English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
gutter ball گویی که به شیار میافتد
Other Matches
gutter ناودان
gutter ناودان
gutter اب رو
gutter فاضل اب
gutter جوی
gutter شیاردارکردن
gutter اب رودار کردن قطره قطره شدن
gutter سیم راهه
gutter ء برو شیروانی
gutter فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
gutter راه اب
gutter جوی کنارخیابان
gutter ابرو
gutter ابرو شیروانی
eaves-gutter ناوادن
gutter man دوره گردیکه چیزهای ارزان وکهنه می فروشد
box gutter ابرو صندوقهای
street gutter جوی
gutter press نگارش هایامطبوعات پست
gutter child بچه موچه گرد
gutter snipe بچه کوچه گرد
gutter snipe کناس
halfround gutter ناودان نیم گرد
halfround gutter ناودان دورتمام
street gutter نهر کنار خیابان و راه
street gutter ابرو
gutter bracket بست ناودان
gutter bird گنجشک
trough gutter سر ناودان
gutter bird ادم فرومایه
trough gutter tile سفال ناودانی
The rain gutter is blocked up with leaves. برگ ها ناودان باران را مسدود کرده اند.
three ball مسابقه گلف بین سه بازیگر باسه گوی
four ball مقایسه امتیازهای تیم دونفره در هر بخش باامتیازهای تیم حریف
to a. the ball اماده انداختن
to a. the ball توشدن
no ball اصطلاحیدرورزشچوگان
have a ball <idiom> روزگارخوش داشتن
into a ball نخ راگلوله کنید
have something on the ball <idiom> باهوش ،زرنگ
to a. the ball توپ رانشان دادن
on the ball <idiom> باهوش
best ball بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
ball توپ دور از دسترس توپزن
ball رقص
ball گلوله
ball ایام خوش
ball گلوله کردن
ball ساچمه
ball بیضه
ball بال [رقص]
ball مجلس رقص
ball گلوله توپ
ball ساچمه توپ
ball توپ
ball گوی
ball کانون [کاموا]
ball گرهک
ball توپ بازی مجلس رقص
ball بقچه [کاموا ]
to play ball توپ بازی کردن
to open the ball پیش قدم شدن
to open the ball اول رقصیدن
track ball گوی پیگردی گوی شیار
track ball گوی نشان
ball games ورزش یا بازی با توپ
ball games شرایط وضعیت
ball games هماورد
ball games مسابقه
ball games گوبازی
ball game شرایط وضعیت
ball game هماورد
ball game مسابقه
ball game گوبازی
ball game ورزش یا بازی با توپ
working ball گوی با سرعت و چرخش کافی
wash ball صابون دستشویی
volley ball والیبال
beach ball توپ بزرگ و رنگارنگ برای بازی در کنارهی دریا و دریاچه و یا استخر
to muff a ball از بی دست و پایی توپ رانگرفتن
spot ball گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد
sour ball کلوچه سخت ترش مزه
snow ball با گلوله برف زدن
small ball پرتاب بی حالت
sit on the ball بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
sit on the ball بازی محافظه کارانه
shadow ball تمرین گوی اندازی
running with the ball با توپ دویدن
racket ball گوی کوچکی که ازپنبه وریسمان درست میکنند)
push ball بازی که منظورازان گذراندن توپ است ازدروازه طرف مقابل بزورتنه و دست
square ball پاس عرضی
squat under the ball توپگیری با شیرجه
to keep the ball rolling رشته سخن رانگسیختن پشتش را امدن
to kick a ball زدن
to kick a ball توپی را
to kick a ball توپ زدن
snow ball گلوله برف
short ball شوت کردن کوتاه توپ [فوتبال]
to block a ball نگهداشتن توپ در بازی
keep one's eye on the ball <idiom>
ball is in your court <idiom> [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
straight ball پرتابی در بولینگ که گوی باچرخش مستقیما حرکت میکند
punch the ball مشت کردن دروازه بان
The ball was out of bounds. توپ خارج [از زمین بازی] بود.
