English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
he did not open his lips لب نگشود
he did not open his lips دهان نگشود سخن نگفت
he did not open his lips خاموش ماند
Other Matches
lips استاندارد و اندازه گیری توان پردازش از موتور واسط
lips Second Per LogicalInferences
lips واحد اندازه گیری سرعت برای کامپیوترهای نسل پنجم
To lick ones lips . شکم خود را برای چیزی صابون زدن
my lips are sealed لبهایم رابسته اند
He had a cigar between his lips . یک سیگار برگ گذاشته بود گوشه لبش
To pout ones lips . لب غنچه کردن
purse the lips بستن لبها
to escape one's lips از دهان کسی در رفتن
ripe lips لبهای قرمز
to purse one's lips قهر کردن
red lips لبهای قرمز
I licked my lips [in anticipation] . دهنم آب افتاد.
From your lips to God's ears! <idiom> امیدوارم که حق با شما باشد، اما من کمی شک و تردید دارم.
commissure of lips of mouth سطحاتصالدولب
smile played on his lips تبسم برلبانش بوسه میزد
He licked ( smacked ) his lips . لب ودهنش آب افتاد ( از روی لذت وخوشی )
open 1-سیستم غیراختصاصی که تحت کنترل شرکتی نیست . 2-سیستمی که به صورت ساخته شده که سیستم عاملهای مختلف می توانند با هم کار کنند
open کد تابع که وقتی دستور فراخوان اعمال شد در حافظه کپی شده است
open به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
open قابل بحث
open برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
open مجموعه استانداردها که به کاربران شبکهای Macintosh امکان اشتراک اشیا و فایل ها را میدهد
open نابسته
open فایل خواندنی و نوشتنی
open بی دفاع واریز نش
open سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
open تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
open نوار مغناطیسی در نوردی که هنوز در کارتریج یا کاست بسته شده است
open برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
open دستورات اضافی لازم در برنامه که از ماکرو دستورات استفاده می کنند
open کامپیوتر با واسط گسترده پانج شده که امکان ورود سخت افزار جانبی و نصب آن را می دهند
open بلامتصدی
open پروتکل شبکه ICP/IP که بستههای داده را دارد مسیر میکند که حجم داده کمتری داشته باشد
open آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
open برداشتن پوشش یا باز کردن در
the open ملاء عام
the open هوای ازاد
to open out بسط دادن
to open out گستردن
to open out توسعه دادن
to open out باز کردن
open out توسعه دادن
open out بسط دادن
X/OPEN ول ایجاد سیستمهای باز هستند
To come into the open. آفتابی شدن (خود رانشان دادن )
open to any one مباح
open وزن ازاد
open باز کردن باز شدن
open آماده سازی فایل پیش از دستیابی یا ویرایش یا تراکنش روی سایر رکوردهای ذخیره شده
the open ملا عام
open مهربان رک گو
open واریز نشده
open بی ابر
open بی پناه
open درمعرض
open صریح
open ازاد
open بی الایش
open ازاد اشکار
open روباز
open دایر
open گشوده سرگشاده
open مفتوح
open :باز
open بازکردن
open گشودن گشادن
open مروحه را باز کنید
open وضع راکت نسبت به دیوار مقابل با سطح ان به طرف بالا
open وضع زه هنگام کشیده شدن
open خط بازبی دفاع
open زمین باز گسترده
open اشکار
open افتتاح کردن اشکارکردن بسط دادن
open فضای باز
open باز
open باز شدن
open روشن شدن خوشحال شدن
open شکفتن
open مفتوح شدن
open سکی
open hearted دل و زبان یکی
open hawse زاویه میان دو لنگر
open hands دست باز بودن
open travers پیمایش باز
open to the public اشکار در نزد همه
open treaty معاهده باز
open hearted راست باز خوش گمان
open heartedness راست بازی
open trade تجارت ازاد
open tournament تورنمنت ازاد شطرنج
open to the public برملا
open to the public علنی
open to the public واضح درنظر عموم
open universe جهان باز
open verdict رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open group گروه باز
open guard گارد باز
open handed دست باز
rights open to everyone مباحات
open handed گشاده دست گشاده کف
open handed بخشنده
open game بازی باز شطرنج
