English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (2 milliseconds)
English Persian
hash mark خط نشان
hash mark خط شروع مسابقه
hash mark قسمتی از زمین پس از عبوراز خط یک یاردی
hash mark علامت چاپ که به عنوان نشانه کپی سخت یا نشانگر به کار می رود
Other Matches
hash کل تعداد ورودیهای hash برای تشخیص خطا
hash لیست همه ورودیهای یک فایل با آدرس کلید hash آنها
hash سیستم کدگذاری برای کد hash بدست آید
hash سیستم کدگذاری مشتق شده از کد ASCII که شماره کدها برای سه حرف اول افزوده می شوند تا عدد جدیدی برای کد hash بدست اید
hash پارازیت تصویر روی یک صفحه نمایش
hash عدد ایجاد شده پس از اعمال کلید در تابع hash
hash الگوریتم تولید کد hash برای ورودی و اطمینان از اینکه با سایر ورودی ها فرق دارد
hash تولید عدد یکتا مشتق شده از ورودی برای هر ورودی پایگاه داده ها
hash درهم
hash لیست ورودی ها طبق شماره hash آنها
hash درهم کردن
hash ادم کودن
hash خردکردن
hash گوشت وسبزههای پخته که باهم بیامیزند امیزش
hash مخلوط
hash مخلوط کردن
hash ریزه ریزه کردن
hash total جمع کل درهم
to make a hash of خراب کردن
to make a hash of ضایع کردن
hash totals جمعهای کل
to settle a persons hash کارکسیرا ساختن
There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.] آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است.
mark down کاهش قیمت
mark-up سود توزیع کننده
mark-down قیمت کالا را به منظور فروش پایین اوردن
mark نشان
mark علامت گذاری روی چیزی
mark علامت روی صفحه که نشان دهنده چیزی است
mark وسیلهای که داده را کارتهای مخصوص که حاوی علامت هدایت یا مغناطیسی است می خواند
mark کارت از پیش چاپ شده با فضایی برای حروف علامتدار
mark نوشتن حروف با جوهر مغناطیسی یا هادی که بعدا توسط ماشین قابل خواندن باشند
mark قرار دادن نشانه بلاک در ابتدا و انتهای بلاک متن
mark کد ارسالی در وضعیته که از علامت و فضای خالی
mark ایه
below the mark پایین تر از میزان مقر ر
mark بعنوان سیگنال استفاده میکند
mark down تنزل قیمت
mark mark اعلام رها کردن بمب به هواپیمای بمب افکن از سوی دستگاه کنترل زمینی
mark down کاهش قیمتها
mark of d. نشان امتیازیا افتخار
mark off خط کشیدن
mark up سود توزیع کننده کالا
mark down پایین اوردن قیمت
mark up افزایش قیمت
mark up نرخ فروش را بالا بردن افزایش نرخ اجناس
to mark off جدا کردن
to mark out one's course طرحی برای رویه خود ریختن
beside the mark پرت
beside the mark خارج ازموضوع
mark مارک
mark هدف
mark نمره گذاری کردن علامت
mark درجه
mark توجه کردن
mark سیگنال ارسالی که نشان دهنده یک منط قی یا درست است
mark پایه نقطه
mark علامت گذاشتن
mark ارزه
mark نمره
mark نشانه
mark حد
mark نشان علامت
mark داغ
mark مرز
mark علامت گذاری
mark مدرک
mark علامت نشانه هدف
mark بل گی_ری خوب
mark اثر
mark هدف نقطه اغاز نقطه فرود
mark 01امتیاز کامل بولینگ مهارک_ردن ح_ریف
mark نشان کردن نشان
mark نشانه کردن حریف
mark علامت
mark گواهی
mark علامت گذاری کردن
mark پایه
sea mark خطی که حدجزرومدرانشان میدهد
exclamation mark علامت تعجب
trade mark علامت بازرگانی
plate mark نشان عیار
shoulder mark نشان سردوشی
shoulder mark درجه سردوشی افسران
shoulder mark درجه روی دوش
shoulder mark نشان سردوشی علایم سردوشی
space mark علامت فاصله گذاری
sea mark راهنمای دریایی :چراغ یافانوس دریایی
ripple mark شیارسطح چوب
mother's mark خال
pencil mark نشان مدادی
piece mark شماره شناسایی که روی قطعات و وسایل حک میشود
plate mark انگ
plate mark طرف ودولت روی سیمینه وزرینه گذاشته میشود
plimsol mark مارک بارگیری
plimsol mark علایم بارگیری
bale mark مشخصات عدل
plimsoll mark خط شاخص حداکثر وزن بارکشتی
to make one's mark اسم و رسم به هم زدن
stonemason's mark علامت سنگتراش
mark time <idiom> منتظر وقوع چیزی بودن
mark time! !
