English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
ground control کنترل زمینی
ground control دستگاه کنترل کننده زمینی
Other Matches
ground اصل
ground کف زمین
ground زمین کردن
ground سبب
ground جهت
ground عرصه
ground خاک
ground محل ایستادن توپزن
ground اتصال مدار الکتریکی به زمین یا به نقط های با سطح ولتاژ صفر.
get off the ground <idiom> شروع خوب داشتن
we are still above ground هنوز زنده ایم
out of one's ground تجاوز توپزن از محل ایستادن
get off the ground <idiom> پا گرفتن
on the ground of به دلیل
down to the ground ازهرحیث کاملا
down to the ground ازهمه جهت
above ground زنده
ground zero محل تماس گوی اتشین بمب اتمی با زمین
ground zero صفر زمین
to take ground بگل نشستن
to take ground بخاک نشستن
under ground راه اهن زیرزمینی
under ground سرداب زیرزمین
ground تماس دادن چوب به زمین پشت گوی برای امادگی
ground تماس دادن توپ با زمین
ground اساسی
ground زمینه
ground بنا کردن برپا کردن
ground عنوان
ground بگل نشاندن اصول نخستین را یاددادن
ground سیم زمین
ground اتصال به زمین
ground زمان ماضی فعل grind
ground بزمین نشستن
ground فرودامدن
ground کف دریا
ground اساس
ground پایه
ground خاک میدان
ground زمین
ground : زمین
ground به گل زدن
ground سیم منفی
ground قطب منفی
ground اتصال بدنه
ground اتصال منفی
ground به گل نشاندن ناو
ground زمین میدان
ground کار گذاشتن یا مستقرکردن
ground محوطه
ground اتصال زمین
dead ground زمین واقع در زاویه بیروح
dead ground اتصال به زمین کشنده
loose ground زمین سست
ground connection اتصال زمین
quick ground زمین سست
made ground خاک دستی
lose ground عقب افتادن
lose ground فرصت خود را ازدست دادن
mark out a ground تحدید حدود زمین
natural ground زمین طبیعی
neutral ground سیم زمین خنثی
permeable ground تراوا زمین
organization of the ground سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
original ground زمین طبیعی
original ground زمین بکر
ground crew متخصصین فنی ومکانیکهای هواپیما
debatable ground زمین یامرزمورد دعوا
drill ground میدان مشق
hard ground زمین سفت
ground work اجرای فن در خاک
ground wire سیم زمین
ground waves امواج سطحی رسیده به رادار یادستگاههای مخابراتی
ground survey نقشه برداری زمینی
ground waves امواج زمینی
figure ground شکل و زمینه
ground wave موج زمینی
hard ground زمین سخت
he fell to the ground همینکه
impermeable ground زمین نفوذناپذیر
impermeable ground زمین ناتراوا
elevated ground زمین بلند
holding ground محوطه نگهدارنده لنگر
holding ground گیرایی کف دریا
hold one's ground پایداری
hold one's ground موقعیت خودرا حفظ کردن
hold one's ground ایستادگی کردن
he fell to the ground دویدن اغازکردبزمین افتاد
voltage to ground ولتاژ زمین
to make even with the ground با خاک یکسان کردن
to lose ground عقب نشینی کردن
to lose ground پس نشستن
to kiss the ground زمین بوسیدن
to kiss the ground خودراپست کردن تواضع کردن
to kiss the ground پست شدن
to give ground تسلیم شدن
to give ground عقب نشینی کردن
to give ground پس نشستن
to gain ground upon شدن به
to mark out a ground حدود زمینی را تععین کردن یانشان دادن
to spade the ground بیل زدن
to stand one's ground بر سر دلیل خود ایستادن
vital ground زمین یاعوارض مهم
vital ground زمین حیاتی
vantage ground زمین دارای برتری اتش و دید
vantage ground زمین سرکوب
under ground survey برداشت زیرزمینی
under ground shaft چاه کور
under ground working استخراج زیرزمینی
under ground mining استخراج زیرزمینی
