English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
ground water basin حوزه اب زیرزمینی
Other Matches
water distribution basin مقسم
ground water ابهای زیرزمینی
ground water اب زیرزمینی
ground water table سطح اب زیرزمینی
ground water storage اب انباشت زیرزمینی
ground water flow فرورفت
ground water table سفره ابخوان
water permeates the ground اب در زمین نفوذ یا سرایت میکند
fixed ground water اب زیرزمینی ماندگار
ground water runoff جریان زیرزمینی
ground water trench بریدگی اب زیرزمینی
ground water table سفره اب زیرزمینی
actual velocity of ground water سرعت واقعی اب زیرزمینی
basin حوزه رودخانه ابگیر
basin حوزه
basin حوضچه
basin تشت
basin لگن
basin دستشویی
basin تشتک
basin ابگیر
basin حوضه
basin اب بره
basin لگن تشتک
basin شناوه تر
basin حوض تر
basin wetdock : syn
river basin ابگیر یا حوضه رودخانه
receiving basin حوضچه ابگیر
recharge basin تالاب اب بندان
recharge basin حوضچه تغذیه
sugar basin شکردادن
sealing basin حوضچه ایجاد هوابند ابی
sedimentation basin حوضچه رسوبگیر
setting basin حوضچه رسوب
sugar basin قند دادن
settling basin حوضچه تهنشینی
slop basin جام پای سماور
stilling basin حوضچه ارام کننده
settling basin حوضچه رسوب
basin area حوزه ابریز رودخانه
basin side لبهآبگیر
hand basin لگن دست شویی
recharge basin گور اب
rock basin حوضهرودصخراهای
equalizing basin حوضچه توزیع اب
drainage basin ابخیز
pudding basin نوعیکاسهگردکهجهتمخلوطکردنموادبکارمیرود
arctic basin فرورفتگی قطبین زمین
drainage basin ابریز
wash basin دستشوئی
drainage basin حوزه زهکش
lavatory basin لگن روشویی
slop basin تشتک زیرسماور وقهوه جوش
impact basin حوضچه بار شکن
arctic basin حوضچه قطبی
impact basin حوضچه ارامش
lavatory basin دستشویی
hand wash basin چاهک دستشویی
jet diffusion basin حوضچه ایکه در اثر پخش فورانی انرژی را کاهش میدهد
ground اصل
ground اتصال مدار الکتریکی به زمین یا به نقط های با سطح ولتاژ صفر.
down to the ground ازهرحیث کاملا
out of one's ground تجاوز توپزن از محل ایستادن
on the ground of به دلیل
ground zero محل تماس گوی اتشین بمب اتمی با زمین
ground عرصه
we are still above ground هنوز زنده ایم
above ground زنده
ground zero صفر زمین
down to the ground ازهمه جهت
get off the ground <idiom> پا گرفتن
get off the ground <idiom> شروع خوب داشتن
ground کف زمین
ground زمین کردن
under ground سرداب زیرزمین
ground بزمین نشستن
ground اساسی
to take ground بگل نشستن
ground زمان ماضی فعل grind
ground اتصال به زمین
ground سیم زمین
ground زمین
ground به گل نشاندن ناو
ground فرودامدن
ground بگل نشاندن اصول نخستین را یاددادن
to take ground بخاک نشستن
ground : زمین
ground خاک میدان
ground زمینه
ground عنوان
ground کف دریا
ground اساس
ground پایه
ground بنا کردن برپا کردن
ground زمین میدان
ground تماس دادن چوب به زمین پشت گوی برای امادگی
ground به گل زدن
ground تماس دادن توپ با زمین
ground محل ایستادن توپزن
ground خاک
under ground راه اهن زیرزمینی
ground جهت
ground سبب
ground کار گذاشتن یا مستقرکردن
ground اتصال زمین
ground اتصال منفی
ground اتصال بدنه
ground محوطه
ground سیم منفی
ground قطب منفی
ground note نت زمینه
ground glass نوعی شیشه نورافشان که دارای سطحی تراشیده است
ground nut بادام زمینی
ground niche پالوئک
ground nadir نقطه سمت القدم هواپیما درعکاسی هوایی
ground observation دیدبانی زمینی
ground line خط زمین
ground game روش استفاده از مانور دویدن
ground liaison گروه رابط زمینی در فرودگاه شکاریهاربط زمینی
ground liaison رابط زمینی
ground grainer مهاجمی که پیشروی میکند
ground gudgeon ماهی تیان
ground hog موش خرمای کوهی
ground indicator اشکارساز اتصال با زمین
ground ivy پاپیتال خاکی
ground joint اتصال سنبادهای
ground judge داور زمین شمشیربازی
ground landlord مالک عرصه
ground landlord کسی که زمینی را برای ساختمان کردن اجاره میدهد
ground observation دیدبانی ازروی زمین
ground observer دیدبان زمینی
ground plate صفحه زمین
ground return انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
ground rule دستورالعمل
ground rule وفیفه اساسی قاعده و طرز عمل
ground stroke ضربه پس از تماس توپ تنیس با زمین
ground sea خیزاب دریاکه علت نمایانی نداشته باشد
ground speed سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین
ground state حالت پایه
ground state کمترین نیرو
ground state نیروی اساسی حالت اساسی
ground return برگشت زمینی
ground return بازتاب زمینی
ground resolution قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
ground position ایستگاه زمینی
ground position نقطه تصویرزمینی هواپیمای در حال عکاسی
ground position موقعیت زمینی
ground position در خاک نشستن
ground potential پتانسیل زمین
ground readiness اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
ground speed سرعت زمینی
ground suppressor برطرف کننده کوتهمداری
ground loop تغییر ناگهانی جهت حرکت هواپیما با ارابه فرود
ground state تراز اصلی
gain ground پیشروی کردن
ground badge علامت بهترین درجه دار یاسرباز
ground ball توپ زنده
ground ball توپ در جریان
ground bass اهنگ بم مختصری که میان اهنگ ملودی و هارمونی تکرارشود
ground circuit مدار زمینی
ground clamp گیره سیم زمین
ground colour رنگ زمینه
ground conection اتصال زمین
ground control کنترل زمینی
vital ground زمین حیاتی
ground alert اماده باش 51 دقیقهای هواپیماها
ground alert اماده باش زمینی هواپیماها
gain ground ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
gain ground خاک دشمن راتصرف کردن تجاوز و تعدی کردن
gathering ground بارش سرا
voltage to ground ولتاژ زمین
gathering ground سرابان
gathering ground ابریز
vital ground زمین یاعوارض مهم
grazing ground چراگاه
ground signals سیستم علایم بصری زمینی سیستم مخابره علایم زمینی مستقر در فرودگاه
ground control دستگاه کنترل کننده زمینی
ground detector اشکارساز زمین
ground effect وسیله پرواز به صورت هواناو
ground effect نیروی پرواز به صورت هواناو
ground effect اثر زمین
ground fir پنجه گرگ سلاژین
ground fire تیر زمینی
ground fire تیراندازی باسلاحهای کوچک از زمین به هواپیما
ground force نیروی زمینی
ground force 1 army :syn
ground forces نیروی زمینی
ground detector تستر زمین
ground detector اشکارساز اتصال با زمین
vantage ground زمین دارای برتری اتش و دید
ground crew کارکنان هواپیما
ground crew متخصصین فنی ومکانیکهای هواپیما
ground culvert ابگذر روی زمین
vantage ground زمین سرکوب
under ground survey برداشت زیرزمینی
under ground shaft چاه کور
under ground working استخراج زیرزمینی
under ground mining استخراج زیرزمینی
ground cushion بالشتک زمین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com