English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
hard ball baseball =
Other Matches
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class. اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
ball بقچه [کاموا ]
to a. the ball توشدن
ball ساچمه
ball توپ دور از دسترس توپزن
ball توپ
ball ساچمه توپ
ball گلوله توپ
ball بیضه
ball کانون [کاموا]
to a. the ball توپ رانشان دادن
best ball بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
to a. the ball اماده انداختن
no ball اصطلاحیدرورزشچوگان
have a ball <idiom> روزگارخوش داشتن
have something on the ball <idiom> باهوش ،زرنگ
on the ball <idiom> باهوش
three ball مسابقه گلف بین سه بازیگر باسه گوی
four ball مقایسه امتیازهای تیم دونفره در هر بخش باامتیازهای تیم حریف
ball گرهک
ball گلوله کردن
into a ball نخ راگلوله کنید
ball ایام خوش
ball بال [رقص]
ball مجلس رقص
ball گلوله
ball گوی
ball رقص
ball توپ بازی مجلس رقص
hard مشکل شدید
hard سخت گیر نامطبوع
hard زمخت
hard خسیس درمضیقه
to try hard to do something تقلا کردن برای انجام دادن کاری
hard to please مشکل پسند
hard to please نازک نارنجی سخت راضی شو
hard بشدت
However hard he tried ... با این وجود که او [مرد] سخت تلاش کرد ...
hard up <idiom> کمبود پول
hard قوی
it is hard to say نمیتوان گفت
hard of d. ناگوارا
hard of d. دیرهضم
hard سخت
hard right اعضایتندرویحزبسیاسی
hard by درنزدیکی
hard by نزدیک
hard سفت
hard دشوار
I am hard at it . سخت مشغولم
come down hard on <idiom> به سختی تنبه کردن
hard on (someone/something) <idiom> آزار دادن کسی یا چیزی
hard دیسک مغناطیسی محکم که قادر به ذخیره سازی حجم داده بسیار بیشتر از روی فلاپی دیسک است و معمولا متحرک نیست
it is not very hard چندان سخت نیست
hard متن چاپ شدن یا کپی اطلاعات در سیستم یا کامپیوتر به صورت خوانا.
hard خطای موقت در سیستم
hard خطا
it is hard to say به اسانی نمیتوان قضاوت کرد
hard مدل کامپیوتر با دیسک سخت
hard-up جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
hard up جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
hard که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
hard یچی که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند که CPU و تمام وسایل را تنظیم مجدد میکند
hard که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
i hard him out سخنانش را تا اخر گوش داده ام
hard کدی در متن کلمه پرداز که انتهای پاراگراف را نشان میدهد
hard سخت در مقابل نرم
hard تختهای که حاوی درایو دیسک سخت و واسط های الکترونیکی لزم است که قابل نصب در اتصال سیستم است
hard که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hard مستقیما درمسیر موردنظر
hard بسرعت
ball winder نخپیچ
ball stand محلتوقفتوپ
ball peen توپکنوکچکش
ball of clay توپبرایساختسفال
pink ball توپصورتی
red ball توپقرمز
ball assembly توپمجمع
green ball توپسبز
game ball توپ بازی
hockey ball توپهاکی
cricket ball توپبازیگریکت
cork ball توپچوبپنبهای
ivory ball توپعاجی
brown ball توپقهوهای
bowling ball توپبولینگ
blue ball توپآبی
black ball توپسیاه
rugby ball توپلاستیکی
carry the ball <idiom> قسمت مهم وسخت را به عهده داشتن
squash ball توپاسکوآش
handle the ball دست زدن توپزن به توپ
hand ball توپ بازی با دست
fuzz ball گیاه قارچی
fuzz ball قارچ
fuzz ball چتر مار
fuzz ball سماروغ
ground ball توپ زنده
ground ball توپ در جریان
live ball توپ در جریان
play ball with someone <idiom> شرکت منصفانه
keep the ball rolling <idiom> اجازه فعالیت دادن
tennis ball توپتنیس
lead ball کلاهکتوپی
That's the way the ball bounces. <idiom> موضوع اینطوری است. [اصطلاح روزمره]
fuzz ball گوشت زیادی
She is a ball of fire. دختر آتش پاره ای (زرنگ وپرتحرک )
gutter ball گویی که به شیار میافتد
get the ball rolling <idiom> شروع چیزی
