Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
ground stroke	ضربه پس از تماس توپ تنیس با زمین
Other Matches
stroke	ضربه خفیف
stroke	سکته
stroke	سرکش گذاردن
stroke	زدن
stroke	نوازش کردن
stroke	لمس کردن دست کشیدن روی
stroke	تکان
stroke	ضرب حرکت
stroke	لطمه
stroke	ضربت
stroke	ضربه
stroke	راندن کمتر از فرفیت
stroke	کوبه
stroke	ضربه [ماشین تحریر]
down stroke	ضربه رو به پایین
stroke	یک قلم یا قلمو برای رسم روی صفحه .2-ضخامت حرف چاپ شده
stroke	1-ضخامت
stroke	حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroke	ضربه با کنترل
stroke	فشار با پا
stroke	ضربه مهارشده
stroke	کورس
stroke	مرحله
stroke	زمان
stroke	ضربه زدن
to stroke any one down	کسیراازقهریاغضب درپایین اوردن
to stroke any one down	خشم کسیرافرونشاندن
on the stroke	سر وقت
on the stroke	بموقع
stroke	ضربه باکنترل
exhaust stroke	مرحله اگزوز
downward stroke	ضربه رو به پایین
hair stroke	خط نازک بالا یا پایین حروف نوشته یا چاپی
cutting stroke	ضربه برش
heat stroke	گرمازدگی
exhaust stroke	مرحله تخلیه
exhaust stroke	ضربه خروجی
stroke judge	حرکتتوام بادستوپایحرفهای
crawl stroke	مراحلکلار
hair stroke	نازک کاری درخوشنویسی
induction stroke	مرحله تنفس
induction stroke	مرحله مکش
heat stroke	گرماگرفتگی غش در اثر گرما
heat-stroke	گرمازدگی
free stroke	کشیدن ساده سیم گیتار [کلاسیک] [انگشت به روی سیم همسایه منتقل می شود]
stroke [guitar]	زدن [گیتار] [موسیقی]
rest stroke	کشیدن سیم گیتار [کلاسیک] [انگشت به روی سیم همسایه کوتاه مدت تکیه میکند]
back stroke	ضربه برگشت پیستون
backhand stroke	ضربت چوگان از پشت سر
butt stroke	ضربه با ته قنداق
butt stroke	سخمه ته قنداق
compression stroke	ضربه تراکم
cross stroke	فشار روی پا برای ازدیادسرعت یا چرخش
cutting stroke	امتداد برش
heat-stroke	گرماگرفتگی غش در اثر گرما
intake stroke	مرحله تنفس
master stroke	هنر نمایی
pump stroke	حرکت پمپ
stroke hole	بخشی از بازی گلف که درانجا امتیاز اضافی به حریف ضعیف داده میشود
stroke play	مسابقه گلف با محاسبه مجموع ضربههای یک بازیگر
four stroke cycle	دوره چهار زمانه
four stroke cycle	سیکل چهار زمانه
butterfly stroke	شنایپروانهبرگشت
variable stroke	پمپ مایعی با پیستونهایی بصورت محوری یا خطی که بصورت محوری یا خطی نوسان میکند
stroke writer	ترمینال گرافیکی برداری که اشیاء را روی صفحه بوسیله یک سری خطوط نمایش میدهد
under arm stroke	ضربه پایین دست
two stroke engine	موتور دو زمانه
trudgen stroke	دست کرال و پای قیچی
trudgen stroke	شنای کرال
four stroke engine	موتور چهار زمانه
pump stroke	ضربه پمپ
power stroke	مرحله قدرت
master stroke	استادی
overhead stroke	ضربه از بالای سر
piston stroke	ضربه پیستون
four stroke engin	موتور چهارزمانه
key stroke	ضربه زدن به کلید
master stroke	شاهکار
intake stroke	مرحله مکش
8 oclock sharp . On the stroke of 8.	بلیط دوسره
8 oclock sharp . On the stroke of 8.	سر ساعت هشت
single stroke bell	زنگ تک ضربه
opposit stroke pistons	پیستون مقابل گرد
gallery hit or stroke	ضربه یاضربت نمایان
A blood horse needs only one stroke of the whip . <proverb>	اسب نجیب را یک تازیانه بس است .