pock mark ابله
press mark علامتی که جای کتاب رادرقفسههای کتابخانه نشان میدهد
repeat mark خال
match mark جفتن و جور کردن قطعات
stonemason's mark نشان سنگ کار
tape mark نشان نوار
upto the mark داخل موضوع درست درجای خود بهنگام بموقع
we missed our mark تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
word mark نشان کلمه
word mark علامت کلمه
black mark سابقهی بد
centre mark نقطهمرکزی
Deutsche Mark واحدپول
guide mark نشانهراهنما
lateral mark علامتکناری
The would left a mark. جای زخم باقی ماند
To overstep the mark. To go too far. از حد معمول گذراندن
You mark my words. این خط واینهم نشان
Trade mark. علامت تجارتی
You mark my words . ببین کجاست که بهت می گویم ؟( بگفته ام گوش کن )
wide of the mark <idiom> از هدف به دور بردن ،نادرست
trade mark علامت تجارتی
tick mark علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
tide mark علامتی که مد به هنگام پائین رفتن از خود بر دیواره یاساحل میگذارد
tide mark داغ مد
to hit a mark نشانی را زدن
to impress a mark on something نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
to impress a mark on something چیزیرانشان کردن
to make one's mark برجسته شدن
to make one's mark مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
to mark out a ground حدود زمینی را تععین کردن یانشان دادن
to mark down an article بهای کمتری بر کالایی گذاشتن
to mark good بهای کالا را در روی ان نوشتن
to mark good نشان حاکی از بهادر روی کالا گذاشتن
to mark time در جا زدن
to miss a mark نشانی را نزدن
to miss a mark خطا کردن
special mark علامتمخصوص
trade mark علامت تجاری
mark time <idiom> با ضرب اهنگ پا را تکان دادن
check mark علامت کنترل
check mark علامتی در نزدیکی خط اغاز علامتی نزدیک نقطه اغازپرش یا پرتاب
center mark علامت مرکز نشانه مرکز
center mark مرکز سوراخ
calibration mark علامت کالیبراسیون
block mark نشان کنده
birth mark ماه گرفتگی
bench mark علائمی که در روی انها ارتفاع محل نشان داده شده است
crop mark در نرم افزار DTP علامتهای چاپ شده که لبه کاغذ یا تصویر را نشان میدهند و امکان برش دقیق می دهند
dead mark انداختن تمام میله ها دراخرین بخش مسابقه بولینگ
drag mark محل فشار
file mark نشان پرونده
field mark نشان میدان
end mark علامت بی پایان
end mark نشان خاتمه
end mark نشان انتها
ear mark نشان کردن
ear mark نشان
ear mark داغ گوش
bench mark نشانه
mark-downs قیمت کالا را به منظور فروش پایین اوردن
strawberry mark لکه برامده و قرمز رنگ مادرزادی در بدن شخص
punctuation mark نشانه چاپ که قابل بیان نیست وی در درک متن کمک میکند
punctuation mark علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
question mark " که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
question mark پرسش نشان
question mark علامت سوال
quotation mark علامت نقل قول
mark-ups سود توزیع کننده
accent mark یکی از علائم تکیه در موسیقی
accent mark علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
bench mark نشانه مبنا
bench mark شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
bench mark شاخص مبداء
bench mark نشانهای که ارتفاع ان مشخص است و برای نقشه برداری به عنوان مبنااستفاده میشود
bench mark رپر
bench mark انگپایه
bench mark نشان
quotation mark نشان نقل قول
file mark علامت فایل
hall mark دولت روی سیمینه وزرینه میگذارن
index mark علامت شاخص
interogation mark نشان پرسش
mark sensing نشان یابی
mark condition وضعیت نشان
mark condition شرط علامت
mark of mouth نشان پیری در اسب که ازگودی دندانش پیدا است
mark out a ground تحدید حدود زمین
mark sense نشان دریاب
mark sense نشان گذار
mark sensing نشان دریابی
mark sensing نشان گذاری
hall mark نشان عیارکه ازطرف
group mark علامت گروه
finger mark اثر انگشت
finger mark با انگشت چرک کردن
mark time! در جا
mark sensing علامت زدن با مداد نرم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com