Now that you're here, it's a whole new ball game. حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
to give the ball away توپ را [از دست] دادن
a whole new ball game <idiom> یک ماجرای کاملا متفاوت
ball-flower [ابزار تزئینی به سبک گوتیک ثانوی]
That's the way the ball bounces. <idiom> موضوع اینطوری است. [اصطلاح روزمره]
ball pens روان نویس ها
ball pens خودکار ها
ball pen روان نویس [نوشت افزار]
The ball is in your court. <idiom> حالا نوبت تو است.
to let the ball do the work توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
to keep the ball moving توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
to pass the ball to somebody توپ را به کسی پاس دادن
to stay on the ball <idiom> تند ملتفت شدن و واکنش نشان دادن
long ball [شوت کردن بلند توپ] [فوتبال]
high ball شوت کردن بالا توپ [فوتبال]
low ball شوت کردن پائین توپ [فوتبال]
The ball is in your court. <idiom> حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
ball pen خودکار [نوشت افزار]
ivory ball توپعاجی
hockey ball توپهاکی
green ball توپسبز
cricket ball توپبازیگریکت
cork ball توپچوبپنبهای
brown ball توپقهوهای
bowling ball توپبولینگ
blue ball توپآبی
black ball توپسیاه
ball winder نخپیچ
ball stand محلتوقفتوپ
ball peen توپکنوکچکش
ball of clay توپبرایساختسفال
lead ball کلاهکتوپی
pink ball توپصورتی
to swat the ball away با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن [دربازه بان]
movement off-the-ball بازی بدون توپ [تمرین ورزش فوتبال]
play ball with someone <idiom> شرکت منصفانه
keep the ball rolling <idiom> اجازه فعالیت دادن
get the ball rolling <idiom> شروع چیزی
carry the ball <idiom> قسمت مهم وسخت را به عهده داشتن
She is a ball of fire. دختر آتش پاره ای (زرنگ وپرتحرک )
tennis ball توپتنیس
squash ball توپاسکوآش
rugby ball توپلاستیکی
red ball توپقرمز
ball assembly توپمجمع
punch ball گلابی تمرین بوکس
drop ball انداختن توپ بین دو بازیگر برای شرع مجدد
ball printer چاپگر توپی
ball printer چاپگری که از توپ فلزی کوچک روی سط حی که حروف شکل می گیرند تشکیل شده است
ball player بازیگر با توپ
ball park زمین بازیهای با توپ
ball of the eye تخم چشم
ball mill اسیاب ساچمهای
ball mill سنگ شکن گلولهای
ball joint سیبک
ball joint توپی اتصال
ball joint توپی
ball hawking کار خوب بازیگرمحوطه دوردست
ball hawking دفاع خوب
ball return بازگشت گوی بولینگ
ball test ازمون ساچمهای
banana ball برش بیش از حد گوی
drop ball دراپ بال
ball of toe گوشت زیر پنجه پا
dead ball توپ خارج ازبازی
dead ball توپ مرده
darning ball زیر رفویی
cue ball گوی سفید اصلی که با ان ضربه به گویهای دیگربیلیارد زده میشود
corn ball شیرینی چس فیل
canon ball گلوله توپ
called ball گوی تعیین شده از طرف بازیگر
break ball اخرین گوی مانده روی میزبیلیارد
big ball ضربهای در بولینگ که تمام میله ها را می اندازد
belovedby ball محبوب همه
basket ball یکجورتوپ بازی
ball hawk مدافع خوب بازیگر در محوطه دوردست
ball hawk مدافع پرقدرت
ball flower گل سینه
ball bearing یاطاقان ساچمهای
ball bearing کاسه ساچمه
ball bearing بلبرینگ ساچمهای
ball bearing چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
ball bearing بلبرینگ
masked ball بال ماسکه
masked ball رقص با هیئت مبدل
masked ball رقص با نقاب
cannon ball پرش با بدن جمع
cannon ball سرویس چکشی
cannon ball گلوله توپ
crystal ball گنبد انتن رادار انتن صفحه تصویر رادار
ball bearings بلبرینگ
ball bearings چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
ball bearings بلبرینگ ساچمهای
ball cushion دیوار پشتی دار در انتهای مسیر گوی بولینگ که مانع برگرداندن میله به مسیر میشود
ball control تسلط به توپ
ball control حفظ توپ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com