Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 126 (2 milliseconds)
English
Persian
he is warm with wine
کله اش گرم است
Other Matches
Please warm up this milk . warm and sincere greetings .
لطفا" این شیر را قدری گرم کنید
in wine
مست
to take wine with any one
با کسی هم پیاله شدن
wine does not a with me
شراب بمن نمیسازد باده بمن سازگار نیست
in wine
سرخوش
wine
خمر
wine
شراب نوشیدن
wine
می
wine
باده
wine
شراب
spirits of wine
عرق خالص
spirits of wine
الکل
spirit of wine
عرق دو اتشه
spirit of wine
عرق خالص
spirit of wine
الکل
rhenish wine
شراب اسمانی
it is a racy wine
شراب رادارد
it is a racy wine
شرابش اصل است
it is a racy wine
اصل مزه
spirits of wine
عرق دو اتشه
straw wine
شراب شیرین کشمش
wine bibber
باده نوش میگسار
wine cellar
شراب دخمه
wine cooler
هرنوع وسیله یا مخزن سردکننده شراب
wine cooper
کسیکه کارش جادادن یافروختن باده است
to lay down wine
شراب را انبار کردن یا جادادن
wine drinking
شرب خمر
wine maker
شراب ریز
to drink wine
می گساردن
to drink wine
می خوردن شراب خوردن
to drink wine
باده نوشیدن
wine of opium
محلول تریاک وشراب
wine of ipecac
شربت اپیکا
ipecacuanha wine
شربت اپیکا
wine taster
کسیکه شراب را بوسیله چشیدن ازمایش میکند
wine taster
جام شراب مخصوص نمونه گیری
wine vault
میخانه سرداب شرابی
fortified wine
شراب قوی
fortified wine
شراب تقویت شده
sparkling wine
نوعیمشروب
wine bar
مشروبفروشی
wine cellar
انبار شراب
wine seller
میفروش باده فروش شراب فروش خمار
wine press
چرخشت
wine palm
هرنوع نخلی که ازمیوه ان برای شراب کشی استفاده میشود
grcen wine
شراب نارس
grcen wine
شراب تازه
fruity wine
بادهای که مزه انگوربدهد
crust of wine
جرم شراب در روی شیشه
adam's wine
حضرت آدم
adam's wine
آب
good wine needs no bush
چیزخوب نیازمند به معرفی نیست
white wine glass
جام مشروبسفید
to crush a cup of wine
جام بادهای رانوشیدن یاسرکشیدن
wine waiter corkscrew
درشراببازکن
The milk
[the wine]
has already turned
[gone off]
.
شیر
[شراب]
پیش از این بریده شده است.
warm up
شروع کردن به کار
warm up
گرم کردن
warm up
دست گرمی بازی کردن
warm up
راه انداختن
warm up
تشجیع کردن
warm up
اجازه داده به یک ماشین برای بیکار ماندن برای مدتی پس از روشن شدن تا به وضعیت عملیات مط لوب برسد
warm up
<idiom>
گرم کردن (برای بازی)
warm up
<idiom>
دوستانه برخورد کردن
warm up
قبل از بازی حرکت کردن وخود را گرم نمودن
warm-up
گرم کردن
warm down
تمرین سبک
warm-up
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm
گرم
warm
با حرارت
warm-up
گرم شدن
warm
صمیمی
warm
گرم کردن گرم شدن
warm
غیور خونگرم
warm blooded
خونگرم
warm-ups
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-ups
گرم شدن
warm-ups
گرم کردن
warm-blooded
خون گرم
warm climate
گرمسیر
warm-blooded
<adj.>
خونگرم
warm front
جبهه هوای گرم
warm fronts
جبهه هوای گرم
warm-hearted
بامحبت
It was warm , but not hot .
هوا گرم بود ولی داغ نبود
She has a warm heart.
قلب گرم ومهربانی دارد
I feel warm .
گرمم شده
Come and get warm by the fire .
بیا جلوی آتش که گرم بشوی
warm-hearted
دلسوز
to give a warm welcome
روی خوش نشان دادن به
warm boot
شروع مجدد سیستم که معمولاگ سیستم عامل را هرباره بارمیکند ولی دیگر سخت افزار را بررسی نمیکند
warm spot
اندامها و مراکزاحساس گرما در پوست
warm spot
نقطه گرماگیر
warm standby
وسیله پشتیبان جانبی که قابل تنظیم برای روشن شدن است در یک لحظه کوتاه پس از خرابی سیستم
warm start
شروع مجدد برنامه که متوقف شده بود ولی بدون از دست دادن داده
warm start
شروع گرم
warm boot
فرایند فریب دادن کامپیوتر بااین تفکر که برق ان با وجودروشن بودن خاموش شده است راه اندازی گرم
warm corner
جای خطرناک
warm corner
نبرد سخت
warm hearted
دلسوز
warm link
پیوند گرم
warm infusion
چیز دم کرده
to give a warm welcome
سخت مقاومت کردن با
warm blooded
با روح
warm blooded
خونگرمی مهربانی
warm bloodedness
خونگرم با روح
warm bloodedness
خونگرمی
warm bloodedness
مهربانی
warm up time
زمان اماده شدن
warm up suit
گرمکن
warm hearted
با محبت
warm to one's work
در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
A warm and soft bed .
رختخواب گرم ونرم
warm substeppic zone
نوار نیمه جلگهای گرم
warm gas thruster
جت پیش راننده متشکل از گازذخیره شده با فشار زیاد که قبل از بیرون رانده شدن ازنازل گرم شود
upper warm front
جبهههوایبسیارگرم
warm air outlet
خروجهوایگرم
warm-air baffle
خروجهوایگرم
warm-air outflow
خروجیهوایگرم
warm-air outlet
مجرایخروجهوایگرم
the room is nice and warm
اطاق خوب گرم است
warm one's blood/heart
<idiom>
احساس راحتی کردن
forced warm-air system
سیستمداخلیگرم کننده
machine wash in warm water at a normal setting
شستشوباماشیندرآبگرم ونرمال
machine wash in warm water at a gentle setting
شستشوباماشیندرآبگرم وملایم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com