English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
he has a rage for money برای گرد کردن پول شهوت
he has a rage for money دارد
Other Matches
rage میل مفرط خشمناک شدن
rage شورش
rage طغیان
rage غضب کردن شدت داشتن
rage غضب خروشیدن
rage خشم
rage دیوانگی
out rage بی حرمتی
to fly into a rage ازجادر رفتن غضبناک شدن
the rage of the wind طغیان باد
work into rage خشمناک شدن
It is in vogue . It is the rage . مد روزاست
frenzied rage خشم جنون امیز
to work into rage بغضب دراوردن
to fly into a rage خشمگین شدن
fall into a rage از جا در رفتن
to fall into a rage or passion خشمگین شدن ازجادر رفتن
to fall into a rage or passion اتشی شدن
This new dance at the discotheques is all the rage . این رقص جدید دردیسکو تک ها مد روز شده است
to fall into a rage or passion بخشم امدن
To fly into a rage. To foly off the handle. آتشی شدن (ازکوره دررفتنن )
Money for jam . Money for old rope . پول یا مفتی
Protection money. Racket money. باج سبیل
money begets money <idiom> پول پول می آورد
value for money ارزش پول
he is f. of money پول فراوان دارد
take in (money) <idiom> رسیدن
his money is more than can ازانست که بتوان شمرد
we are want of money ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
f. money پول فراوان
near money شبه پول
near with one's money خسیس
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
even money مبلغ مساوی در شرط بندی
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
He is in the money. پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
value for money قدرت خرید پول
value of money ارزش پول
money جایزه نقدی
money on d. وجه امانعی
money on d. پول سپرده
money پول
be in the money <idiom> در پول غلت خوردن
money اسکناس
money سکه
money مسکوک ثروت
his money is more than can پولیش بیش
be in the money <idiom> پول پارو کردن
money spinner کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
scant of money کم پول
money on deposit پول سپرده
salvage money جایزه نجات کشتی یا محموله
role of money نقش پول
money player ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
money stock عرضه پول
requistion for money درخواست
money pot غلک
retention money پول گرویی
requistion for money پول
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
money stock حجم پول در گردش
scant of money بی پول
short of money کم پول
money making پول گرد کن
sound money پول سالم
sound money پول قوی
soft money پول ضعیف
money making پول بهم زدن پول جمع کنی
money making پول بهم زنی
money matters امور پولی
smart money مطلع
money multiplier ضریب بهم فزاینده پول
money of account پول محاسباتی
money off offer فروش با تخفیف
smart money غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
money pot دخل
money on deposit وجه امانی
smart money خسارت
smart money پاداش زیان
supply of money عرضه پول
money supply عرضه پول
ready money پول فراهم شده
passage money معاش کردن
passage money تاکردن
passage money راه
passage money غذا
money worth چیزی که بپول بیزرد
passage money خوراک
passage money کرایه مسافر
passage money کرایه
onother's money پول شخصی دیگر
onother's money پول دیگری
odd money یک اسکناس 01 ریالی
oceans of money یک دنیا پول
neutrality of money بدون تاثیربودن پول
neutrality of money خنثی بودن پول
quasi money شبه پول
mortgage money پول قرضی
money worth پول بها
penury of money کمیابی پول
penury of money قحط پول
ready money پول موجود
ready money پول نقد
raise money جمع اوری کردن پول
raise money فراهم کردن پول
money wage مزد پولی
money worth برابر پول
quantity of money مقدار پول
purchase money قیمت جنس
purchase money در CL ثمن
promotion money دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
prize money پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
possession money حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
possession money حق النسبی
possession money حق الاجرا
money worth بهای پول
mortgage money پول رهنی
to be rolling in money <idiom> تو پول غلت زدن [اصطلاح]
time is money <idiom> وقت طلاست
save money به دقت خرج کردن
save money پس انداز کردن
money sink <idiom> گودال پول [کیسه پول سوراخدار]
My money request to him طلب من از او [مرد]
I am running out of money . پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
Changing money تبدیل پول و ارز
Time is money. <proverb> وقت طلاست .
He is a money -bags. <proverb> مالامال از پول است .
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
rake in the money <idiom> ایجاد تعجب
for love or money <idiom> به هر شکلی
Money is no object at all . پول اصلا" مطرح نیست
have money to burn <idiom> پول از پارو بالا رفتن
have money to burn <idiom> بی پروا خرج کردن
money well spent <idiom> پولی که هدر نرفته
I'm not made of money! <idiom> من که پولدار نیستم! [اصطلاح روزمره]
Money peters out. پول کم کم تمام می شود.
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
borrowed money پول قرض گرفته شده
to scrape up [money] چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن [پول]
money can't buy everything <idiom> پول خوشبختی نمی آورد
pin money <idiom> پول خرده خرجی
do not coin money <idiom> پول چاپ نکردن [پول چاپ نمی کنم]
money for jam <idiom> پول بی دردسر
money for jam <idiom> پول باد آورده
put one's money on something <idiom> بر سر چیزی شرط بستن
We divided the money among ourselves . پول را بین خودمان قسمت
Could you lend me some money ? می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
veil of money نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
veil of money حجاب پول
trust money پول امانی
He is saving his money. پولهایش راجمع می کند
token money پول فرعی
to take eggs for money کردن
to take eggs for money را با دربرابر
to take eggs for money خر مهره
to stink of money خر پول بودن
to stake money on something سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
to have a run for one's money از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
to guzzle away one's money پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
to game away one's money درقمارپول ازدست دادن
to change money خردکردن یامبادله کردن پول
time money وام مدت دار
tight money سیاست پولی انقباضی
tight money کنترل پولی
velocity of money سرعت پول
volume of money حجم پول
wildcat money پول بدون پشتوانه
My only problem is money . تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
To put some money aside . پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
To be wallowing in money . غرق درپول بودن
To count the money . پول شمردن
Count the money to see if it is right. پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
Take your money out of your pocket. پولت را از جیب دربیاور
He owes me some money. از او پول می خواهم (طلب دارم )
He got the money from me by a trick. با حقه وکلک پول را از من گرفت
pocket money . پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
To touch someone for money. کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
I am pinched for money. دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
To swindle money out of somebody. با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
To be a money grubber. پول پرست بودن
To raise money. پول فراهم کردن
gate money پولبلیطورودیه
danger money مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
appearance money پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
table money فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
money maker پول گرد کردن
commodity money پول جنسی
despatch money جایزه بارگیری یا تخلیه سریع
despatch money پاداش جهت بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money جایزه یا انعام بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money پاداش سرعت کار
door money پول دم در
door money دری
door money ورودیه
earnest money بیعانه
earnest money پیش بها
money demand تقاضا برای پول
demand for money تقاضا برای پول
commodity money پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
conduct money هزینه سفرشاهد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com