English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English Persian
hard time روزگار سخت
Search result with all words
I had a terrible (hard) time of it. پدرم درآمد
I had a very hard time ot it. دراینکار پوستم کنده شد
give (someone) a hard time <idiom> لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
Other Matches
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class. اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . وقتش که شد خبر میکنم
hard سخت در مقابل نرم
hard کدی در متن کلمه پرداز که انتهای پاراگراف را نشان میدهد
hard to please مشکل پسند
hard on (someone/something) <idiom> آزار دادن کسی یا چیزی
hard up <idiom> کمبود پول
hard by درنزدیکی
hard دیسک مغناطیسی محکم که قادر به ذخیره سازی حجم داده بسیار بیشتر از روی فلاپی دیسک است و معمولا متحرک نیست
hard by نزدیک
hard که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
come down hard on <idiom> به سختی تنبه کردن
it is not very hard چندان سخت نیست
hard to please نازک نارنجی سخت راضی شو
I am hard at it . سخت مشغولم
i hard him out سخنانش را تا اخر گوش داده ام
hard of d. دیرهضم
hard of d. ناگوارا
hard-up جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
hard right اعضایتندرویحزبسیاسی
hard up جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
to try hard to do something تقلا کردن برای انجام دادن کاری
it is hard to say نمیتوان گفت
it is hard to say به اسانی نمیتوان قضاوت کرد
hard که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hard یچی که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند که CPU و تمام وسایل را تنظیم مجدد میکند
hard خسیس درمضیقه
hard سخت گیر نامطبوع
hard قوی
hard مشکل شدید
hard دشوار
hard سفت
hard سخت
hard زمخت
However hard he tried ... با این وجود که او [مرد] سخت تلاش کرد ...
hard بشدت
hard که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
hard خطا
hard خطای موقت در سیستم
hard متن چاپ شدن یا کپی اطلاعات در سیستم یا کامپیوتر به صورت خوانا.
hard تختهای که حاوی درایو دیسک سخت و واسط های الکترونیکی لزم است که قابل نصب در اتصال سیستم است
hard مدل کامپیوتر با دیسک سخت
hard مستقیما درمسیر موردنظر
hard بسرعت
hard charge بشدت و حداکثر سرعت راندن
hard core مصالح تخریب
hard boiled سرسخت وخشن
hard core پی جاده
hard core زیرسازی جاده
hard brick اجر سخت
hard core مصالح اوار
hard coal ذغال سنگ سخت
hard clam حلزون دارای کفههای صدفی سخت
hard copy نسخه ملموس خروجی چاپی
hard copy نسخه چاپی
hard copal کوپال سخت
hard colors رنگهای سنگین
hard brick اجر بهی
hard chine خن زاویهای
hard boiled پرتعصب
hard drive گرداننده سخت
hard error خطای سخت افزاری
hard glass شیشه سخت
hard goods اجسام پایدار ومقاوم
hard goods اجسام سخت
hard ground زمین سفت
hard hack بوته کوتاهی که دراتازونی میروید
hard hack اسپیره
hard handed دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
hard handed خسیس
hard head ادم بی کله
hard game بازی دشوار
hard fisted جوکی
hard fisted خسیس
hard error خطای ملموس
hard face سخت کردن سطحی
hard failure نارسایی سخت افزاری خرابی سخت افزاری
hard favoured زشت
hard featured بدقیافه
hard featured زشت
hard fiber فیبر سخت
hard finish روکاری زبر
hard ground زمین سخت
hard head بی مخ
hard boiled سفت سفت پز
hard as nails <idiom> ازلحاظ جسمانی قوی درشت وسخت
