Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
English
Persian
hard shell
سخت پوست
hard shell
کاسه دار
hard shell
سخت
hard shell
متعصب
Search result with all words
hard shell clam
پوستسختصدف
Other Matches
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class.
اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
shell
قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shell
پوست کندن از مغز میوه را دراوردن
shell
فشنگ
shell
بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shell
پوسته
shell
توده
shell
لایه
shell
قشر زمین
shell
پوکه فشنگ
shell
پوست
shell
قشر
shell
صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
shell
عامل محافظ حفاظ
shell
جلد
shell
پوست فندق وغیره
shell
بدنه ساختمان
shell
گلوله توپ
shell
پوکه
shell
جعبه حاوی باروت
shell
ساچمه وچاشنی
to shell off
ورقه ورقه شدن ورامدن
shell out
هزینه چیزی را قبول کردن
shell out
پرداختن
shell off
گلوله باران کردن
shell off
با نارنجک مورد حمله قراردادن
out of one's shell
<idiom>
گفتگو دوستانه
in one's shell
<idiom>
صرف نظر کردن،بی صدا
shell
برنامه خروج موقت
shell
برنامه واسطه
shell
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shell
صدف
shell
زرهی پوشش
shell out
خارج شدن به سیستم عامل وقتی که برنامه اصلی هنوز در حافظه است , پس کاربر به برنامه برمی گردد
shell
سبوس گیری کردن
shell
کالبد
shell
پوست تخم مرغ
downstream shell
پشته پایاب
downstream shell
توده پایاب خاکریز پایاب
downstream shell
خاک پایین دست
shell proof
مقاوم در مقابل گلوله
ear shell
گوشک ماهی
egg shell
پوست تخم
shell suit
نوعیکتوشلوارغیرمعمولی-شلوولباجنسدرخشندهوبراقوسبک
egg shell
نازک
shell room
انبار گلوله
cupola shell
پوسته کوپل
cooling shell
پوسته سردکننده
shell proof
ضد نفوذ گلوله
tortoise shell
پوست ابرهای لاک پشت دریایی
shell roof
بام پوستهای
band shell
جایگاه دستهء موزیک که عقب ان بشکل صدف مقعر بزرگی است
cartridge shell
بدنه پوکه فشنگ
cartridge shell
بدنه پوکه
shell room
انبار مهمات ناو
cockle shell
کرجی کوچک
cockle shell
یکجورصدف
To come out of oness shell.
از جلد ( لاک ) خود در آمدن
cooling shell
قشر سرد کننده
shell sort
الگوریتم ذخیره داده که داده ها در هر عمل مرتب سازی بیشتر از یک جابجایی می توانند داشته باشند
electron shell
پوسته الکترون
energy shell
لایه انرژی
upper shell
قشررویه
ventus's shell
کس گربه
shell membrane
پوستغشا
lower shell
قشرتحتانی
inner door shell
پوستداخلیدر
head shell
حافظسر
soft shell
نرم پوسته
star shell
گلوله نورافشان
star shell
گلوله منور
the shell of an egg
پوست تخم مرغ
soft shell
حلزون دارای صدف نرم
soft shell
دارای عقیده معتدل
soft shell
دارای پوسته ترد وشکننده
energy shell
پوسته انرژی
shell structure
ساختار لایهای
fixed shell
گلوله متصل
furnace shell
قشر یا پوسته کوره
furnace shell
جدارکوره
gas shell
گلوله دودانگیز
shell structure
ساختارپوستهای
shell transformer
مبدل جوشن دار
shell wave
صدای زوزه گلوله
shrapnel shell
گلوله انفجاری
tracer shell
گلوله رسام
shell shock
اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
shell fish
جانور صدف
egg shell
مانندپوست تخم مرغ
shell fish
ماهی صدف
shell casting
ریخته گری پوستهای
shell bit
مته قاشقی
shell bit
مته گلویی
shell bean
دانه مغذی لوبیا
shell bean
لوبیایی که مغز ان خوراکی است
shell back
دریانوردی که از خط استواگذشته باشد
piercing shell
گلوله ثاقب
shell formwork
قالب بندی غلافی
shell fragments
بسک گلوله
shell shock
روان رنجوری جنگ
shell-shock
اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
shell-shock
روان رنجوری جنگ
shell jacket
بالاتنه کوتاه دکمه دار نظامی
shell lime
سنگ اهک صدفی
shell limestone
اهک صدفدار
The shell does not always contain a pearl.
