Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 39 (4 milliseconds)
English
Persian
he officiated as host
میزبان شد
Other Matches
officiated
مراسمی را بجا اوردن
officiated
مقام رسمی
officiated
اداره کردن
officiated
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
host
ارگانیسم میزبان
[زیست شناسی]
host
گروه
host
میزبان
host
آداپتوری که به کامپیوتر میزبان وصل است
host
نامی که در اینترنت به وب سایت می دهند
host
ازدحام
host
دسته
host
سپاه میزبان
host
صاحبخانه
host
مهمان دار
host
انگل دار
host
میزبانی
host
تهیه تسهیلات ورزشی
host organism
ارگانیسم میزبان
[زیست شناسی]
host nation
کشور میزبان
host troop
سپاه
host troop
قوای عمده
host troop
لشگریان
intermaediate host
جانور یا گیاهی که روی انگلی رشد و نمو کند
to reckon with out one's host
تنها به قاضی رفتن
host language
زبان برنامه نویسی که در ان زبان دیگری شامل شده و یاجاسازی گردیده است
host computer
کامپیوتر مخصوص نوشتن و تصحیح نرم افزار از کامپیوتر دیگر اغلب با استفاده از کامیایر
host computer
کامپیوتری در شبکه که حاوی سرویس خاص یا زبان برنامه نویس برای همه کاربران است
host computer
کنترل اصلی کامپیوتر در سیتم چند کاربر یا توزیع شده
host computer
کامپیوتر میزبان
host computers
کامپیوتر مخصوص نوشتن و تصحیح نرم افزار از کامپیوتر دیگر اغلب با استفاده از کامیایر
host computers
کنترل اصلی کامپیوتر در سیتم چند کاربر یا توزیع شده
host computers
کامپیوتر میزبان
host computers
کامپیوتری در شبکه که حاوی سرویس خاص یا زبان برنامه نویس برای همه کاربران است
host country
کشور میزبان
host crystal
بلور زمینه
host crystal
بلور میزبان
host operating system
سیستم عامل میزبان
host guest chemistry
شیمی میزبان- میهمان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com