to take ground	بگل نشستن
ground zero	محل تماس گوی اتشین بمب اتمی با زمین
under ground	راه اهن زیرزمینی
get off the ground <idiom>	شروع خوب داشتن
on the ground of	به دلیل
we are still above ground	هنوز زنده ایم
out of one's ground	تجاوز توپزن از محل ایستادن
to take ground	بخاک نشستن
ground zero	صفر زمین
down to the ground	ازهرحیث کاملا
down to the ground	ازهمه جهت
under ground	سرداب زیرزمین
ground	زمین کردن
ground	سبب
ground	زمین
ground	عرصه
ground	خاک
ground	محل ایستادن توپزن
ground	کار گذاشتن یا مستقرکردن
ground	سیم زمین
ground	اتصال به زمین
ground	زمان ماضی فعل grind
ground	اساسی
ground	تماس دادن چوب به زمین پشت گوی برای امادگی
ground	تماس دادن توپ با زمین
ground	قطب منفی
ground	اتصال زمین
ground	زمین میدان
ground	کف زمین
ground	محوطه
ground	به گل نشاندن ناو
ground	اصل
ground	اتصال منفی
ground	: زمین
ground	جهت
ground	اتصال بدنه
ground	بزمین نشستن
ground	اتصال مدار الکتریکی به زمین یا به نقط های با سطح ولتاژ صفر.
ground	کف دریا
ground	سیم منفی
ground	عنوان
ground	زمینه
ground	خاک میدان
ground	اساس
ground	پایه
ground	بنا کردن برپا کردن
ground	بگل نشاندن اصول نخستین را یاددادن
get off the ground <idiom>	پا گرفتن
ground	فرودامدن
ground	به گل زدن
above ground	زنده
speed over the ground	S good made speed
to gain ground upon	شدن به
to gain ground upon	نزدیک
stamping ground	میعادگاه
saturated ground	زمین سیراب
to gain ground	تجاوزکردن تعدی کردن
to gain ground	پیشرفت کردن
there is no ground for his complaint	شکایت او بیمورد است
to be dashed to the ground	به نتیجه نرسیدن
to fall to the ground	متروک ماندن
to be dashed to the ground	متروک ماندن
to cover much ground	جامع بودن
to cover much ground	رسابودن
teeing ground	منطقه شروع هر بخش ازبازی گلف
to cover much ground	وسیع بودن
to fall to the ground	به نتیجه نرسیدن
stamping ground	پاتوق
saturated ground	خاک سیر اب
home ground	آشنا بهمحیط
made ground	خاک دستی
lose ground	فرصت خود را ازدست دادن
lose ground	عقب افتادن
quick ground	زمین سست
loose ground	زمین سست
impermeable ground	زمین نفوذناپذیر
impermeable ground	زمین ناتراوا
holding ground	محوطه نگهدارنده لنگر
hold one's ground	پایداری
hold one's ground	موقعیت خودرا حفظ کردن
hold one's ground	ایستادگی کردن
he fell to the ground	دویدن اغازکردبزمین افتاد
he fell to the ground	همینکه
hard ground	زمین سخت
hard ground	زمین سفت
mark out a ground	تحدید حدود زمین
ground crew	کارکنان هواپیما
proving ground	ازمونگاه
proving ground	محل تحقیقات علمی ازمایشگاه
protective ground	زمینه حفافتی
pleasure ground	گردش گاه
pleasure ground	تفرجگاه
holding ground	گیرایی کف دریا
pervious ground	زمین تراوا زمین نفوذپذیر
pervious ground	تراوا زمین
permeable ground	زمین تراوا
permeable ground	تراوا زمین
original ground	زمین بکر
original ground	زمین طبیعی
organization of the ground	سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
neutral ground	سیم زمین خنثی
natural ground	زمین طبیعی
to fall to the ground	زمین خوردن
to stamp the ground	با پا روی زمین کوبیدن
to keep one's feet on the ground <idiom>	آرام و استوار ماندن
To stamp the ground .	با پا بزمین کوبیدن
to keep one's feet on the ground <idiom>	واقع بین ماندن
to keep one's feet on the ground <idiom>	علمی ماندن و بدون نظر خصوصی
The aircraft got off the ground .	هواپیما اززمین بلند شد
On what basis (ground)	بر چه اساسی ؟
ground-plan	[نقشه همتراز با زمین]
to grub the ground	ریشه های زمینی را کندن
hunting ground	صیدگاه
recreation ground	زمینبازی
hunting ground	شکار گاه

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com