English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (10 milliseconds)
English Persian
half mast نیم افراشتگی
half mast نیم افراشتن
half mast نیم افراشته
half mast نیم افراشتگی پرچم
half mast نیم افراشتن پرچم
Search result with all words
half-mast نیمه افراشتگی
half-mast پرچم نیمه افراشته
half-mast نیمه افراشتن
half mast high نیمه افراشته
Other Matches
nt mast دکلجانبیرویعرشه
mast تیر
mast دکل یکپارچه
mast دیرک بادکل مجهز کردن
mast افراشتن پرچم به دکل ناو
mast دیرک
mast دکل
mast دکل قایق بادبانی
goalpost mast دکل دو پایه
the mast has raked کج شدگی
crosstree mast دکل صلیبی
main mast دکل اصلی
mast foot پایه چوبی یا فلزی که دکل بر روی آن قرار دارد.
mast sleeve روکشدکل
radar mast دکلرادار
radio mast بخشرادیو
request mast گزارش از طریق سلسله مراتب
aerial mast دکل انتن
tubular mast دکل لولهای
the mast has raked مایل کردن
mission mast دکل سوم کشتی
mast high تمام افراشته
mast high پرچم افراشته
mast head نوک دکل کشتی
mast frame قاب چهارگوش
pine mast میوه کاج
pine mast سیب صنوبر جوزکلاغ
lower mast دکل پایین
pole mast دکل یک تیکه
lattice mast دکل مشبک
pole mast دیرک یک پارچه
the mast has raked کج شدن
the mast has raked مایل شدن
tower mast برجدکل
request mast از طریق سلسله مراتب
made or built up mast دگل چند تیکه
fore-royal mast دکلاصلیکشتی
half way واقع در نیمه راه
half way نیمه راه
i thank you be half of از طرف ... تشکر می کنم
half a d. نیم دو جین
one half of نیمی از
second half نیمه دوم
half and half نصفانصف
half and half بالمناصفه
to go off half بی اندیشه سخن گفتن وزیاددیدن
to go off half بی گدارباب زدن
half in half out دو پشتک به عقب با نیم وارو
outside half هافبک کناری
ones better half زن
one's better half زن بطور کنایه
one is half of two یکی نیمی است از دو
one half of یک نصف
half a d. شش تا
half نصفه
half مجموعه بیتتها که نیمی از کلمه استاندارد را می گیرند ولی به عنوان واحد مجزا قابل دسترسی اند
half طرف
half یکی از دو بخش معادل
first half نیمه نخست
half and half نوعی ابجو انگلیسی
half شریک ناقص
half نیمی
half بطور ناقص
half نیمه نخست
half نصف
half جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
half کارتن با طول نصفه
half نیم
right half نیمهراست
half مودمی که در هر لحظه در یک حالت کار میکند.
half سو
half حرکت یا نمایش گرافیکی با نیمی از شدت معمولی
half ارسال داده در یک جهت در واحد زمان روی کانال یک سویه
half دیسک درایویی که مقابل آن نیمی از حالت استاندارد باشد.
half step نیم قدم
half staff نیم افراشته
half tracked نیمه شنی
half nephew پسرناخواهری
half timber ساخته شده از الوار کوتاه
half track هاف تراک
half tone سایه روشن زدن
half tone سایه روشن
half tone رنگ متوسط سایه رنگ
half tone نیم پرده
half timer شاگردیکه درنیمی ازوقت خوددرس میخواندودرنیمه دیگرکارمیکند
half time نیمه بازی
half time نیم وقت
half time نصف وقت
half timber الوار کوتاه
half tide حالت وسط جزر ومد
half thickness ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
half step نیم گام
half track خودرو نیمه شنی یا نیم زنجیر
half sovereign سکه زر ده شیلینکی انگلیس
half pint کوتاه تر از مقدارمتوسط
half pint کوچک
half pint کوچولو
half slip ژوپن
half sister خواهر ناتنی
half reaction نیم واکنش
half relief نیم برجسته
half round نیم گرد
half shadow نیم سایه
half round نیم دایره
half section نیم مقطع
half section نیم برش
half round گج بری نیم گرد
half penny سکه نیم پنی
half pay حق مستمری
half sole نیم تخت زدن
half sidestep روش صعود با اسکی گام به گام
half sole نیم تخت انداختن
half nephew پسرنابرادری
half of my time نیمی ازوقت من
half sole نیم تخت
half pace شاه نشین
half slip زیر پیراهنی
half pace تخت گاه
half pace سکو
half pay حقوق ناتمام
half seas over پاتیل
half pay حق انتظار خدمت
half seas over مست خراب
half truth سخن نیم راست
half-pace شاه نشین نیم گرد
go off half-cocked <idiom> صحبت یا انجام کاری بون آمارگی قبلی
He is only half a man . مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
half-term تعطیلیبینترم
half-price نیمبها
half-day کارنیمروز
half board هتلیکهفقطصبحانهوعصرانهدرآنسروشود
half-timbering ساختمان نیمه چوبی
left half نیمهچپ
half-side نصفیکطرف
half-glasses عینک یک چشمی
half indexing فهرستسازینیمه
half handle نیمدسته
half-baked <idiom> احمق
half the battle <idiom> قسمت بزرگیاز کار
half-moon سنگر نیم هلالی
half-figure پیکره انتهایی
half-column نیمه ستون
half-bat آجر نیمه
Give me half [some of it] of it! نصف آن [یکخورده از آن] را به من بده!
half price نصف قیمت
for half board برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
for half board برای نیم پانسیون
meet someone half-way <idiom> به توافق رسیدن با کسی
six of one and half-a-dozen of the other <idiom> دوقلو بودن
have half a mind <idiom> احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
fly half نیمهپرتابمرتفعتوپ
centre half نیمهمیانی
i had half a mind to go چندان مایل برفتن نبودم انقدر ها میل نداشتم بروم
he is half your weight وزن او نصف وزن شما است
he did half swear سخت سوگندیادکردن
half yearly نیم ساله
half yearly شش ماهه
half word نیم کلمه
half worcester ضربهای در بولینگ که میلههای 3 و 9 یا 2 و 8 را جامی گذارد
half width نیم پهنا
half way houses خانههای امادگی
half volley ضربه بلافاصله پس ازتماس توپ با سطح
half volley پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد
half view نیم نما
it is half cooked نیم پخته است
it is not half bad هیچ بد نیست
half-timbered نیمه چوبی
to see with half an eye ازگوشه چشم دیدن
to meet half way درنیمه راه کسی را دیدن یابرخورد کردن
standoff half بازیگر میانی پشت خط تجمع برای دریافت توپ
right half back نگهبان راست
half barb پیکاننصفه
one and half pass یک و نیم گذری
of half blood ناتنی
meet half way مصالحه کردن سازش کردن
meet half way مدارا کردن
lap half پیوند نیم نیم
it is not half bad انجا بداست
half truth حقیقت ناقص
half moon هرچیزهلالی شکل
half circle چرخش نمیدایره ژیمناست
half baked بی تجربه
half baked خل
half baked ناپخته ناقص
half baked نیم پخته
half back میان
half back میان بازی کن
half astern نصف قدرت به عقب
half area محل توقف سربازان در حین حرکت برای تجدید سازمان یاگرفتن مهمات یا استراحت
half angle نیمساز
half cock چخماق در حال نیم پا
half adder نیمه جمع کننده
half adder نیم افزایشگر
half a rial نیم ریال
half pst two دوونیم
half past two دوونیم
at half cock از بند دوم رد شده
half baked خام
half binding جلدنیم چرم
half blood نابرادری یا ناخواهری دورگه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com