English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
half fare نیم بهاء
half fare نصف قیمت
Other Matches
how fare you ? چگونه میگذرانید
fare خوراک
fare کرایه حمل و نقل
fare you well خدا حافظ
fare you well خوش باش
to fare well خوش گذرانیدن
fare هزینه عبور
fare مسافرکرایهای
How much is the fare to ... ? کرایه تا ... چقدر است؟
fare کرایه مسافر
fare گذراندن گذران کردن
how fare you ? چطورید
fare کرایه
What's the fare to the airport? نرخ کرایه تا فرودگاه چقدر است؟
fare dodger کسی که بدون بلیط سوار وسایل نقلیه می شود
bill of fare صورت اغذیه مهمانخانه
What's the fare to this address? نرخ کرایه تا این آدرس چقدر است؟
bill of fare برنامه
bill of fare هزینه سفر
bills of fare صورت غذا
What's the fare to Manchester? کرایه تا شهر منچستر چقدر است؟
bills of fare برنامه
bills of fare هزینه سفر
bills of fare صورت اغذیه مهمانخانه
bill of fare صورت غذا
he partook of fare ازخوراک ما خورد
fare thee well خوش باش خدا حافظ
he partook of fare در خوراک ما شریک شد
What's the fare to city centre? نرخ کرایه تا مرکز شهر چقدر است؟
half way نیمه راه
right half نیمهراست
half way واقع در نیمه راه
i thank you be half of از طرف ... تشکر می کنم
half and half بالمناصفه
half and half نصفانصف
half and half نوعی ابجو انگلیسی
one half of نیمی از
one half of یک نصف
to go off half بی اندیشه سخن گفتن وزیاددیدن
to go off half بی گدارباب زدن
second half نیمه دوم
outside half هافبک کناری
ones better half زن
half a d. شش تا
one's better half زن بطور کنایه
one is half of two یکی نیمی است از دو
half in half out دو پشتک به عقب با نیم وارو
half شریک ناقص
half نیمی
half بطور ناقص
half دیسک درایویی که مقابل آن نیمی از حالت استاندارد باشد.
half نیمه نخست
first half نیمه نخست
half یکی از دو بخش معادل
half مجموعه بیتتها که نیمی از کلمه استاندارد را می گیرند ولی به عنوان واحد مجزا قابل دسترسی اند
half جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
half کارتن با طول نصفه
half ارسال داده در یک جهت در واحد زمان روی کانال یک سویه
half مودمی که در هر لحظه در یک حالت کار میکند.
half حرکت یا نمایش گرافیکی با نیمی از شدت معمولی
half نصف
half طرف
half سو
half نصفه
half a d. نیم دو جین
half نیم
half timber ساخته شده از الوار کوتاه
half time نصف وقت
half time نیم وقت
half staff نیم افراشته
half time نیمه بازی
half timer شاگردیکه درنیمی ازوقت خوددرس میخواندودرنیمه دیگرکارمیکند
half tone نیم پرده
half tone رنگ متوسط سایه رنگ
half tone سایه روشن
half timber الوار کوتاه
half tide حالت وسط جزر ومد
half step نیم قدم
half step نیم گام
half sovereign سکه زر ده شیلینکی انگلیس
half sole نیم تخت زدن
half sole نیم تخت انداختن
half sole نیم تخت
half slip زیر پیراهنی
half slip ژوپن
half sister خواهر ناتنی
half thickness ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
half sidestep روش صعود با اسکی گام به گام
half tone سایه روشن زدن
half shadow نیم سایه
half section نیم مقطع
half mast نیم افراشتگی پرچم
half mast نیم افراشتن پرچم
half moon نصفه ماه
half moon تربیع اول وثانی زن قحبه
half moon هلالی
half moon هرچیزهلالی شکل
half penny سکه نیم پنی
half pay حق مستمری
half pay حق انتظار خدمت
half pay حقوق ناتمام
half nephew پسرناخواهری
half pace سکو
half pace تخت گاه
half pace شاه نشین
half mast نیم افراشته
half mast نیم افراشتن
half pint کوتاه تر از مقدارمتوسط
half nephew پسرنابرادری
half made اندکی دیوانه
half made نیم دیوانه
half section نیم برش
half seas over پاتیل
half seas over مست خراب
half round گج بری نیم گرد
half round نیم دایره
half round نیم گرد
half relief نیم برجسته
half reaction نیم واکنش
half pint کوچولو
half mast نیم افراشتگی
half pint کوچک
half of my time نیمی ازوقت من
half track هاف تراک
half-timbering ساختمان نیمه چوبی
go off half-cocked <idiom> صحبت یا انجام کاری بون آمارگی قبلی
He is only half a man . مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
half-term تعطیلیبینترم
half-price نیمبها
half-day کارنیمروز
half board هتلیکهفقطصبحانهوعصرانهدرآنسروشود
left half نیمهچپ
half-slip زیرداخلی
half-glasses عینک یک چشمی
half indexing فهرستسازینیمه
half handle نیمدسته
half barb پیکاننصفه
fly half نیمهپرتابمرتفعتوپ
half-baked <idiom> احمق
half the battle <idiom> قسمت بزرگیاز کار
half-pace شاه نشین نیم گرد
half-moon سنگر نیم هلالی
half-figure پیکره انتهایی
half-column نیمه ستون
half-bat آجر نیمه
Give me half [some of it] of it! نصف آن [یکخورده از آن] را به من بده!
half price نصف قیمت
for half board برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
for half board برای نیم پانسیون
meet someone half-way <idiom> به توافق رسیدن با کسی
six of one and half-a-dozen of the other <idiom> دوقلو بودن
have half a mind <idiom> احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
centre half نیمهمیانی
half-timbered نیمه چوبی
he did half swear سخت سوگندیادکردن
half yearly نیم ساله
half yearly شش ماهه
half word نیم کلمه
half worcester ضربهای در بولینگ که میلههای 3 و 9 یا 2 و 8 را جامی گذارد
half width نیم پهنا
half way houses خانههای امادگی
half volley ضربه بلافاصله پس ازتماس توپ با سطح
half volley پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد
half view نیم نما
half truth حقیقت ناقص
half truth سخن نیم راست
half tracked نیمه شنی
he is half your weight وزن او نصف وزن شما است
i had half a mind to go چندان مایل برفتن نبودم انقدر ها میل نداشتم بروم
to see with half an eye ازگوشه چشم دیدن
to meet half way درنیمه راه کسی را دیدن یابرخورد کردن
standoff half بازیگر میانی پشت خط تجمع برای دریافت توپ
right half back نگهبان راست
half-side نصفیکطرف
one and half pass یک و نیم گذری
of half blood ناتنی
meet half way مصالحه کردن سازش کردن
meet half way مدارا کردن
lap half پیوند نیم نیم
it is not half bad انجا بداست
it is not half bad هیچ بد نیست
it is half cooked نیم پخته است
half track خودرو نیمه شنی یا نیم زنجیر
half astern نصف قدرت به عقب
half area محل توقف سربازان در حین حرکت برای تجدید سازمان یاگرفتن مهمات یا استراحت
half angle نیمساز
half adder نیمه جمع کننده
half adder نیم افزایشگر
half a rial نیم ریال
half cock چخماق در حال نیم پا
half pst two دوونیم
half past two دوونیم
at half cock از بند دوم رد شده
half-sisters خواهر ناتنی
half-sister خواهر ناتنی
half-brothers برادر امی یا ابی
half-brothers برادر ناتنی
half back میان بازی کن
half back میان
half baked نیم پخته
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com