English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 213 (11 milliseconds)
English Persian
ground water اب زیرزمینی
ground water ابهای زیرزمینی
Search result with all words
actual velocity of ground water سرعت واقعی اب زیرزمینی
fixed ground water اب زیرزمینی ماندگار
ground water basin حوزه اب زیرزمینی
ground water flow فرورفت
ground water runoff جریان زیرزمینی
ground water storage اب انباشت زیرزمینی
ground water table سطح اب زیرزمینی
ground water table سفره ابخوان
ground water table سفره اب زیرزمینی
ground water trench بریدگی اب زیرزمینی
water permeates the ground اب در زمین نفوذ یا سرایت میکند
Other Matches
ground اتصال منفی
ground قطب منفی
ground سیم منفی
ground محوطه
ground کار گذاشتن یا مستقرکردن
ground اتصال زمین
ground اساسی
ground زمان ماضی فعل grind
ground اتصال به زمین
ground سیم زمین
ground زمین
ground به گل نشاندن ناو
ground زمین میدان
ground زمین کردن
ground کف زمین
ground اتصال مدار الکتریکی به زمین یا به نقط های با سطح ولتاژ صفر.
down to the ground ازهمه جهت
out of one's ground تجاوز توپزن از محل ایستادن
down to the ground ازهرحیث کاملا
ground سبب
ground به گل زدن
ground تماس دادن توپ با زمین
ground تماس دادن چوب به زمین پشت گوی برای امادگی
ground محل ایستادن توپزن
ground خاک
ground عرصه
ground جهت
on the ground of به دلیل
ground zero محل تماس گوی اتشین بمب اتمی با زمین
we are still above ground هنوز زنده ایم
ground بزمین نشستن
ground اصل
get off the ground <idiom> شروع خوب داشتن
ground اتصال بدنه
to take ground بگل نشستن
to take ground بخاک نشستن
ground zero صفر زمین
under ground راه اهن زیرزمینی
under ground سرداب زیرزمین
get off the ground <idiom> پا گرفتن
above ground زنده
ground عنوان
ground اساس
ground پایه
ground بنا کردن برپا کردن
ground بگل نشاندن اصول نخستین را یاددادن
ground فرودامدن
ground زمینه
ground خاک میدان
ground کف دریا
ground : زمین
flying ground میدان پرواز
ground surface کف زمین
ground state تراز اصلی
ground state حالت پایه
drill ground میدان مشق
ground swell امواج
flat ground زمین تخت
ground stroke ضربه پس از تماس توپ تنیس با زمین
ground suppressor برطرف کننده کوتهمداری
ground timber تیر کف
ground tackle وسیله مهار کردن قایق
ground timber تیر طولی
ground tackle زنجیر لنگر و متعلقات ان
ground sill پایهیزمینه
elevated ground زمین بلند
ground moraine منبعیخزیرزمینی
ground swell موج مرده
ground swell موج سطحی
ground swell طغیان شدید و وسیع اب اقیانوس
ground survey نقشه برداری زمینی
figure ground شکل و زمینه
ground surveillance تجسس زمینی
ground surveillance مراقبت زمینی
flat ground زمین مسطح
ground torpedo اژدرپیوسته بته دریا
home ground آشنا بهمحیط
recreation ground زمینبازی
ground waves امواج زمینی
ground waves امواج سطحی رسیده به رادار یادستگاههای مخابراتی
ground wire سیم زمین
On what basis (ground) بر چه اساسی ؟
The aircraft got off the ground . هواپیما اززمین بلند شد
hard ground زمین سفت
hard ground زمین سخت
ground-to-air زمین به هوا
To stamp the ground . با پا بزمین کوبیدن
breeding ground گانگاه
he fell to the ground همینکه
he fell to the ground دویدن اغازکردبزمین افتاد
ground staff افرادنگهداریکنندهیکزمینورزشی
ground rules قوانینپایهایواساسی
ground track مسیر زمینی
ground visibility میزان دید زمینی
breeding ground محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
ground visibility قابلیت دیدزمینی
ground work اجرای فن در خاک
debatable ground زمین یامرزمورد دعوا
ground connection اتصال زمین
dead ground زمین واقع در زاویه بیروح
dead ground اتصال به زمین کشنده
ground wave موج زمینی
common ground نقطهنظراتمشترک
