Dictiornary-Farsi | ground adjustable propeller | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
ground adjustable propeller	ملخی که گام آنرا تنها ازخارج و روی زمین میتوان تغییر داد و نه در حال پرواز


Other Matches

adjustable pitch propeller	ملخ با گام قابل کنترل
propeller	پروانه
propeller	پیشران
propeller	پروانه هواپیماوکشتی وغیره
propeller	پروانه ناو
propeller	ملخ هواپیما
propeller	گاردان خودرو
propeller	ملخ
propeller	پروانه کشتی
propeller shaft	میل کاردان
propeller shaft	محور مفصلی
propeller duct	قابپروانه
propeller shaft	محور کاردان
propeller shaft	میل گردان محور انتقال نیرو
propeller shaft	گاردان خودرو
propeller joint	چهارشاخه گاردان خودرو
propeller fan	پروانه گردان
propeller blade	تیغه پروانه
colloidal propeller	سوخت کلوئیدی
club propeller	ملخی دارای تیغههای کلفت باگام زیاد برای تست قدرت یاترک موتور
driving propeller	پروانهحرکت
supersonic propeller	ملخ مافوق صوت
reversible propeller	ملخی که میتوان گام تیغههای انرا معکوس کرد
ship propeller	پروانه کشتی
pusher propeller	ملخ هل دهنده
fixed pitch propeller	ملخ با گام ثابت
constant speed propeller	ملخی که سیستم کنترل ان دارای یک گاورنر و یک فیدبک بوده و گام ملخ را به منظورثابت نگه داشتن سرعت دوران تنظیم میکند
controllable pitch propeller	ملخ با گام قابل کنترل
static propeller thrust	تراستی که توسط یک ملخ تولید میشود
anti propeller end	انتهای موتور که دور از ملخ قرار گرفته
adjustable	قابل تطبیق
adjustable	تعدیل پذیر
adjustable	تنظیم پذیر
adjustable	قابل تنظیم
adjustable <adj.>	قابلیت تنظیم قسمت های مختلف دار قالی
adjustable gib	پشت بند قابل تنظیم
adjustable stop	توقف قابل تنظیم [مهندسی]
angular adjustable	قابل تنظیم بطور زاویه ای
adjustable wheel	چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
adjustable wrench	آچار فرانسه
adjustable thermostat	دماپای تنظیم پذیر
adjustable coupling	جفتگیری متغیر
adjustable dimension	بعد تعدیل پذیر
adjustable lever	اهرم قابل تنظیم
adjustable parameter	پارامتر تنظیم پذیر
adjustable plane	رنده درجه دار
adjustable resistance	مقاومت متغیر
adjustable stabilizer	تثبیت کننده افقی قابل تنظیم هواپیما
adjustable condenser	خازن متغیر
adjustable frame	چهارچوب قابل تنظیم
adjustable seat	صندلی متحرک
adjustable shelf	صفحه متحرک
adjustable clamp	گیره قابل تنظیم
adjustable channel	مجرای قابل تنظیم
adjustable catch	دستگیره قابل تنظیم
adjustable lamp	چراغ مطالعه قابل تنظیم
adjustable buckle	سگک قابل تنظیم
adjustable antenna	آنتن قابل تنظیم
vertically adjustable	قابلیت تنظیم عمودی
adjustable spanner	آچارفرانسه
adjustable strap	بند شلوار پیش سینه دار که قابل تنظیم است
adjustable support	پایه متحرک
adjustable nut wrench	آچار فرانسه
adjustable leaping weir	سر ریز آب باران با تیغه متحرک
adjustable ceiling fixture	آویز سقفی متحرک
continuous adjustable transformer	مبدل تنظیم پذیر
adjustable proportional module	نیمه مدول نسبی با سقف تنظیم شونده
adjustable split die	وسیله ای برای در آوردن دنده یا روزه در سطح خارجی اجسام
adjustable speed motor	موتور با دور متغیر
adjustable waist tab	نوار دور کمر قابل تنظیم
adjustable double endwrench	آچار شش گوش قابل تنظیم دوبل
inductor with adjustable air gap	پیچک با فاصله هوائی قابل تنظیم
square-jawed adjustable spanner	تنظیم دهانه آچار پیچ گوشتی
adjustable conduit attachment fixture	آویز متحرک
get off the ground <idiom>	پا گرفتن
under ground	راه اهن زیرزمینی
to take ground	بخاک نشستن
on the ground of	به دلیل
get off the ground <idiom>	شروع خوب داشتن
out of one's ground	تجاوز توپزن از محل ایستادن
we are still above ground	هنوز زنده ایم
down to the ground	ازهمه جهت
down to the ground	ازهرحیث کاملا
to take ground	بگل نشستن
under ground	سرداب زیرزمین
ground	خاک میدان
ground	تماس دادن چوب به زمین پشت گوی برای امادگی
ground	تماس دادن توپ با زمین
ground	به گل زدن
ground	سیم منفی
ground	اتصال بدنه
ground	محل ایستادن توپزن
ground	خاک
ground	کف زمین
ground	زمین کردن
ground	سبب
ground	جهت
ground	عرصه
ground	اتصال منفی
ground	اتصال زمین
ground	فرودامدن
ground	بگل نشاندن اصول نخستین را یاددادن
ground	بنا کردن برپا کردن
ground	پایه
ground	اساس
ground	کف دریا
ground	عنوان
ground	زمینه
ground	بزمین نشستن
ground	اساسی
ground	محوطه
ground	کار گذاشتن یا مستقرکردن
ground	زمین میدان
ground	به گل نشاندن ناو
ground	سیم زمین
ground	اتصال به زمین
ground	زمان ماضی فعل grind
ground	زمین
above ground	زنده
ground	: زمین
ground	قطب منفی
ground zero	محل تماس گوی اتشین بمب اتمی با زمین
ground zero	صفر زمین
ground	اتصال مدار الکتریکی به زمین یا به نقط های با سطح ولتاژ صفر.
