Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
hard layer
لایه سخت
hard layer
لایه سفت
Other Matches
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class.
اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
layer
بوش جازم
the inner layer
لایه درونی
layer
لایی
layer
پوسته
layer
طبقه
layer
قشر
layer
ورقه
the inner layer
چینه درونی
layer
استاندارد ISO/OSI که مراحل عبور پیام از لحظه ارسال از یک کامپیوتر به کامپیوتر دیگر روی شبکه محلی را بیان میکند
layer
ل تصحیح خطا باشد
layer
لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
layer
لایه شبکه استاندارد ISO/OSI که قوانین نرخ بیت . توان و رسانه ارسال سیگنال را معرفی میکند
layer
بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
layer
لایهای که اتصال / عدم اتصال را بین گیرنده و فرستنده ایجاد میکند
layer
لایهای که کیفیت اتصال را بررسی میکند
layer
رگه شاخه خوابانده
layer
مطبق کردن ورقه ورقه
layer
طبقه بندی کردن
e layer
طبقه هویساید
layer
برنامهای که تقاضای ارسال کند
layer
چینه
layer
لایه
layer
لا
priming layer
لایه استری
top layer
لایه فوقانی
tracked layer
ریل گذار
transition layer
منطقه یا حدود انحراف درارتفاع پرواز
ozone layer
لایهی اوزون
barrier layer
بند الکترونی
germ layer
یکی از طبقات سلول ابتدایی جنین پس از تکمیل مرحله گاسترولا
embryonic layer
غشاء جنینی غشاء سلولی
filter layer
لایه صافی
medial layer
لایه میانی
[پزشکی]
protective layer
لایه یا روکش محافظ
reversing layer
لایه نازکی در قسمت پایینی اتمسفر خورشید
reversing layer
لایه واگردان
sand layer
لایه ماسه
silt layer
لایه لای
stabilized layer
قشر تثبیت شده
stabilized layer
لایه تثبیت شده
filter layer
لایه پالایش
barrier layer
لایه سدی
lava layer
لایهگدازه
bursting layer
لایههای منفجر کننده
brike layer
بنا
brick layer
بنای درجه دو
brick layer
اجر چین
boundary layer
لایه مرزی
bottom layer
لایه مشترک
bolster layer
بالش نهائی
bolster layer
بالش گیاهی
aluminium layer
لایهآلومینیومی
ash layer
لایهخاکستری
heaviside layer
طبقه هویساید
confining layer
لایه فشارزا
granitic layer
لایهگرانیتی
drainage layer
بالایسد
depletion layer
تهی لایه
depletion layer
ناحیه تخلیه
concrete layer
قشر بتنی
concrete layer
لایه بتنی
blocking layer
لایه سدی
insulated layer
ماده ایزوله کننده
intermediate layer
لایه میانی
magnetic layer
لایه مغناطیسی
intermediate layer
قشر واسطه
isothermal layer
لایههای ایزوترمال
layer tints
هاشورهای نشان دهنده لایههای مختلف اب دریا هاشور لایه نما
bursting layer
لایههای سقفی پناهگاه
isothermal layer
سطوح هم حرارت اب دریا
layer binding
دورپیچی سفرهای
layer depth
عمق لایه اول اب دریا
layer of rock
طبقه سنگی
layer of rock
لایه سنگی
layer line
خط لایه
insulated layer
لایه عایق
layer depth
که در ان سرعت صوت به حداکثر می رسد
middle layer
قشر میانی
presentation layer
کدها و تقاضاهای شروع و خاتمه اتصال توافق می :ند
presentation layer
ششمین لایه شبکه استاندارد ISO/OSI که روی فرمت ها
porous layer
لایه روزنهای
mantle layer
غشاء جنینی مخ
plate layer
متصدی تعمیر خط اهن
pipe layer
لوله کش
mine layer
کشتی مین گذار
basaltic layer
لایهپازالت
impermeable layer
لایه غیرقابل نفوذ
kennelly heaviside layer
طبقه هویساید
kennelly heaviside layer
طبقه کنلی هویساید
insulated intermediate layer
لایه میانی عایق
electrical double layer
لایه مضاعف الکتریکی
multi layer coil
سیم پیچی چند لایه
deep scattering layer
لایههای منعکس کننده عمق دریا
double layer winding
سیم پیچی دوطبقه
laminar boundary layer
لایه مرزی خطی
surface boundary layer
لایه مرزی سطح
secure sockets layer
پروتکل ارسالی رمزگذاری شده طراحی شده توسط Netscape که ارتباط امن بین جستجوگر و وب سرور روی اینترنت برقرار میکند
thin layer chromatography
کروماتوگرافی لایه نازک
railway track layer
ریل گذر راه اهن
one layer twisted wool
پشم یک لا تاب
magnetic barrier layer
لایه سدکننده مغناطیسی
light sensitive layer
لایه یا قشر حساس در برابرنور
barrier layer capacitance
فرفیت بند الکترونی
depletion layer capacitance
فرفیت بند الکترونی
barrier layer cell
پیل نور برقی مجاورتی
barrier layer cell
سلول لایه سدی
barrier layer detector
اشکارساز لایه سدی
multi layer weld
جوشکاری چند لایه
hard of d.
