Dictiornary-Farsi | hand wash basin | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
hand wash basin	چاهک دستشویی


Other Matches

wash basin	دستشوئی
hand basin	لگن دست شویی
wash hand stand	دستشویی
wash hand stand	روشوری
hand wash in lukewarm water	شستندستهادرآبولرم
WI'll you give the car a wash (wash – down) please.	ممکن است لطفا" اتوموبیل رابشوئید
to do the dishes [to wash up] [to give dishes a rinse] [to wash the dishes]	شستن [تمییز کردن] ظرف
basin	لگن تشتک
basin	تشت
basin	حوضچه
basin	wetdock : syn
basin	حوض تر
basin	حوزه رودخانه ابگیر
basin	لگن
basin	شناوه تر
basin	تشتک
basin	اب بره
basin	حوضه
basin	ابگیر
basin	حوزه
basin	دستشویی
sugar basin	قند دادن
sugar basin	شکردادن
recharge basin	گور اب
drainage basin	حوزه زهکش
drainage basin	ابریز
drainage basin	ابخیز
basin side	لبهآبگیر
equalizing basin	حوضچه توزیع اب
basin area	حوزه ابریز رودخانه
arctic basin	حوضچه قطبی
rock basin	حوضهرودصخراهای
pudding basin	نوعیکاسهگردکهجهتمخلوطکردنموادبکارمیرود
arctic basin	فرورفتگی قطبین زمین
stilling basin	حوضچه ارام کننده
sealing basin	حوضچه ایجاد هوابند ابی
slop basin	جام پای سماور
settling basin	حوضچه تهنشینی
settling basin	حوضچه رسوب
impact basin	حوضچه ارامش
setting basin	حوضچه رسوب
sedimentation basin	حوضچه رسوبگیر
river basin	ابگیر یا حوضه رودخانه
receiving basin	حوضچه ابگیر
recharge basin	حوضچه تغذیه
slop basin	تشتک زیرسماور وقهوه جوش
lavatory basin	دستشویی
recharge basin	تالاب اب بندان
lavatory basin	لگن روشویی
impact basin	حوضچه بار شکن
ground water basin	حوزه اب زیرزمینی
water distribution basin	مقسم
jet diffusion basin	حوضچه ایکه در اثر پخش فورانی انرژی را کاهش میدهد
to shuffle from hand to hand	دست بدست کردن
Hand to hand fighting	جنگ تن به تن
pass from hand to hand	ترتب ایادی
wish wash	حرف بی ربط و پوچ
wash out	ازبین بردن
wash out	کثافات را پاک کردن
wash out	اب بردگی
Go and wash yourself	برو دست ورویت رابشور
wash in	پیچش بال بطوریکه زاویه نصب ان بطرف نوک کاهش یابد
wash out	شستشو کردن
wash out	محو کردن شستشو
wash out	شیار ابرو
wash out	ابرو
wish wash	مشروب ابکی اب زیپو
wish wash	سخن بی معنی
wash up	دست و رو شستن
wash out	شکست مردود
wash up	از پاافتادن
wash out	زیان
wash out	ضرر
do not wash	نشورید
wash off	با شستشو پاک کردن
wash	شستشو
wash	پاک کردن
wash	موج زایشی
to wash down	ابکی کردن
wash	شستشو دادن
to wash up	پاک کردن
to wash up	شستن
wash	شستن
to wash something up	بکنار ساحل شستن چیزی
to wash down	رقیق کردن
wash	غسل رختشویی
wash	حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
wash out	از پا دراوردن
wash away	با شستشو پاک کردن
wash	اب دادن شستشو
dry wash	خشک شویی
it wont wash	اگرانرابشویندرنگش میرود
wash PROM	پاک کردن داده از PROM
lime wash	دوغاب اهک
wash heat	گرمای جوش
slope wash	شیب شست
wash board	تخته رختشویی
stack wash	تخلیه هوا به علت فشار گازدودکش ناو
dry wash	خشک شویی کردن
wash tub	تغار رختشویی
eye wash	داروی چشم
wash out valve	شیر تخلیه رسوبات در مخزن
wash bottle	اب فشان
wash drawing	ابرنگ سیاه
wash board	تختهای که برای ازاله اطاقها بکارمیبرند
rain wash	فرسایش ناشی از ریزش باران
wash house	رختشوی خانه
wash house	رختهای شستنی
wash linen	کهنه فرفشویی
wash oil	روغن شستشو
wash boiler	دیگ رختشویی
to wash offŠout or away	باشستش بردن یاپاک کردن