To do something the hard way . to do something in a roundabout way. لقمه را از دور سر توی دهان گذاشتن
These coins are very hard to come by . این سکه ها دیگه گیر نمی آیند
half hard نیم سخت
He is hard of hearing. گوشش سنگین است (شنوائی اش کم است )
It is as hard as rock. مثل سنگ سفت است
hammer hard چکش خورده
hammer hard چکشی
hammer hard سخت
hard feelings <idiom> عصب وخشم
hard-nosed <idiom> سرسخت بودن
hard pressed <idiom> بارمسئولیت ووفیفه
hard drink مشروب قوی و پر الکل
hard surfacing سخت گردانی سطحی
to work hard سخت و با زحمت زیاد کار کردن [اصطلاح روزمره]
die hard جان سخت
die hard پرمقاومت سیاست مدارمحافظه کار
hard tube لامپ سخت
elder hard سر بلیط
hard sell <idiom> باپشتکاروسعی چیزی رافروختن
It was raining hard. باران سختی می با رید
hard port فرمان سمت را به سمت مغناطیسی تغییر دهید درعملیات دریایی
hard port ناو را باچرخش سریع به سمت جلوهدایت کنید
hard bested درگرفتار
hard bill پرندگان سخت منقار
hard bitten سگ خو
hard bitten سرسخت
hard bitten سخت گیر
hard bitten گاز گیر
hard bitten سخت گاز گرفته شده
hard board تخته فشاری
hard boiled سخت جوشیده
hard bested درفشار
hard beach قسمت مستحکم ساحل یا اسکله اسکله روسازی شده
hard beach ساحل مستحکم
hard acid اسید سخت
hard advertising تبلیغات تهاجمی
hard bake بادام سوخته
hard baked سفت پز
hard baked سفت پخته شده
hard ball baseball =
hard base سکوی پرتاب مستحکم
hard base سکوی پرتاب موشک ضد ترکش اتمی
hard base باز سختbaseball
hard boiled زیاد سفت شده
hard head شاخ جنگی
hard surface سخت کردن سطحی
hard working پرکار
hard working زحمت کش
hard x ray پرتو ایکس سخت
hold hard صبر کنید
hold hard عجله نکنید
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
rock-hard بینهایتسخت
hard-won رسیدنبههدفی
hard-wearing قویوبادوام
hard-hit درگیرمشکلی
hard wood چوب سخت
hard wood چوب جنگلی
hard wood چوب بادوام
hard times روزگارسخت
hard times هنگام تنگدستی
hard vacuum خلاء سخت
hard ware فروف فلزی
hard ware فلز الات
hard water اب سخت
hard water اب سنگین
hard wheat گندم ماکارونی دارای مقدارگلوتن زیادی است
hard wing بال صلب
hard wood چوب سفت
hard-drinking معتادبهالکل
hard porn هرزهنگاریPornographyکهاعمالجنسیراواضح سریع و بصورت ناخوشایند نمایشمیدهد
hard line سختگیرانه
hard line سرسختانه
hard line یکدنده
hard line انعطافناپذیر
hard line خمشناپذیر
hard line سخت
to run any one hard کسیرا سخت دنبال کردن
to die hard دیرجان کندن
to die hard سخت مردن
to bear hard زوراوردن
hard line افراط آمیز
hard-hitting پرتکاپو
hard-hitting سختکوش
hard left اعضایتندرویحزبسیاسی
hard hat کلاهایمنی
hard-nosed پشت همانداز
hard-nosed ارغه
hard-nosed زرنگ و واقعبین
hard-nosed لجباز
hard-nosed خودرای
hard-nosed یک دنده
hard-nosed سرسخت
hard-hitting پر جوش و خروش
to bear hard جفاکردن
hard surface اجرفرش کردن سنگفرش کردن
hard heartedly بیرحمانه
hard mouth بد لگامی
hard mouthed بد دهنه
hard mouthed بدلگام
hard mouthed خودسر
hard mouthed سرکش
hard pan قشر سنگی شده
hard radiation تابش یا پرتو سخت
hard rubber لاستیک سخت
hard sauce مخلوطی از خامه وشکروچاشنی
hard mouth بد دهنگی
hard maple افرای قندی قند افرا
hard lines بدبختی
hard heartedly از روی سخت دلی
hard heartedness سنگدلی
hard heartedness قساوت
hard hyphen خط کجی که به هنگام هجی کردن مورد نیاز بوده وهمیشه چاپ می گردد
hard hyphen خط تیره واصل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com