ناگوارا
hard of d.
دیرهضم
i hard him out
سخنانش را تا اخر گوش داده ام
hard to please
نازک نارنجی سخت راضی شو
hard by
درنزدیکی
hard by
نزدیک
it is hard to say
نمیتوان گفت
it is not very hard
چندان سخت نیست
it is hard to say
به اسانی نمیتوان قضاوت کرد
hard to please
مشکل پسند
hard
کدی در متن کلمه پرداز که انتهای پاراگراف را نشان میدهد
to try hard to do something
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
hard
بسرعت
hard
بشدت
hard up
<idiom>
کمبود پول
hard
مدل کامپیوتر با دیسک سخت
hard on (someone/something)
<idiom>
آزار دادن کسی یا چیزی
hard
خسیس درمضیقه
hard
سخت گیر نامطبوع
come down hard on
<idiom>
به سختی تنبه کردن
hard
قوی
hard
مشکل شدید
hard
دشوار
However hard he tried ...
با این وجود که او
[مرد]
سخت تلاش کرد ...
hard
دیسک مغناطیسی محکم که قادر به ذخیره سازی حجم داده بسیار بیشتر از روی فلاپی دیسک است و معمولا متحرک نیست
hard
سخت در مقابل نرم
hard
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
hard
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hard
یچی که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند که CPU و تمام وسایل را تنظیم مجدد میکند
hard
که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
hard
خطا
hard
متن چاپ شدن یا کپی اطلاعات در سیستم یا کامپیوتر به صورت خوانا.
hard up
جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
hard-up
جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
hard
تختهای که حاوی درایو دیسک سخت و واسط های الکترونیکی لزم است که قابل نصب در اتصال سیستم است
hard
مستقیما درمسیر موردنظر
hard
سفت
hard
خطای موقت در سیستم
hard
زمخت
hard
سخت
I am hard at it .
سخت مشغولم
hard right
اعضایتندرویحزبسیاسی
hard surface
سخت کردن سطحی
hard sell
<idiom>
باپشتکاروسعی چیزی رافروختن
hard times
روزگارسخت
hard surface
اجرفرش کردن سنگفرش کردن
hard times
هنگام تنگدستی
hard surface
رافرش کردن
hard wood
چوب جنگلی
hard surface
سطح چیزی
hard superconductor
ابر رسانای سخت
hard stock
اجر سخت
hard starboard
ناو رابا چرخش سریع بسمت پاشنه بگردانید
hard starboard
سمت ناو را بسمت مغناطیسی اعلام شده تغییر دهید
hard stand
بارانداز داخل فرودگاه محل پارک اسفالت شده برای خودروها
hard stand
بارانداز هوایی
hard space
فاصله واصل
hard roe
اشبل
[تخم ماهی یا دیگر جانوران دریایی]
[ماهیگیری]
hard tube
لامپ سخت
hard wood
چوب سخت
hard working
پرکار
hard working
زحمت کش
hard x ray
پرتو ایکس سخت
hard wood
چوب بادوام
hold hard
صبر کنید
hold hard
عجله نکنید
hard wing
بال صلب
hard wheat
گندم ماکارونی دارای مقدارگلوتن زیادی است
hard water
اب سنگین
hard wood
چوب سفت
hard water
اب سخت
hard roe
أشپل
[تخم ماهی یا دیگر جانوران دریایی]
[ماهیگیری]
hard ware
فلز الات
hard ware
فروف فلزی
hard vacuum
خلاء سخت
hard solder
جوش سخت
hard porn
هرزهنگاریPornographyکهاعمالجنسیراواضح سریع و بصورت ناخوشایند نمایشمیدهد
hard-nosed
یک دنده
hard-nosed
سرسخت
hard-hitting
پر جوش و خروش
hard-hitting
سختکوش
hard-hitting
پرتکاپو
hard line
افراط آمیز
hard line
سختگیرانه
hard line
سرسختانه
hard line
یکدنده
hard line
انعطافناپذیر
hard line
خمشناپذیر
hard-nosed
خودرای
hard-nosed
لجباز
hard-nosed
زرنگ و واقعبین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com