Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
hard board
تخته فشاری
Other Matches
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class.
اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
I am hard at it .
سخت مشغولم
it is hard to say
به اسانی نمیتوان قضاوت کرد
it is hard to say
نمیتوان گفت
i hard him out
سخنانش را تا اخر گوش داده ام
hard by
نزدیک
hard by
درنزدیکی
hard
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
hard
سخت در مقابل نرم
hard
دیسک مغناطیسی محکم که قادر به ذخیره سازی حجم داده بسیار بیشتر از روی فلاپی دیسک است و معمولا متحرک نیست
hard up
جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
hard-up
جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
it is not very hard
چندان سخت نیست
hard right
اعضایتندرویحزبسیاسی
come down hard on
<idiom>
به سختی تنبه کردن
hard on (someone/something)
<idiom>
آزار دادن کسی یا چیزی
hard up
<idiom>
کمبود پول
hard of d.
ناگوارا
to try hard to do something
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
However hard he tried ...
با این وجود که او
[مرد]
سخت تلاش کرد ...
hard
کدی در متن کلمه پرداز که انتهای پاراگراف را نشان میدهد
hard
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hard
زمخت
hard
سخت گیر نامطبوع
hard
قوی
hard
مشکل شدید
hard
دشوار
hard
سفت
hard
سخت
hard to please
نازک نارنجی سخت راضی شو
hard to please
مشکل پسند
hard
یچی که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند که CPU و تمام وسایل را تنظیم مجدد میکند
hard
خسیس درمضیقه
hard
بشدت
hard
خطای موقت در سیستم
hard
که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
hard
تختهای که حاوی درایو دیسک سخت و واسط های الکترونیکی لزم است که قابل نصب در اتصال سیستم است
hard
مدل کامپیوتر با دیسک سخت
hard of d.
دیرهضم
hard
مستقیما درمسیر موردنظر
hard
بسرعت
hard
خطا
hard
متن چاپ شدن یا کپی اطلاعات در سیستم یا کامپیوتر به صورت خوانا.
board
روکش کردن
board
تخته مدار چاپ شده که به سیستم وصل میشود تا کارایی آن را افزایش دهد
board
تخته جانبی که به تخته اصلی سیتم وصل میشود
board
BCP که شامل مسیرهای هدایت برای سیگنالهای کامپیوتری است . برای آدرس و داده و باس کنترل
board
وسیله نصب مسط ح که شیارهای هادی سطح آن چاپ یا حک شده است و پس از نصب اجزای آن مدار کامل میشود
board
تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
board
مقوا
board
سوار
board
جلد کردن تخته
board
سکوی شیرجه
board
شدن
board
صفحه یامیز شطرنج
board
تابلوی امتیازات
board
وسیله نصب مسط ح که روی آن قط عات الکترونیکی نصب و متصل اند
board
صفحه مدار
i/o board
تخته مداری که ورودی وخروجیهای داده ها بین کامپیوتر و دستگاههای جانبی را کنترل میکند
on board
که در تخته اصلی یا PCB اصلی قرار دارد
over the board
بازی شطرنج حضوری
to board out
بیرون ازخانه خود غذاخوردن
to go on board
سوارکشتی شدن
i got it over board
انرادرکشتی اوردم
with whom do you board
پیش کی غذا میخورید و منزل میکنید
across the board
یکسره
across the board
شامل تمام طبقات
go by the board
از ناو پرت شدن
above board
بی حیله
above board
به طور آشکار
board
برد
by the board
از طرف پهلوی ناو
board
غذای روی میز
board
میز غذا
board
تخته یا مقوا و یا هرچیز مسطح
board
تابلو
board
تخته
on board
<idiom>
وسیله نقلیه کوچک ویا هواپیما ویا کشتی سوار شدن
across the board
سرجمع
To get on board.
