English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
hard drink نوشیدنیباالکلزیاد
hard drink مشروب قوی و پر الکل
Other Matches
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class. اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
What would you like to drink? نوشیدنی چه میل دارید؟
drink off سرکشیدن
in drink مست
to drink in بامیل تلقی کردن یاگوش دادن
to drink off سر کشیدن
drink اشامیدن
to drink up off تاته سرکشیدن
I'd like something to drink. چیزی برای نوشیدن میخواهم.
drink مشروب
drink نوشانیدن اشامیدنی
Would you like something to drink? <idiom> آیا چیزی برای نوشیدن می خواهید؟ [غذا و آشپزخانه]
drink off تا ته سرکشیدن
drink نوشابه
I would like to have something to drink . می خواهم گلویی تازه کنم
soft drink نوشیدنی غیر الکلی
to drink something in sips چیزی را جرعه جرعه نوشیدن
long drink نوشابه در گیلاس بلند
to ply any one with drink باصرارنوشابه بکسی تعارف کردن
to give to drink اب دادن
to give to drink نوشانیدن
welcoming drink نوشیدنی خوش آمد گویی
May I have the drink list, please? ممکن است لطفا صورت نوشیدنیها را برایم بیاورید؟
soft drink نوشابه غیر الکلی
drink hail نوش جان
soft drink نوشابه
to have a drink of water یک قورت آب نوشیدن
drink hail گوارای وجود
alcoholic drink خمر
to have a drink of water یک جرعه آب نوشیدن
soft drink شربت
to drink any ones health بسلامتی کسی نوشیدن
meat and drink سور
meat and drink خوشی
meat and drink لذت
strong drink مشروب قوی و پر الکل
to drink a bowl کاسهای راسرکشیدن
to drink in with ones eyes بچشم خریداری نگاه کردن
to drink to a person بسلامتی کسی نوشیدن
to drink to a person نخست خودنوشیدن وسپس دیگریرابنوشیدن واداشتن
to drink to the lees دردش را هم خوردن
to drink wine باده نوشیدن
to drink to the lees تا ته نوشیدن
to drink wine می خوردن شراب خوردن
to drink wine می گساردن
to drink water اب خوردن
to drink water اب اشامیدن
To drink on an empty stomach. روی شکم خالی مشروب خوردن
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink . قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
Drink it while it is stI'll hot. تا گرم است بنوشید
My tea is not cool enough to drink. چائی ام بقدر کافی هنوز سرد نشده
soft-drink dispenser جایگاهنوشیدنیسبک
You cannot sell the cow and drink the milk . <proverb> نمى توان هم گاو را فروخت هم شیرش را نوشید .
My tea isnt cool enough to drink. چایی ام آنقدر خنک نشده که بخورم
When drink enters, wisdom departs. <proverb> آنگه که شراب از در درآمد ,هوش و عقل و اختیار از کف برفت .
a copious choice of food and drink غذا و نوشیدنی فراوان
to drink till alls blue پاتیل شدن
to drink till alls blue بحدمستی نوشیدن
to drink till alls blue مست شدن
A good stiff ( strong ) alchoholic drink . مشروب پرمایه
hard to please مشکل پسند
hard of d. ناگوارا
hard of d. دیرهضم
hard by نزدیک
i hard him out سخنانش را تا اخر گوش داده ام
it is hard to say نمیتوان گفت
hard right اعضایتندرویحزبسیاسی
I am hard at it . سخت مشغولم
hard by درنزدیکی
hard to please نازک نارنجی سخت راضی شو
it is hard to say به اسانی نمیتوان قضاوت کرد
it is not very hard چندان سخت نیست
hard بسرعت
hard بشدت
hard سخت
to try hard to do something تقلا کردن برای انجام دادن کاری
However hard he tried ... با این وجود که او [مرد] سخت تلاش کرد ...
hard سفت
hard که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
hard دشوار
hard زمخت
hard سخت گیر نامطبوع
hard قوی
hard up جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
hard-up جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
hard مشکل شدید
hard که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
hard سخت در مقابل نرم
come down hard on <idiom> به سختی تنبه کردن
hard مستقیما درمسیر موردنظر
hard مدل کامپیوتر با دیسک سخت
hard تختهای که حاوی درایو دیسک سخت و واسط های الکترونیکی لزم است که قابل نصب در اتصال سیستم است
hard on (someone/something) <idiom> آزار دادن کسی یا چیزی
hard متن چاپ شدن یا کپی اطلاعات در سیستم یا کامپیوتر به صورت خوانا.