<proverb>
همیشه در صدف گوهر نباشد .
shell game
قمار با گردو
shell game
گردو بازی
shell fragments
قطعات گلوله
the shell of a mollusk
صدف
pearl shell
صدف
inner shell electron
الکترون درونی
shell mould
قالب گرفتن پوستهای
magnetic shell
زرورق مغناطیسی
illuminating shell
گلوله روشن کننده
illuminating shell
گلوله منور
outer shell
لایه والانس
valence shell
لایه والانس
valence shell
پوسته والانس
shell pink
رنگ قرمز مایل به زرد
outer shell
پوسته والانس
shell proof
ضد گلوله
shell-shocked
موجی- مبتلا بهاختلالاتناشیازجنگ
high explosive shell
گلوله محترقه شدید
shell molding machine
دستگاه قالب گیری پوستهای
shell molding process
فرایند قالب گیری پوستهای
soft shell clam
صدفپوستنازک
outer shell electron
الکترون لایه بیرونی
shell moulded casting
قطعه ریختگی قالب گیری پوستهای
outer shell electron
الکترون رسانایی
half shell mold
قالب نیم پوسته
outer shell electron
الکترون بیرونی
double shell constraction
ساختمان دو جداره ساختمان دو غلافی
shell molding type foundry
ریخته گری نوع قالب گیری پوستهای
hard by
درنزدیکی
hard by
نزدیک
it is not very hard
چندان سخت نیست
hard to please
نازک نارنجی سخت راضی شو
i hard him out
سخنانش را تا اخر گوش داده ام
hard to please
مشکل پسند
it is hard to say
به اسانی نمیتوان قضاوت کرد
hard of d.
ناگوارا
it is hard to say
نمیتوان گفت
hard up
جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
hard
خطای موقت در سیستم
come down hard on
<idiom>
به سختی تنبه کردن
hard
متن چاپ شدن یا کپی اطلاعات در سیستم یا کامپیوتر به صورت خوانا.
hard
تختهای که حاوی درایو دیسک سخت و واسط های الکترونیکی لزم است که قابل نصب در اتصال سیستم است
hard
مدل کامپیوتر با دیسک سخت
I am hard at it .
سخت مشغولم
hard
مستقیما درمسیر موردنظر
hard
بسرعت
hard
بشدت
hard of d.
دیرهضم
hard
خسیس درمضیقه
hard
کدی در متن کلمه پرداز که انتهای پاراگراف را نشان میدهد
hard
خطا
hard-up
جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
hard
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
However hard he tried ...
با این وجود که او
[مرد]
سخت تلاش کرد ...
to try hard to do something
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
hard
دیسک مغناطیسی محکم که قادر به ذخیره سازی حجم داده بسیار بیشتر از روی فلاپی دیسک است و معمولا متحرک نیست
hard
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hard up
<idiom>
کمبود پول
hard
یچی که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند که CPU و تمام وسایل را تنظیم مجدد میکند
hard
که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
hard on (someone/something)
<idiom>
آزار دادن کسی یا چیزی
hard
زمخت
hard
سخت گیر نامطبوع
hard
سخت در مقابل نرم
hard
سخت
hard
سفت
hard
دشوار
hard
مشکل شدید
hard right
اعضایتندرویحزبسیاسی
hard
قوی
hard roe
أشپل
[تخم ماهی یا دیگر جانوران دریایی]
[ماهیگیری]
hard feelings
<idiom>
عصب وخشم
hard vacuum
خلاء سخت
hard tube
لامپ سخت
hard roe
اشبل
[تخم ماهی یا دیگر جانوران دریایی]
[ماهیگیری]
hard shouder
شانه راست
hard ware
فروف فلزی
hard times
هنگام تنگدستی
hard times
روزگارسخت
hard-bitten
<adj.>
سرد و گرم چشیده
hard ware
فلز الات
hard water
اب سخت
hold hard
عجله نکنید
hold hard
صبر کنید
hard x ray
پرتو ایکس سخت
hard working
زحمت کش
hard-hit
درگیرمشکلی
hard working
پرکار
hard wood
چوب سخت
hard wood
چوب جنگلی
hard wood
چوب بادوام
hard wood
چوب سفت
hard wing
بال صلب
hard wheat
گندم ماکارونی دارای مقدارگلوتن زیادی است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com