to touch ground بجای ثابت یابموضوع اصلی رسیدن
to stand ones ground برسرحرف یادلیل یاقصدخودایستادن
to gain ground upon نزدیک
to gain ground تجاوزکردن تعدی کردن
stamping ground پاتوق
speed over the ground S good made speed
saturated ground زمین سیراب
saturated ground خاک سیر اب
proving ground ازمونگاه
proving ground محل تحقیقات علمی ازمایشگاه
protective ground زمینه حفافتی
pleasure ground گردش گاه
pervious ground زمین تراوا زمین نفوذپذیر
pervious ground تراوا زمین
stamping ground میعادگاه
teeing ground منطقه شروع هر بخش ازبازی گلف
there is no ground for his complaint شکایت او بیمورد است
to gain ground پیشرفت کردن
to fall to the ground متروک ماندن
to fall to the ground به نتیجه نرسیدن
to fall to the ground زمین خوردن
ground signals سیستم علایم بصری زمینی سیستم مخابره علایم زمینی مستقر در فرودگاه
to cover much ground وسیع بودن
to cover much ground رسابودن
to cover much ground جامع بودن
to be dashed to the ground متروک ماندن
to be dashed to the ground به نتیجه نرسیدن
permeable ground زمین تراوا
flat ground زمین تخت
ground detector تستر زمین
ground grainer مهاجمی که پیشروی میکند
ground gudgeon ماهی تیان
ground hog موش خرمای کوهی
ground indicator اشکارساز اتصال با زمین
ground ivy پاپیتال خاکی
ground joint اتصال سنبادهای
ground judge داور زمین شمشیربازی
ground landlord مالک عرصه
ground landlord کسی که زمینی را برای ساختمان کردن اجاره میدهد
ground liaison رابط زمینی
ground glass نوعی شیشه نورافشان که دارای سطحی تراشیده است
ground game روش استفاده از مانور دویدن
ground forces نیروهای زمینی
ground detector اشکارساز زمین
ground effect وسیله پرواز به صورت هواناو
ground effect نیروی پرواز به صورت هواناو
ground effect اثر زمین
ground fir پنجه گرگ سلاژین
ground fire تیر زمینی
ground fire تیراندازی باسلاحهای کوچک از زمین به هواپیما
ground force نیروی زمینی
ground force 1 army :syn
ground forces نیروی زمینی
ground liaison گروه رابط زمینی در فرودگاه شکاریهاربط زمینی
ground line خط زمین
ground potential پتانسیل زمین
ground readiness اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
ground resolution قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
ground return بازتاب زمینی
ground return برگشت زمینی
ground return انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
ground rule دستورالعمل
ground rule وفیفه اساسی قاعده و طرز عمل
ground sea خیزاب دریاکه علت نمایانی نداشته باشد
ground speed سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین
ground position در خاک نشستن
ground position موقعیت زمینی
ground position نقطه تصویرزمینی هواپیمای در حال عکاسی
ground loop تغییر ناگهانی جهت حرکت هواپیما با ارابه فرود
ground nadir نقطه سمت القدم هواپیما درعکاسی هوایی
ground niche پالوئک
ground note نت زمینه
ground nut بادام زمینی
ground observation دیدبانی زمینی
ground observation دیدبانی ازروی زمین
ground observer دیدبان زمینی
ground plate صفحه زمین
ground position ایستگاه زمینی
ground speed سرعت زمینی
ground detector اشکارساز اتصال با زمین
flat ground زمین مسطح
ground swell موج مرده
foul ground کفه ته نشین
foul ground قسمت حاوی ته نشینهای ته دریا
ground swell موج سطحی
ground swell امواج
ground swell طغیان شدید و وسیع اب اقیانوس
gain ground پیشروی کردن
gain ground ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
gain ground خاک دشمن راتصرف کردن تجاوز و تعدی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com