Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (2 milliseconds)
English	Persian
hand protection	محافظدستی
Other Matches
Hand to hand fighting	جنگ تن به تن
to shuffle from hand to hand	دست بدست کردن
pass from hand to hand	ترتب ایادی
protection	نگهداری
self protection	برقراری تامین از خود
protection	حمایت
protection	تامین نامه
protection	نیکداشت
protection	حفظ
protection	حراست حمایت
protection	محافظت
under protection	تحت الحمایه
protection	سد کردن راه حریف نسبت به مهاجمی که در شرف پاس دادن است
self protection	حفافت از خود
self protection	دفاع از نفس
self protection	صیانت نفس حفافت از خود
protection	عمل حفافت
protection	عملی که مانع کپی گرفتن از دادههای محرمانه افراد بدون اجازه میشود.
protection	سیگنال بررسی اینکه آیا بخشی از حافظه توسط برنامه قابل دستیابی است یا خیر
protection	کپی اضافی از فیلم یا نوار اصلی
protection	مانع کپی گرفتن شدن
protection	خط امان
protection	پشتیبانی
protection	حفافت
protection	اطمینان از اینکه داده توسط کاربر نامجاز کپی نشده است
protection	تیمارداری
over protection	تقویت
armor protection	حفافت زرهی
armor protection	حفافت درمقابل ادوات زرهی پوشش زرهی
toe protection	پاشنه بندی
file protection	حفافت فایل
file protection	حفافت پرونده
environmetal protection	حمایت محیط زیستی
flood protection	حفافت در مقابل طغیان
anticorrosive protection	حفافت در برابر خوردگی
anodic protection	حفافت اندی
Under the protection of the law.	درپناه قانون
storage protection	حفافت حافظه
head protection	محافظسر
insulation protection	حفافت عایق بندی
thermal protection	محافظت حرارتی
impedance protection	حفافت امپدانس
bank protection	حفافت ساحل رودخانه درمقابل تخریبهای ناشی ازجریان
environmental protection	حفاظت محیط زیست
distance protection	وسیله حفافت فاصله
collective protection	حفافت جمعی
collective protection	حفافت گروهی
cell protection	حفافت سل
cathode protection	حفافت کاتدی
block protection	حفافت بلوک
bank protection	ساحلبانی
feet protection	محافظپا
eye protection	محافظچشم
consumer protection	حمایت از مصرف کننده
degree of protection	میزان تامین درجه حفافت
degree of protection	میزان حفافت
data protection	حفافت داده ها
copy protection	حفافت دربرابر کپی
copy protection	محافظت از کپی
copy protection	جلوگیری از اعمال کپی
bank protection	ساحل داری
x ray protection	حفافت رونتگن
ear protection	محافظگوش
storage protection	حفافت انباره
over voltage protection	وسیلهای که باعث میشود منبع تغذیه حد مط لوب را داشته باشد
memory protection	پشتیبانی ازحافظه
protection from sin	عصمت
protection ring	حلقه حفافت
protection level	سطح حفافت
overload protection	حفافت بار زیاد
protection hood	کلاهک یا روپوش محافظ
protection key	کلید حفافت
password protection	حفافت به کمک کلمه رمز
overvoltage protection	حفافت فشار زیاد
memory protection	حفافت حافظه
software protection	حفافت نرم افزاری
rust protection	حفافت در برابر زنگ زدگی
lightning protection	با خاموش کننده مغناطیسی
overflow protection switch	کلیدحافظآبهایاضافی
frost protection preparation	ضدیخ
The Physics of Radiation Protection	بهداشت پرتوی
positional protection device	دستگاه حفافت درگاه
respiratory system protection	حافظدستگاهتنفسی
The Physics of Radiation Protection	فیزیک بهداشت
protection and indemnity club	باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
line differential protection	حفافت دیفرانسیلی خط
power system protection	حفافت سیستم قدرت