open hands سخاوت
open wiring سیمکشی باز
open wire سیم هوایی
open wire سیم لخت
open water فاصله مشخص بین برنده ونزدیکترین رقیب
open vertict رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open frame هر بخش از بازی بولینگ باناتوانی در انداختن تمام میله ها
open ice قسمتی از محوطه بازی که حریف در ان نیست
open subroutine زیرروال باز
open subrotine زیرروال باز
open indent سفارش خرید باز
open indent سفارش خریدی که در ان تعدادفروشندگان محدود نمیباشد
open light پنجره واشو
open storage انبار کردن کالاها در محوطه باز انبارداری در محوطه روباز
open space گردشگاه ازاد
open space میدان
open machine ماشین باز
open loop حلقه باز
open loop مدار باز
open heartedness رک گویی صداقت
open syllable هجائی که به حرف e پایان پذیرد
open system نظام باز
open heartedness خوش گمانی
open to attack در معرض حمله
open theft سرقت مشهود
open the meeting رسمیت جلسه را اعلام کردن
open the door to مجال دادن به
open hearth کوره فولاد سازی دهان باز
open hospital بیمارستان ازاد
open terrace مهتابی
open system سازگان باز
open system سیستم باز
open lines خطوط باز شطرنج
open interval فاصله نا محدود [بی کران] [ریاضی]
to knock something open با ضربه چیزی را باز کردن
to strike something open با ضربه چیزی را باز کردن
Open-plan <adj.> سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
Please open this bag. لطفا این کیف را باز کنید.
with open arms <idiom> با گرمی استفاده کردن
open secret <idiom> راز فاش شده
open one's heart <idiom> از ته قلب حرف زدن
Open the door. در درراباز کن
He is open to bribery. اهل رشوه (رشوه گیری) است
In the open air. در هوای آزاد.
to split open با دو نیم شدن [از هم جدا شدن] باز کردن
to open a can of worms <idiom> چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to open something to [the] traffic چیزی را برای [دسترسی به] ترافیک باز کردن
open to question <adj.> مشکوک
open to question <adj.> مورد شک
open-handed <adj.> دست و دلباز
open back [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
Open to the publice. ورود برای عموم آزاد است
open-plan ساختمانیکههرطبقهآنفقطداراییکمحوطهوسیعاستودارایاتاقنیست
open-necked پیراهنیابلوزبدونیقه
to open one's mind اندیشه یا راز خود را به کسی گفتن
to open fire شروع به اتش کردن
to lay open هویدا
to lay open اشکار ساختن
to keep an open house مهمان نواز بودن
to keep an open house در خانه باز داشتن
to keep open house ازهرکس پذیرایی کردن
to keep open house درخانه بازداشتن
to fly open بازشدن
to break open سوراخ کردن
to break open شکستن
the secret will open to me خواهد گردید
the secret will open to me ان راز بمن اشکار
the open of a street دهنه خیابان
to open one's mind دل خود را خالی کردن
to open parliament مجلس را گشودن
open-cast معدنیکهدرآنذغالسنگوسایرموادکانیدرنزدیکسطحزمینیافتمیشوند
Open University دانشگاهیدربریتانیاکهداوطلبانآزاددرآنجاتحصیلمیکنند
open prison زندانیکهبهزندانیانآزادیبیشتریدادهمیشود
open day روزیکهعموم مردم میتوانندازمکانهایخاصیمثلمدرسهیایکموسسهآزادانهبازدیدکنند
open secrets سر افشا شده
open secrets راز آشکار
open secret سر افشا شده
open secret راز آشکار
with open arms بااغوش باز بابازوهای گشاده
wide open حمله
to open the door to مجال دادن
to open the ball پیش قدم شدن
to open the ball اول رقصیدن
to open parliament مجلس راافتتاح کردن
the open door ازادی ورود بیگانگان به کشوری برای بازرگانی
open fire شروع
open circuit مدار باز
open letters نامه سر گشاده
open allotment حساب سپرده باز
an open letter نامهای که بوسیله روزنامه به کسی عنوان شود
open allotment حساب اعتبار باز
an open river رودخانه باز
open armed با اغوش باز
open shot با کارکرد ازاد
open shot سیستم باز
open shop با کارکرد ازاد
open shop سیستم باز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com