English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
hand staff دسته خرمن کوب
hand staff چوبدستی
Other Matches
to shuffle from hand to hand دست بدست کردن
Hand to hand fighting جنگ تن به تن
pass from hand to hand ترتب ایادی
staff افسران صاحب منصبان
staff پرسنل
staff کارمندان کارکنان
staff چوب پرچم ستاد ارتش
staff تیر
staff چوب بلند
staff 1- ستاد 2- کارکنان
staff اعضاء هیئت
staff با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staff کارکنان
staff قسمت ستاد
staff مربوط به ستاد سمبه پاک کننده توپ
staff پرسنل ستاد ستادی
staff مخلوط سیمان و گچ
staff کارمندان
joint staff ستاد مشترک
jacob's staff مسافت سنج
special staff ستاد تخصصی
integrated staff ستاد توام
jack staff میله پرچم سینه
integrated staff ستاد یکپارچه ستاد التقاطی
combined staff ستاد مختلط ستاد متشکل از پرسنل نظامی چند کشور در عملیات
jacob's staff چوبی که نوک اهنی داردودرزمین پیمایی بکارمیرود
tip staff عصای سر فلزی
treble staff موسیقی
ground staff افرادنگهداریکنندهیکزمینورزشی
directing staff ستاد هادی
redeploy [staff] تبدیل کردن
redeploy [staff] برگرداندن
conducting staff ستاد هادی
conducting staff ستاد هدایت کننده
combined staff ستاد مرکب
brigade staff ستاد تیپ
redeploy [staff] عوض کردن
redeploy [staff] تغییر دادن
army staff ستادارتش
directing staff ستاد هدایت کننده
editorial staff هیئت مدیره یانویسنده
staff nurse سرپرستار
staff supervision نظارت ستادی
hotel staff کارکنان هتل
half staff نیم افراشته
general staff ستادفرماندهی
general staff ستاد عمومی
general staff ستاد کل
general staff ستاد ارتش
gangway staff نگهبان پله
leveling staff میر
ensign staff میله پرچم پاشنه
army staff ستاد نیروی زمینی
staff gauge اشل دستی
planning staff ستاد طرح ریزی کننده
personal staff ستاد خصوصی فرمانده
personal staff ستاد شخصی
paraprofessional staff کارکنان غیر تخصصی
pack staff بارنگهدار
pack staff بغچه نگه دار
staff levelling میر ترازیابی
staff gauge اشل اندازه گیری ارتفاع اب رودخانه
staff estimate براورد ستادی
staff college دانشگاه جنگ
staff coordination هماهنگی ستادی
staff duty وفیفه ستادی
rammer staff چوب سمبه
rammer staff دسته سمبه
staff duty ماموریت ستادی
quarter staff نیزه چوبی
staff duty کار ستادی
operating staff متصدیان
operating staff کارمندان عملیاتی
levelling staff شاخص تراز
levelling staff میر
leveling staff ژالون نقشه برداری
supervisory staff مباشرین
surveyor's staff ژالون نقشه برداری
supervisory staff کارمندان مباشر
technical staff کارمندان یا اعضای فنی
the staff of old age عصای پیری
staff study بررسی ستادی
staff sergeant گروهبان دوم
staff manager رئیس کارگزینی
staff of life نان یا چیزی شبیه ان
staff of life مایه حیات
staff officer افسر ستاد
staff section بخش ستادی
staff section قسمت ستادی دسته سمبه
member of staff کارمند
staff section قطعات سمبه
special staff ستاداختصاصی
analysis staff ستاد تجزیه و تحلیل کننده گروه تجزیه و تحلیل کننده
Chief of Staff رئیس ستاد
Chiefs of Staff رئیس ستاد
army staff ستاد نظامی
assistant chief of staff معاون رئیس ستاد
marked levelling staff میر ترازگیری
supreme commander's staff ستاد عالی ارتش
vice chief of staff دستیاررئیس ستاد
vice chief of staff جانشین رئیس ستاد
army general staff ستاد عمومی ارتش
water staff gauge اشل اندازه گیری عمق اب
general staff college دانشکده فرماندهی و ستاد دانشگاه جنگ
marked levelling staff میر مدرج
joint chief of staff رئیس ستاد مشترک
assistant chief of staff معاونت
assistant chief of staff, g معاونت پرسنلی
assistant chief of staff, g رکن یکم اداره یکم
army general staff ستادنیروی زمینی
deaputy chief of staff رئیس رکن از رده سپاه به بالا
supreme commander's staff ستاد کل ارتش
joint chief of staff رئیس ستاد ارتش
assistant chief of staff, g (operations معاونت عملیات
command and general staff college دافوس
command and general staff college دانشکده فرماندهی وستاد دانشگاه جنگ
assistant chief of staff,g (intelligenc رکن دوم اداره دوم
assistant chief of staff,g (intelligenc معاونت اطلاعات
assistant chief of staff, g (operations رکن سوم اداره سوم
assistant chief of staff,g(civil affair معاونت امور غیرنظامیان رکن پنجم اداره پنجم
The singer and his staff commandeered the entire backstage area. خواننده و کارکنانش تمام پشت صحنه را برای خود اشغال کرده بودند.