The Physics of Radiation Protection	فیزیک محافظت از پرتو
anti skid protection	حفافت از لغزش
high tension protection	حفافت فشار قوی
rust protection paint	رنگ ضد زنگ
indirect bank protection	کناره بندی غیر مستقیم
hand-out <idiom>	پاداش ،معمولا از طرف دولت
hand out <idiom>	از چیزهایی مشابه به هم دادن
get out of hand <idiom>	کنترل خودرا از دست دادن
hand off	رد کردن توپ به یار
hand off	کنار زدن حریف بوسیله توپدار
hand on	تسلیم کردن
have a hand in <idiom>	مسئول کاری شدن
hand-out <idiom>
hand-me-down <idiom>	بدش به من
hand over <idiom>
hand out	خطای سرویس
on hand <idiom>	حاضر
on the other hand <idiom>	درمقابل
on hand <idiom>	قابل دسترس
hand off	رد کردن توپ
hand down	به ارث گذاشتن
from hand to hand <idiom>	از یک شخص به یک شخص دیگری
hand in	سمت زمین سرویس
hand in	سمت زمین سرویس اسکواش
hand in hand	دست دردست یکدیگر
hand down <idiom>	وصیت کردن
hand in hand	دست بدست
To be an old hand at something.	درکاری سابقه وتجربه داشتن
She has become rather off hand.	سایه اش سنگین شده
He must have a hand in it.	حتما" دراینکار دست دارد
to take in hand	بعهده گرفتن
hand in <idiom>	به کسی چیزی دادن
on hand <idiom>	دردسترس
hand down	بتواتر رساندن
hand it to (someone) <idiom>	به کسی اعتبار دادن
hand down	پشت درپشت چیزی رارساندن
hand on	پی درپی وبتواترچیزی را رساندن
old hand	ادم با سابقه و مجرب
to take in hand	دردست گرفتن
right hand	دست راست
near at hand	نزدیک
near at hand	در دسترس
hand saw	اره قد کن
hand saw	اره دستی
near at hand	دم دست
under hand	درنهان به پنهانی
under the hand of	به امضای
to hand over	واگذارکردن
to hand over	تحویل دادن
to hand out	از پنجره اویزان کردن
take a hand at	شرکت کردن در
in hand	گذاشتن گوی بیلیارد در نقطه دلخواه محدوده
in hand	در جریان
in hand	در دست اقدام
to come to hand	بدست امدن
to get ones hand in	دست یافتن به
to get ones hand in	تسلط پیداکردن در
to hand	دردسترس
to hand down	بارث گذاشتن
under the hand of hand	به امضای .....
on one hand	ازیک طرف
on one hand	ازیکسو
on one hand	ازطرفی
on the other hand	از سوی دیگر
on the other hand	ازطرف دیگر
one hand	گرفتن توپ با یک دست
out of hand	غیر قابل جلوگیری
out of hand	فورا
hand over	تسلیم کردن
hand out	حریف دریافت کننده سرویس
on hand	در دست
hand over	تحویل دادن
off hand	بی مطالعه
off hand	بی تهیه
to hand down	بدوره بعدانتقال دادن
on hand	موجود
hand over	تفویض کردن
hand over	به قبض دادن
hand over	فرستادن
on hand	وسایل موجود درانبار
hand out	خراب کردن سرویس اسکواش
hand to hand	دست بدست یکدیگر مجاور
better hand	پیشی
on the other hand <adv.>	از سوی دیگر
at first hand	مستقیما
hand-to-hand	نزدیک
hand-to-hand	دست بدست یکدیگر مجاور
hand-to-hand	دردسترس
hand-to-hand	دست به یقه
at the hand of	بوسیله
at the hand of	بدست
hand-to-hand	دسته و پنجه نرم کردن
better hand	تقدم
hand to hand	رزم نزدیک رزم تن به تن
for ones own hand	به خاطر خود شخص
first hand	دست اول
first hand	نخستین بازی کن
Do you need a hand?	میتونم کمکت کنم؟
hand to hand	دردسترس
hand to hand	دست به یقه
Do you need a hand?	کمک میخوای؟
hand to hand	دسته و پنجه نرم کردن
hand-to-hand	رزم نزدیک رزم تن به تن
hand me down	لباس ارزان ودوخته
hand me down	ارزان
first-hand	اصلی
hand	عقربه [ساعت ...]
on the one hand <adv.>	در یک طرف
on the one hand <adv.>	یکی انکه
on the other hand <adv.>	به ترتیب دیگر
first-hand	مستقیم
second hand	عاریه
second hand	مستعمل دست دوم

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com