English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
hand glider هواپیمای بی موتور کوچک که خلبان از ان اویزان میشود
Other Matches
glider هواپیمای بی موتور
glider گلایدر
tow glider یدک هوایی
hang-glider نوعیکایتپرواز
tow glider هدف کش ضدهوایی
main glider غلتکاصلی
hang glider گلایدرهوایی
pass from hand to hand ترتب ایادی
to shuffle from hand to hand دست بدست کردن
Hand to hand fighting جنگ تن به تن
She has become rather off hand. سایه اش سنگین شده
from hand to hand <idiom> از یک شخص به یک شخص دیگری
get out of hand <idiom> کنترل خودرا از دست دادن
To be an old hand at something. درکاری سابقه وتجربه داشتن
hand in سمت زمین سرویس
hand on تسلیم کردن
hand off رد کردن توپ به یار
hand off کنار زدن حریف بوسیله توپدار
hand off رد کردن توپ
off hand بدون آمادگی
hand in hand دست بدست
hand in hand دست دردست یکدیگر
He must have a hand in it. حتما" دراینکار دست دارد
off hand فی البداهه
hand in سمت زمین سرویس اسکواش
take a hand at شرکت کردن در
hand down <idiom> وصیت کردن
hand down به ارث گذاشتن
on the other hand <idiom> درمقابل
second hand <idiom> دست دوم
try one's hand <idiom> بیتجربه بودن
in hand <idiom> زیرنظر
an old hand at something <idiom> کارکشته
off hand سر ضرب
be off hand with someone <idiom> سر سنگین بودن
have a hand in something <idiom> در کاری دست داشتن
four in hand گردونه چهار اسبه که یک راننده داشته باشد
for ones own hand بابت خود شخص
on hand <idiom> حاضر
on hand <idiom> قابل دسترس
hand down بتواتر رساندن
hand down پشت درپشت چیزی رارساندن
hand in <idiom> به کسی چیزی دادن
hand it to (someone) <idiom> به کسی اعتبار دادن
hand-me-down <idiom> بدش به من
hand out <idiom> از چیزهایی مشابه به هم دادن
hand-out <idiom> پاداش ،معمولا از طرف دولت
hand-out <idiom>
hand over <idiom>
have a hand in <idiom> مسئول کاری شدن
on hand <idiom> دردسترس
for ones own hand به خاطر خود شخص
hand on پی درپی وبتواترچیزی را رساندن
off hand بی تهیه
one hand گرفتن توپ با یک دست
out of hand غیر قابل جلوگیری
out of hand فورا
right hand دست راست
in hand گذاشتن گوی بیلیارد در نقطه دلخواه محدوده
in hand در جریان
in hand در دست اقدام
to come to hand بدست امدن
to come to hand رسیدن
to get ones hand in دست یافتن به
on the other hand ازطرف دیگر
on the other hand از سوی دیگر
off hand بی مطالعه
near at hand دم دست
near at hand در دسترس
near at hand نزدیک
on hand موجود
on hand وسایل موجود درانبار
on hand در دست
on one hand ازیکسو
on one hand ازطرفی
on one hand ازیک طرف
to get ones hand in تسلط پیداکردن در
to hand دردسترس
hand over تفویض کردن
hand over به قبض دادن
hand over فرستادن
hand over تحویل دادن
hand over تسلیم کردن
hand out حریف دریافت کننده سرویس
hand out خراب کردن سرویس اسکواش
under the hand of hand به امضای .....
under the hand of به امضای
to hand down بارث گذاشتن
to hand down بدوره بعدانتقال دادن
to hand out از پنجره اویزان کردن
to hand over تحویل دادن
to hand over واگذارکردن
hand saw اره قد کن
hand saw اره دستی
to take in hand دردست گرفتن
to take in hand بعهده گرفتن
under hand درنهان به پنهانی
hand out خطای سرویس
hand خطای دست
on the other hand <adv.> به ترتیب دیگر
hand تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
hand وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
hand بردن مسابقه اسب دوانی با فاصله مناسب مجموع چهارتایی پیکان
hand امضا
on the one hand <adv.> یکی انکه
on the one hand <adv.> در یک طرف
old hand ادم با سابقه و مجرب
on the other hand <adv.> طور دیگر
on the other hand <adv.> درمقابل
first-hand مستقیم
second hand عاریه
second hand مستعمل دست دوم
second hand کار کردن
second hand نیم دار
hand کمک
hand یاری دادن
on the other hand <adv.> ازطرف دیگر
hand دست به دست کردن
hand-me-down ارزان
hand-me-down لباس ارزان ودوخته
hand دستخط
hand to hand دست به یقه
second-hand نیمدار
right-hand واقع در دست راست
hand عقربه [ساعت ...]
hand to hand دردسترس
hand to hand دست بدست یکدیگر مجاور
hand to hand نزدیک
off-hand پاس کوتاه روی سر
second-hand ثانیه شمار
hand to hand دسته و پنجه نرم کردن
hand to hand رزم نزدیک رزم تن به تن
hand-to-hand نزدیک
hand سیستم جاری که عملوند عملیات را با اجرای دستورات از طریق صفحه کلید کنترل میکند
hand سیستم جاری که 1-عملوند عملیات خودکار را کنترل نمیکند. 2-عملوند نیازی به تماس با وسیله مورد استفاده ندارد
hand me down ارزان
hand-to-hand رزم نزدیک رزم تن به تن
hand-to-hand دسته و پنجه نرم کردن
hand-to-hand دست به یقه
hand-to-hand دردسترس
hand-to-hand دست بدست یکدیگر مجاور
second-hand مستعمل
hand میلههای تسخیرشده حریف در پایان
to hand somebody something به کسی چیزی دادن
better hand تقدم
hand پهلو
hand پیمان
hand دادن
hand دخالت کمک
hand کمک کردن بادست کاری را انجام دادن یک وجب
hand عقربه
little hand عقربه کوچک [ساعت]
Do you need a hand? کمک میخوای؟
hand me down لباس ارزان ودوخته
hand دسته دستخط
hand خط
second-hand <adj.> کارکرده
hand شرکت
hand طرف
hand دست
Do you need a hand? میتونم کمکت کنم؟
at the hand of بدست
at first hand در وهله نخست
at hand دم دست
at hand نزدیک
at first hand مستقیما
better hand پیشی
hand نفر
on the other hand <adv.> از سوی دیگر
first hand نخستین بازی کن
first-hand اصلی
first hand دست اول
at second hand از قول دیگری
at the hand of بوسیله
at second hand بطور غیرمستقیم
offer one's hand دست را جلو بردن
to make a hand of anything درکاری کامیاب شدن
retrograde hand عقربه برگشت دهنده [ساعت ...]
to put ones hand to anything دست بکاری زدن
to oil one's hand به کسی رشوه دادن
off hand game بازی غیررسمی
hand lever اهرم دستی
off hand game بازی جنبی
to put in hand بجریان انداختن
to put in hand دایرکردن اقدام کردن
to lift up one's hand دست بدعا برداشتن
to lift one's hand دست به سوگند برداشتن
offer one's hand پیشنهادعروسی دادن
to lift one's hand سوگند خوردن
to make a hand of anything از چیزی سودبردن
put in hand دست گرفتن
sweep hand عقربه ثانیه شمار
subject in hand مانحن فیه
section hand کارگرعضو دسته معینی ازکارگران راه اهن
second hand stores سمساری
running hand خط شکسته
print hand دستخطی که مانندچاپ یاحروف چاپی باشد
running hand خط مسلسل
right hand rule قاعده راست گرد
raise the hand بالابردن دست برنده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com