pig's wash	گنداب اشپزخانه که به خوکان میدهند
wash ball	صابون دستشویی
pig's wash	بسباب
rock wash	پوشش سنگی
wash and wear	بشور و بپوش
pig's wash	اشغال
mere wash	اب زیپو
wash bottle	بطری شستشوی
Is there a car wash?	آیا اینجا کارواش هست؟
chemical wash	کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
to wash something ashore	بکنار ساحل شستن چیزی
To have a wash and brush up.	سروصورت راشستن (وآرایش دادن )
To wash ones hands of somebody (something).	دست از کسی (چیزی )شستن (قطع مسئولیت ورابطه )
Does this material wash well?	آیا این جنس قابلیت شستشودارد؟
pig's wash	گنداب
antique wash	دواشور کردن فرش جهت کهنه و قدیمی جلوه دادن آن
Is there a car wash?	آیا اینجا ماشینشویی هست؟
to let music wash over somebody	به موسیقی متن گوش دادن [اصطلاح روزمره]
wash one's hands of <idiom>	ترک کردن
wash tower	فیلهشستشو
wet wash	رخت شو
wet wash	لباسشو
wash leather	جیر
wash your hands	دستهای خود را بشویید
black wash	نوع دیگری ازگرافیت و کک و ذغال سخت یامواد الی است که با مایعی بطور معلق و برای پوشش ماهیچههای تر و قالبهای ماسهای به کار برده میشود
black wash	رنگ سیاه
car wash	محلشستشویماشین
back wash	حرکت اب در نتیجه پارو زدن
back wash	فشار عقب اب
back wash	عقب زدن اب
dish wash	ابی که دران فرف شسته باشند
we sent the linen to the wash	رختهای شستنی رابرختشویخانه فرستادیم
this soup is mere wash	این سوپ خیلی رقیق است
this soup is mere wash	اب زیپواست
give it a good wash	خوب انرا شستشو بدهید خوب انرا بشویید
wash deck hose	لوله شستشوی پل ناو
Whishes dont wash the dishes. <proverb>	آرزوها و خیالات ظرفها را نمى شویند .
This cloth dosent shrink in the wash.	این پارچه در آب جمع نمی شود
machine wash in hot water at a normal setting	شستشوباماشیندرآبنرم وگرم
machine wash in warm water at a normal setting	شستشوباماشیندرآبگرم ونرمال
machine wash in warm water at a gentle setting	شستشوباماشیندرآبگرم وملایم
machine wash in lukewarm water at a gentle setting	شستشوباماشیندرآبنیمگرم وملایم
out of hand	غیر قابل جلوگیری
on the other hand <adv.>	ازطرف دیگر
on the other hand <adv.>	درمقابل
out of hand	فورا
hand saw	اره دستی
on the other hand <adv.>	از سوی دیگر
second-hand <adj.>	کارکرده
right hand	دست راست
Do you need a hand?	میتونم کمکت کنم؟
Do you need a hand?	کمک میخوای؟
one hand	گرفتن توپ با یک دست
on the other hand	ازطرف دیگر
on the other hand <adv.>	طور دیگر
on the other hand <adv.>	به ترتیب دیگر
on the one hand <adv.>	یکی انکه
on the one hand <adv.>	در یک طرف
in hand	گذاشتن گوی بیلیارد در نقطه دلخواه محدوده
in hand	در جریان
in hand	در دست اقدام
little hand	عقربه کوچک [ساعت]
hand saw	اره قد کن
near at hand	نزدیک
near at hand	در دسترس
on the other hand	از سوی دیگر
on one hand	ازیک طرف
on one hand	ازطرفی
hand	عقربه [ساعت ...]
on one hand	ازیکسو
on hand	در دست
on hand	وسایل موجود درانبار
on hand	موجود
off hand	بی تهیه
off hand	بی مطالعه
near at hand	دم دست
to get ones hand in	تسلط پیداکردن در
He must have a hand in it.	حتما" دراینکار دست دارد
hand over <idiom>
have a hand in <idiom>	مسئول کاری شدن
on hand <idiom>	دردسترس
on hand <idiom>	قابل دسترس
on hand <idiom>	حاضر
on the other hand <idiom>	درمقابل
second hand <idiom>	دست دوم
try one's hand <idiom>	بیتجربه بودن
in hand <idiom>	زیرنظر
hand-out <idiom>