The editorial staff drew unflattering comparisons between the mayor and a dictator. هیات تحریریه مقایسه برخورنده ای بین این شهردار و دیکتاتوری کرد.
hand on پی درپی وبتواترچیزی را رساندن
hand بردن مسابقه اسب دوانی با فاصله مناسب مجموع چهارتایی پیکان
hand out خراب کردن سرویس اسکواش
hand to hand دست به یقه
to get ones hand in دست یافتن به
in hand گذاشتن گوی بیلیارد در نقطه دلخواه محدوده
in hand در جریان
hand on تسلیم کردن
hand off رد کردن توپ به یار
hand-to-hand دسته و پنجه نرم کردن
hand-to-hand دست به یقه
hand to hand دست بدست یکدیگر مجاور
to come to hand بدست امدن
to come to hand رسیدن
hand off رد کردن توپ
hand to hand دردسترس
hand off کنار زدن حریف بوسیله توپدار
hand to hand نزدیک
in hand در دست اقدام
to get ones hand in تسلط پیداکردن در
hand-to-hand دردسترس
hand saw اره قد کن
under hand درنهان به پنهانی
under the hand of به امضای
hand over تحویل دادن
under the hand of hand به امضای .....
hand over فرستادن
hand over به قبض دادن
hand over تفویض کردن
to take in hand بعهده گرفتن
hand over تسلیم کردن
to take in hand دردست گرفتن
to hand دردسترس
to hand down بارث گذاشتن
hand out حریف دریافت کننده سرویس
to hand down بدوره بعدانتقال دادن
to hand out از پنجره اویزان کردن
to hand over تحویل دادن
to hand over واگذارکردن
hand to hand دسته و پنجه نرم کردن
hand to hand رزم نزدیک رزم تن به تن
hand-to-hand نزدیک
hand-to-hand دست بدست یکدیگر مجاور
off-hand پاس کوتاه روی سر
hand نفر
hand کمک
hand یاری دادن
out of hand فورا
out of hand غیر قابل جلوگیری
hand دست به دست کردن
hand خطای دست
one hand گرفتن توپ با یک دست
on the other hand ازطرف دیگر
hand کمک کردن بادست کاری را انجام دادن یک وجب
hand دادن
hand پیمان
right hand دست راست
little hand عقربه کوچک [ساعت]
hand دست
hand عقربه
hand دسته دستخط
hand خط
hand شرکت
hand دخالت کمک
hand طرف
hand پهلو
on the other hand از سوی دیگر
on one hand ازیک طرف
on one hand ازطرفی
hand سیستم جاری که عملوند عملیات را با اجرای دستورات از طریق صفحه کلید کنترل میکند
hand سیستم جاری که 1-عملوند عملیات خودکار را کنترل نمیکند. 2-عملوند نیازی به تماس با وسیله مورد استفاده ندارد
right-hand واقع در دست راست
hand out خطای سرویس
hand امضا
take a hand at شرکت کردن در
hand عقربه [ساعت ...]
second-hand نیمدار
second-hand مستعمل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com