ground	اصل
teeing ground	منطقه شروع هر بخش ازبازی گلف
loose ground	زمین سست
there is no ground for his complaint	شکایت او بیمورد است
impermeable ground	زمین نفوذناپذیر
impermeable ground	زمین ناتراوا
stamping ground	میعادگاه
stamping ground	پاتوق
speed over the ground	S good made speed
holding ground	محوطه نگهدارنده لنگر
holding ground	گیرایی کف دریا
to be dashed to the ground	به نتیجه نرسیدن
to be dashed to the ground	متروک ماندن
to cover much ground	جامع بودن
to give ground	عقب نشینی کردن
to give ground	پس نشستن
to gain ground upon	شدن به
to gain ground upon	نزدیک
to gain ground	تجاوزکردن تعدی کردن
to gain ground	پیشرفت کردن
to fall to the ground	متروک ماندن
to fall to the ground	به نتیجه نرسیدن
to fall to the ground	زمین خوردن
to cover much ground	وسیع بودن
lose ground	فرصت خود را ازدست دادن
to cover much ground	رسابودن
lose ground	عقب افتادن
quick ground	زمین سست
saturated ground	زمین سیراب
saturated ground	خاک سیر اب
neutral ground	سیم زمین خنثی
ground waves	امواج سطحی رسیده به رادار یادستگاههای مخابراتی
he fell to the ground	دویدن اغازکردبزمین افتاد
organization of the ground	سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
original ground	زمین طبیعی
ground waves	امواج زمینی
original ground	زمین بکر
permeable ground	تراوا زمین
permeable ground	زمین تراوا
pervious ground	تراوا زمین
pervious ground	زمین تراوا زمین نفوذپذیر
ground wire	سیم زمین
natural ground	زمین طبیعی
mark out a ground	تحدید حدود زمین
hold one's ground	پایداری
hold one's ground	موقعیت خودرا حفظ کردن
proving ground	ازمونگاه
proving ground	محل تحقیقات علمی ازمایشگاه
protective ground	زمینه حفافتی
hold one's ground	ایستادگی کردن
he fell to the ground	همینکه
pleasure ground	گردش گاه
hard ground	زمین سخت
hard ground	زمین سفت
ground work	اجرای فن در خاک
made ground	خاک دستی
pleasure ground	تفرجگاه
to give ground	تسلیم شدن
basic ground	زمینه و متن اصلی فرش
to stamp the ground	با پا روی زمین کوبیدن
stand one's ground <idiom>	حمایت از جایگاه شخص
run into the ground <idiom>	بیش ازاندازه کارکشیدن
on shaky ground <idiom>	متزلزل ،نا امن
lose ground <idiom>	به عقب رفتن ،ضعیف تر شدن
have one's feet on the ground <idiom>	کاربردی ومعقول بودن
ground floor <idiom>
give ground <idiom>	عقب نشینی کردن
get in on the ground floor <idiom>	ازابتدا شروع کردن
gain ground <idiom>	به جلو رفتن
feet on the ground <idiom>	عقاید عاقلانه
(keep/have one's) ear to the ground <idiom>	بادقت مراقب اطراف بودن
To stamp the ground .	با پا بزمین کوبیدن
The aircraft got off the ground .	هواپیما اززمین بلند شد
ground color	رنگ زمینه
ground color	رنگ اصلی متن فرش
ground loom	دار زمینی [قالی]