English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
he is pressed for money از بی پولی در مضیقه است
Search result with all words
We are pressed for money ( time ) . ازنظرمالی ( وقت ) تحت فشار هستیم
Other Matches
He was pressed for pressed for ad answer . به اوفشار آوردند تا جواب بدهد
pressed کمبودزمانییامالی
to be pressed for time عجله داشتن
hand pressed دست افشار
pressed area ناحیهفشردهشده
pressed powder پنکیک
the people pressed in مردم زور اورده داخل شدند
She pressed my hand . دستم را فشار داد
hard pressed <adj.> دست تنگ
hard pressed <idiom> بارمسئولیت ووفیفه
hard pressed سخت گرفتار
pressed for time <idiom> با اشکال وبه سختی وقت
hard-pressed سخت موردتعقیب
hard-pressed سخت گرفتار
hard pressed سخت موردتعقیب
united pressed pawns پیادههای رونده متصل شطرنج
She pressed the child to her side. بچه را به خودش چسباند
cold pressed forging اهنگری فشاری سرد
iam pressed for space جایم تنگ است
iam pressed for space از حیث جا در زحمتم
hot pressed part بخش پرس شده داغ
die pressed part بخش فشرده حدیدهای
She furtively pressed my hand . یواشکی دستم را فشارداد
Protection money. Racket money. باج سبیل
Money for jam . Money for old rope . پول یا مفتی
I am in a great hurry . I am pressed for time . خیلی عجله دارم
money begets money <idiom> پول پول می آورد
near with one's money خسیس
his money is more than can پولیش بیش
take in (money) <idiom> رسیدن
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
he is f. of money پول فراوان دارد
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
money پول
value for money قدرت خرید پول
value for money ارزش پول
we are want of money ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
f. money پول فراوان
even money مبلغ مساوی در شرط بندی
value of money ارزش پول
He is in the money. پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
his money is more than can ازانست که بتوان شمرد
near money شبه پول
money اسکناس
money جایزه نقدی
money on d. پول سپرده
be in the money <idiom> پول پارو کردن
be in the money <idiom> در پول غلت خوردن
money مسکوک ثروت
money سکه
money on d. وجه امانعی
salvage money جایزه نجات کشتی یا محموله
scant of money کم پول
money pot دخل
money spinner کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
money worth بهای پول
requistion for money پول
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
money worth برابر پول
money wage مزد پولی
money supply عرضه پول
role of money نقش پول
money stock عرضه پول
money stock حجم پول در گردش
money player ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
money on deposit پول سپرده
short of money کم پول
supply of money عرضه پول
money making پول بهم زنی
money matters امور پولی
sound money پول قوی
soft money پول ضعیف
smart money مطلع
money multiplier ضریب بهم فزاینده پول
money of account پول محاسباتی
smart money غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
smart money خسارت
money off offer فروش با تخفیف
smart money پاداش زیان
sound money پول سالم
scant of money بی پول
money on deposit وجه امانی
retention money پول گرویی
money worth پول بها
possession money حق الاجرا
penury of money قحط پول
penury of money کمیابی پول
passage money معاش کردن
passage money تاکردن
mortgage money پول قرضی
passage money راه
neutrality of money خنثی بودن پول
passage money غذا
passage money خوراک
passage money کرایه مسافر
passage money کرایه
onother's money پول شخصی دیگر
onother's money پول دیگری
quasi money شبه پول
oceans of money یک دنیا پول
possession money حق النسبی
possession money حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
requistion for money درخواست
money worth چیزی که بپول بیزرد
ready money پول فراهم شده
ready money پول موجود
ready money پول نقد
mortgage money پول رهنی
raise money جمع اوری کردن پول
raise money فراهم کردن پول
odd money یک اسکناس 01 ریالی
quantity of money مقدار پول
purchase money قیمت جنس
purchase money در CL ثمن
promotion money دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
money pot غلک
prize money پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
neutrality of money بدون تاثیربودن پول
table money فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
have money to burn <idiom> پول از پارو بالا رفتن
time is money <idiom> وقت طلاست
save money به دقت خرج کردن
save money پس انداز کردن
money sink <idiom> گودال پول [کیسه پول سوراخدار]
My money request to him طلب من از او [مرد]
I am running out of money . پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
Changing money تبدیل پول و ارز
Time is money. <proverb> وقت طلاست .
He is a money -bags. <proverb> مالامال از پول است .
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
broken money پول خرد
rake in the money <idiom> ایجاد تعجب
for love or money <idiom> به هر شکلی
have money to burn <idiom> بی پروا خرج کردن
money well spent <idiom> پولی که هدر نرفته
put one's money on something <idiom> بر سر چیزی شرط بستن
to be rolling in money <idiom> تو پول غلت زدن [اصطلاح]
I'm not made of money! <idiom> من که پولدار نیستم! [اصطلاح روزمره]
Money peters out. پول کم کم تمام می شود.
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
borrowed money پول قرض گرفته شده
to scrape up [money] چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن [پول]
money can't buy everything <idiom> پول خوشبختی نمی آورد
pin money <idiom> پول خرده خرجی
do not coin money <idiom> پول چاپ نکردن [پول چاپ نمی کنم]
money for jam <idiom> پول بی دردسر
money for jam <idiom> پول باد آورده
Money is no object at all . پول اصلا" مطرح نیست
We divided the money among ourselves . پول را بین خودمان قسمت
volume of money حجم پول
velocity of money سرعت پول
veil of money نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
veil of money حجاب پول
trust money پول امانی
token money پول فرعی
to take eggs for money کردن
to take eggs for money را با دربرابر
to take eggs for money خر مهره
to stink of money خر پول بودن
to stake money on something سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
to have a run for one's money از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
to guzzle away one's money پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
to game away one's money درقمارپول ازدست دادن
to change money خردکردن یامبادله کردن پول
time money وام مدت دار
tight money سیاست پولی انقباضی
wildcat money پول بدون پشتوانه
appearance money پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
danger money مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
Could you lend me some money ? می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
My only problem is money . تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
To put some money aside . پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
To be wallowing in money . غرق درپول بودن
To count the money . پول شمردن
Count the money to see if it is right. پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
Take your money out of your pocket. پولت را از جیب دربیاور
He owes me some money. از او پول می خواهم (طلب دارم )
He got the money from me by a trick. با حقه وکلک پول را از من گرفت
pocket money . پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
He is saving his money. پولهایش راجمع می کند
To touch someone for money. کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
I am pinched for money. دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
To swindle money out of somebody. با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
To be a money grubber. پول پرست بودن
To raise money. پول فراهم کردن
gate money پولبلیطورودیه
tight money کنترل پولی
money making پول بهم زدن پول جمع کنی
commodity money پول جنسی
despatch money پاداش جهت بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money جایزه یا انعام بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money پاداش سرعت کار
door money پول دم در
door money دری
door money ورودیه
earnest money بیعانه
earnest money پیش بها
earnest money ضمانتنامه شرکت در مناقصه
despatch money جایزه بارگیری یا تخلیه سریع
money demand تقاضا برای پول
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com