free ball توپ بی صاحب
keep one's eye on the ball <idiom>
live ball توپ زنده
held ball گرفتن همزمان توپ
provisional ball گویی که به علت گم شدن یاخروج گوی قبلی از محدوده مورد استفاده قرار میگیردگویی که هنگام پرتاب شدن پرتاب قبلی خطا یا مورداعتراض بوده
puff ball یکجورسماروغ که چون تخم دان گوی مانندان شکسته شودتخم ان پراکنده میشود
punch ball گلابی تمرین بوکس
punch the ball مشت کردن دروازه بان
push ball بازی که منظورازان گذراندن توپ است ازدروازه طرف مقابل بزورتنه و دست
racket ball گوی کوچکی که ازپنبه وریسمان درست میکنند)
running with the ball با توپ دویدن
shadow ball تمرین گوی اندازی
sit on the ball بازی محافظه کارانه
sit on the ball بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
small ball پرتاب بی حالت
snow ball گلوله برف
snow ball با گلوله برف زدن
pool ball هر یک از گویهای رنگی اسنوکر
playground ball توپ پلاستیکی کودکان
play the ball حفظ توپ با دریبل
jump ball جمپبال
jump ball توپی که داور بین دوبازیگر به هوا می اندازد
long ball پرتاب از دور به دروازه
lose of ball لورفتن توپ
lost ball گوی گم شده در مسیر بازی گلف که به فاصله 5 دقیقه پیدا نشود
marine ball نوعی واترپولو دراستخر کم عمق 02 در04 متر
medicine ball توپ چرمی
medicine ball توپ پر تمرینی مدیسین بال
move off the ball حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
net ball یکجور توپ بازی که توپ بایداز حلقهای که توری درزیران گذاشته اندردشود
nine ball billiard بیلیارد کیسهای با 9 گوی شماره دار
object ball گویی که با گوی اصلی بیلیاردمورد ضربت قرار می گیرد
palm the ball رانینگ
sour ball کلوچه سخت ترش مزه
spot ball گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد
volley ball والیبال
wash ball صابون دستشویی
working ball گوی با سرعت و چرخش کافی
ball game ورزش یا بازی با توپ
ball game گوبازی
ball game مسابقه
ball game هماورد
ball game شرایط وضعیت
ball games ورزش یا بازی با توپ
ball games گوبازی
ball games مسابقه
ball games هماورد
ball games شرایط وضعیت
track ball گوی پیگردی گوی شیار
track ball گوی نشان
to play ball توپ بازی کردن
square ball پاس عرضی
squat under the ball توپگیری با شیرجه
straight ball پرتابی در بولینگ که گوی باچرخش مستقیما حرکت میکند
play the ball با دریبل صاحب توپ شدن
earth ball دنبلان
to block a ball نگهداشتن توپ در بازی
to keep the ball rolling رشته سخن رانگسیختن پشتش را امدن
to kick a ball توپ زدن
to kick a ball توپی را
to kick a ball زدن
to muff a ball از بی دست و پایی توپ رانگرفتن
to open the ball اول رقصیدن
to open the ball پیش قدم شدن
beach ball توپ بزرگ و رنگارنگ برای بازی در کنارهی دریا و دریاچه و یا استخر
ball player بازیگر با توپ
ball control مهار توپ
ball carrier بازیگری که با توپ میدود
ball boy توپ جمع کن
ball back ضربه تصادفی با پا به توپ که از مرز بیرون برود ومنتج به تجمع شود
ball ammunition مهمات مانوری
ball ammunition فشنگ مانوری
anchor ball گوی لنگر
The ball was out of bounds. توپ خارج [از زمین بازی] بود.
The ball is in your court. <idiom> حالا نوبت تو است.
The ball is in your court. <idiom> حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
low ball شوت کردن پائین توپ [فوتبال]
high ball شوت کردن بالا توپ [فوتبال]
ball control تسلط به توپ
ball cushion دیوار پشتی دار در انتهای مسیر گوی بولینگ که مانع برگرداندن میله به مسیر میشود
ball flower گل سینه
Now that you're here, it's a whole new ball game. حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
ball park زمین بازیهای با توپ
ball of toe گوشت زیر پنجه پا
ball of the eye تخم چشم
ball mill اسیاب ساچمهای
ball control حفظ توپ
ball mill سنگ شکن گلولهای
ball joint سیبک
ball joint توپی اتصال
ball joint توپی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com