می شود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com