dumping ground محلتخلیهزباله
feeding ground محلیکهبهپرندگانغذا دادهمیشود
breeding ground بستره
flying ground پروازگاه
ground potential پتانسیل زمین
ground forces نیروی زمینی
ground forces نیروهای زمینی
ground readiness اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
ground glass نوعی شیشه نورافشان که دارای سطحی تراشیده است
ground grainer مهاجمی که پیشروی میکند
ground gudgeon ماهی تیان
ground hog موش خرمای کوهی
ground indicator اشکارساز اتصال با زمین
ground force 1 army :syn
ground force نیروی زمینی
ground detector اشکارساز زمین
ground effect وسیله پرواز به صورت هواناو
ground ivy پاپیتال خاکی
ground effect نیروی پرواز به صورت هواناو
ground effect اثر زمین
ground fir پنجه گرگ سلاژین
ground fire تیر زمینی
ground fire تیراندازی باسلاحهای کوچک از زمین به هواپیما
ground joint اتصال سنبادهای
ground judge داور زمین شمشیربازی
ground observation دیدبانی زمینی
ground observation دیدبانی ازروی زمین
ground observer دیدبان زمینی
ground plate صفحه زمین
ground position ایستگاه زمینی
ground position نقطه تصویرزمینی هواپیمای در حال عکاسی
ground position موقعیت زمینی
ground position در خاک نشستن
ground nut بادام زمینی
ground note نت زمینه
ground landlord مالک عرصه
ground landlord کسی که زمینی را برای ساختمان کردن اجاره میدهد
ground liaison رابط زمینی
ground liaison گروه رابط زمینی در فرودگاه شکاریهاربط زمینی
ground line خط زمین
ground loop تغییر ناگهانی جهت حرکت هواپیما با ارابه فرود
ground nadir نقطه سمت القدم هواپیما درعکاسی هوایی
ground niche پالوئک
ground detector تستر زمین
ground detector اشکارساز اتصال با زمین
ground cushion بالشتک زمین
gathering ground بارش سرا
gathering ground سرابان
gathering ground ابریز
ground rule وفیفه اساسی قاعده و طرز عمل
grazing ground چراگاه
ground-to-air آتش زمین به هوا
ground signals سیستم علایم بصری زمینی سیستم مخابره علایم زمینی مستقر در فرودگاه
ground rule دستورالعمل
gain ground خاک دشمن راتصرف کردن تجاوز و تعدی کردن
foul ground قسمت حاوی ته نشینهای ته دریا
ground state نیروی اساسی حالت اساسی
ground state کمترین نیرو
ground speed سرعت زمینی
ground speed سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین
ground sea خیزاب دریاکه علت نمایانی نداشته باشد
gain ground پیشروی کردن
gain ground ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
ground alert اماده باش زمینی هواپیماها
ground alert اماده باش 51 دقیقهای هواپیماها
ground control کنترل زمینی
ground control دستگاه کنترل کننده زمینی
ground return بازتاب زمینی
ground resolution قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
ground crew کارکنان هواپیما
ground crew متخصصین فنی ومکانیکهای هواپیما
ground culvert ابگذر روی زمین
ground conection اتصال زمین
ground colour رنگ زمینه
ground badge علامت بهترین درجه دار یاسرباز
ground ball توپ زنده
ground ball توپ در جریان
ground return انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
ground return برگشت زمینی
ground bass اهنگ بم مختصری که میان اهنگ ملودی و هارمونی تکرارشود
ground circuit مدار زمینی
ground clamp گیره سیم زمین
foul ground کفه ته نشین
parade ground میدان رژه
ground rents اجاره عرصه
ground rents حق الارض
ground rent اجاره عرصه
ground rent حق الارض
ground floor طبقه همکف زمین
ground floor اشکوب همکف زمین
ground floor طبقه همکف ساختمان
ground level تراز زمین
ground level سطح زمین
to keep one's feet on the ground <idiom> واقع بین ماندن
to keep one's feet on the ground <idiom> علمی ماندن و بدون نظر خصوصی
ground-plan [نقشه همتراز با زمین]
to fall to the ground زمین خوردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com