hard خطای موقت در سیستم
hard که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hard خطا
hard دیسک مغناطیسی محکم که قادر به ذخیره سازی حجم داده بسیار بیشتر از روی فلاپی دیسک است و معمولا متحرک نیست
hard یچی که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند که CPU و تمام وسایل را تنظیم مجدد میکند
hard up <idiom> کمبود پول
hard کدی در متن کلمه پرداز که انتهای پاراگراف را نشان میدهد
hard خسیس درمضیقه
hard line انعطافناپذیر
hard x ray پرتو ایکس سخت
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
hard working زحمت کش
hold hard صبر کنید
hold hard عجله نکنید
to bear hard زوراوردن
to bear hard جفاکردن
hard stand بارانداز داخل فرودگاه محل پارک اسفالت شده برای خودروها
hard working پرکار
hard wood چوب سخت
hard surface اجرفرش کردن سنگفرش کردن
hard surface رافرش کردن
hard surface سطح چیزی
hard superconductor ابر رسانای سخت
hard stock اجر سخت
hard starboard ناو رابا چرخش سریع بسمت پاشنه بگردانید
hard starboard سمت ناو را بسمت مغناطیسی اعلام شده تغییر دهید
hard stand بارانداز هوایی
hard space فاصله واصل
hard solder جوش سخت
hard solder لحیم سخت
hard solder لحیم برنجی
hard soil رویه محکم
hard surface سخت کردن سطحی
hard times روزگارسخت
hard wood چوب جنگلی
hard wood چوب بادوام
hard wood چوب سفت
hard wing بال صلب
hard wheat گندم ماکارونی دارای مقدارگلوتن زیادی است
hard water اب سنگین
hard water اب سخت
hard ware فلز الات
hard ware فروف فلزی
hard vacuum خلاء سخت
hard tube لامپ سخت
hard times هنگام تنگدستی
hard shouder شانه راست
hard soil خاک سفت
hard as nails <idiom> ازلحاظ جسمانی قوی درشت وسخت
hard-wearing قویوبادوام
hard-hit درگیرمشکلی
hard-drinking معتادبهالکل
hard porn هرزهنگاریPornographyکهاعمالجنسیراواضح سریع و بصورت ناخوشایند نمایشمیدهد
hard hat کلاهایمنی
hard time روزگار سخت
hard-nosed پشت همانداز
hard-nosed ارغه
hard-nosed زرنگ و واقعبین
hard-won رسیدنبههدفی
rock-hard بینهایتسخت
to work hard سخت و با زحمت زیاد کار کردن [اصطلاح روزمره]
hard feelings <idiom> عصب وخشم
To do something the hard way . to do something in a roundabout way. لقمه را از دور سر توی دهان گذاشتن
These coins are very hard to come by . این سکه ها دیگه گیر نمی آیند
hard-nosed <idiom> سرسخت بودن
hard pressed <idiom> بارمسئولیت ووفیفه
He is hard of hearing. گوشش سنگین است (شنوائی اش کم است )
It is as hard as rock. مثل سنگ سفت است
hard sell <idiom> باپشتکاروسعی چیزی رافروختن
It was raining hard. باران سختی می با رید
hard left اعضایتندرویحزبسیاسی
hard-nosed لجباز
hard-nosed خودرای
to run any one hard کسیرا سخت دنبال کردن
hard spun [نخ با تاب زیاد با زاویه ای معادل سی تا چهل و پنج درجه نسبت به محور عمودی]
Hard architecture [ساختمان محکم، غیر شخصی و بدون پنجره که معمولا زندان ها و بیمارستان های روانی به این سبک ساخته می شده است.]
hard pressed <adj.> دست تنگ
hard-bitten <adj.> سرد و گرم چشیده
hard roe أشپل [تخم ماهی یا دیگر جانوران دریایی] [ماهیگیری]
hard roe اشبل [تخم ماهی یا دیگر جانوران دریایی] [ماهیگیری]
I had a very hard time ot it. دراینکار پوستم کنده شد
to die hard دیرجان کندن
hard line سخت
hard line خمشناپذیر
hard line یکدنده
hard-nosed یک دنده
hard-nosed سرسخت
hard-hitting پر جوش و خروش
hard drive دستگاه دیسک سخت [رایانه شناسی]
hard-hitting سختکوش
hard-hitting پرتکاپو
hard line افراط آمیز
hard line سختگیرانه
hard line سرسختانه
to die hard سخت مردن
die hard جان سخت
hard baked سفت پز
hard baked سفت پخته شده
hard ball baseball =
hard base سکوی پرتاب مستحکم
hard base سکوی پرتاب موشک ضد ترکش اتمی
hard base باز سختbaseball
hard beach ساحل مستحکم
hard beach قسمت مستحکم ساحل یا اسکله اسکله روسازی شده
hard bake بادام سوخته
hard advertising تبلیغات تهاجمی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com