سوار کشتی شدن
board
میزشوریادادگاه
board
کشتی
board
اغذیه
board
هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
board
تخته حاوی نقشه
board
هیئت ژوری
board
کمیته تخته کار صفحه چارت
board
هیات
board
منزل کردن
board
پانسیون شدن
board
تخته پوش کردن
board
سوارشدن بکنارکشتی امدن
board
هیئت بازرگانی تخته بندی کردن
board
هیئت کمیسیون
hard pan
قشر سنگی شده
hard radiation
تابش یا پرتو سخت
hard rubber
لاستیک سخت
hard sauce
مخلوطی از خامه وشکروچاشنی
hard sector
قطاع سخت افزاری
hard mouthed
سرکش
hard copy
نسخه چاپی
hard copy
نسخه ملموس خروجی چاپی
hard core
زیرسازی جاده
hard core
پی جاده
hard core
مصالح تخریب
hard core
مصالح اوار
hard drive
گرداننده سخت
hard mouthed
خودسر
hard sectored
دیسک لرزانی که در ان سوراخهایی به منظور تعیین حدود هر قطاع یا بخش تعبیه و منگنه شده است
hard sectoring
می دیسک که هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود و گاهی توسط مجموعهای نقاط پانچ شده اطراف hub مرکزی صورت می گیرد که هر سوراخ شروع سکتور ران نشان میدهد
hard set
سخت شده
hard soil
زمین سفت
hard soil
خاک سفت
hard soil
رویه محکم
hard solder
لحیم برنجی
hard solder
لحیم سخت
hard solder
جوش سخت
hard space
فاصله واصل
hard stand
بارانداز هوایی
hard coal
ذغال سنگ سخت
hard colors
رنگهای سنگین
hard set
منقبض شده
hard set
ثابت شده
hard set
سفت شده
hard copal
کوپال سخت
hard shell
سخت پوست
hard shell
کاسه دار
hard shell
سخت
hard shell
متعصب
hard stand
بارانداز داخل فرودگاه محل پارک اسفالت شده برای خودروها
hard error
خطای سخت افزاری
hard mouthed
بدلگام
hard featured
زشت
hard hack
اسپیره
hard handed
دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
hard handed
خسیس
hard head
ادم بی کله
hard head
بی مخ
hard head
شاخ جنگی
hard heartedly
بیرحمانه
hard hack
بوته کوتاهی که دراتازونی میروید
hard ground
زمین سخت
hard fisted
خسیس
hard game
بازی دشوار
hard finish
روکاری زبر
hard glass
شیشه سخت
hard goods
اجسام پایدار ومقاوم
hard fiber
فیبر سخت
hard goods
اجسام سخت
hard ground
زمین سفت
hard heartedly
از روی سخت دلی
hard heartedness
سنگدلی
hard lines
سختی
hard lines
بدبختی
hard maple
افرای قندی قند افرا
hard mouth
بد دهنگی
hard face
سخت کردن سطحی
hard error
خطای ملموس
hard mouth
بد لگامی
hard mouthed
بد دهنه
hard layer
لایه سفت
hard layer
لایه سخت
hard heartedness
قساوت
hard featured
بدقیافه
hard favoured
زشت
hard failure
نارسایی سخت افزاری خرابی سخت افزاری
hard hyphen
خط کجی که به هنگام هجی کردن مورد نیاز بوده وهمیشه چاپ می گردد
hard hyphen
خط تیره واصل
hard labor
اعمال شاقه
hard laid
سفت تابیده
hard fisted
جوکی
hard starboard
سمت ناو را بسمت مغناطیسی اعلام شده تغییر دهید
hard-nosed
سرسخت
hard-hit
درگیرمشکلی
hard-wearing
قویوبادوام
hard-won
رسیدنبههدفی
rock-hard
بینهایتسخت
I had a very hard time ot it.
دراینکار پوستم کنده شد
It was raining hard.
باران سختی می با رید
It is as hard as rock.
مثل سنگ سفت است
hard drive
دستگاه دیسک سخت
[رایانه شناسی]
hard-drinking
معتادبهالکل
hard porn
هرزهنگاریPornographyکهاعمالجنسیراواضح سریع و بصورت ناخوشایند نمایشمیدهد
hard left
اعضایتندرویحزبسیاسی
hard-nosed
یک دنده
hard-nosed
خودرای
hard-nosed
لجباز
hard-nosed
زرنگ و واقعبین
hard-nosed
ارغه
hard-nosed
پشت همانداز
hard hat
کلاهایمنی
hard drink
نوشیدنیباالکلزیاد
He is hard of hearing.
گوشش سنگین است (شنوائی اش کم است )
These coins are very hard to come by .
این سکه ها دیگه گیر نمی آیند
hard spun
[نخ با تاب زیاد با زاویه ای معادل سی تا چهل و پنج درجه نسبت به محور عمودی]
Hard architecture
[ساختمان محکم، غیر شخصی و بدون پنجره که معمولا زندان ها و بیمارستان های روانی به این سبک ساخته می شده است.]
hard pressed
<adj.>
دست تنگ
hard-bitten
<adj.>
سرد و گرم چشیده
hard roe
أشپل
[تخم ماهی یا دیگر جانوران دریایی]
[ماهیگیری]
hard drink
مشروب قوی و پر الکل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com