Dictiornary-Farsi | he thought out a plan | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
he thought out a plan	تدبیری اندیشید
he thought out a plan	فکری بنظرش رسید


Other Matches

to buy something on a deferred payment plan [on a time payment plan] [on deferred terms]	چیزی را قسطی خریدن
thought-out	تفکر شده
thought out	سنجیده مطالعه شده
thought out	فکر شده
thought out	تفکر شده
well-thought-out	بسیاربادقتبرنامهریزیشده
well-thought-of <adj.>	خوشنام
thought-out	فکر شده
he thought	خیال می کرد
he thought	ناخوش است
thought-out	سنجیده مطالعه شده
well thought of	نیکنام
well thought of	مشهور
as thought	گویا
as thought	گویی
as thought	مثل اینکه
second thought <idiom>	دوباره به چیزی فکر کردن
I thought so.	منم همینطور فکر کردم.
well-thought-of	به نیکنامی یادشده
well-thought-of	معتبر
well-thought-of	مشهور
well-thought-of	نیکنام
well thought of	به نیکنامی یادشده
well thought of	معتبر
i thought it necessary to	لازم دانستم که
i thought of you	جای شما را خالی کردم همواره فکر شما را میکردم
if i had thought of that	هیچ درفکرش نبودم
thought	قصد
thought	نظر
thought	استدلال تفکر
thought	چیزفکری
thought	سر مطلب
thought	عقیده
thought	افکار خیال
if i had thought of that	هیچ درنظرم
thought	فکر
if i had thought of that	نبود
thought	گمان
thought	اندیشه
economic thought	تفکر اقتصادی
on second thought [American E]	پس ازفکربیشتری
food for thought <idiom>	درمورد چیز باارزش فکر کردن
on second thought [American E]	پس ازتامل بیشتری
Take no thought of the morrow.	نگران فردا [آینده] نباش.
afore thought	سبق تصمیم
train of thought	رشته افکار
economic thought	اندیشه اقتصادی
thought-provoking <adj.>	به تفکر بر انگیزنده
merry thought	جناغ مرغ
imageless thought	تفکر بی تصویر
infantilism of thought	کوته فکری
free thought	ازادی فکر لامذهب
free thought	وارستگی از مذهب
thought transference	انتقال فکر
thought-provoking	فیلمرمانیانمایشنامهجدیدیکهباعثشودشمادیدجدیدترینسبتبهچیزیپیداکنید
thought reading	اندیشه خوانی
the seat thought	مرکز اندیشه یا فکر
syntaxic thought	اندیشه منطقی
thought disorder	اختلال فکر
thought broadcasting	انتشار فکر
merry thought	جناغ
schools of economic thought	مکاتب اندیشههای اقتصادی
formal thought disorder	اختلال صوری فکر
She takes no thought for tomorrow .	بفکر فردایش نیست
thought stopping technique	فن بازداری اندیشه
content thought disorder	اختلال محتوایی فکر
To be absorbed ( immersed ) in thought .	غرق در فکر واندیشه بودن
I have thought long and hard about it.	خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم.
Attitude of mind . Mode of thought .	طرز فکر
Forget it . dont give it a thought .	اصلا"فکرش راهم نکن
He fell into deep thought. He began to ponder .	بفکر فرو رفت
plan	پیش بینی کردن
plan	نقشه کف
plan	نقشه مسطحه برنگاره
plan	هامن
plan	پلان
plan	برنامه ریزی کردن
plan	طرح کشیدن یا ریختن
plan	طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
plan	طرح کردن
plan	طرح ریزی کردن
plan	برنامه
plan	طرح
plan	نقشه
the better plan is to	بهتر این است که .....
plan	تدبیر اندیشه
plan	خیال
plan	نقشه کشیدن طرح ریختن
plan	تدبیر
K-plan	[طرحی به شکل اچ انگلیسی در خانه های سبک الیزابت]
E-plan	[طرح خانه های ویلایی انگلیس به شکل حرف ای انگلیسی]
plan	زبان برنامه نویسی سطح پایین
strategic plan	طرح جنگ
site plan	نقشه محل
sliding plan	برنامه لغزان
stowage plan	طرح بارگیری ناو یا هواپیمایا چیدن بارها در هواپیما یاناو
to foil a plan	عقیم گذاردن نقشه ای
strategic plan	نقشه جنگ
site plan	نقشه جایگاه
sheer plan	نقشه ساختمانی ناو
secondary plan	طرح ثانوی
plan targets	اهداف برنامه
plan view	دید از بالا
plan view	نمای بالا
plan view	نقشه کف
prestowage plan	طرح باربندی کالاها
prestowage plan	طرح پیش بینی باربندی و بارگیری وسایل
project plan	طرح پروژه
pursuance of a plan	اجرای نقشه یا طرحی
pursuance of a plan	تعقیب اندیشه یا نقشهای
rolling plan	برنامه غلتان
to foil a plan	خنثی کردن نقشه ای
tactical plan	طرح عملیات تاکتیکی
tactical plan	طرح عملیات نظامی
The plan landed .	هواپیما بزمین نشست
ground-plan	[نقشه همتراز با زمین]
block-plan	نقشه اولیه ساختمان
war plan	نقشه جنگی
open-plan	ساختمانیکههرطبقهآنفقطداراییکمحوطهوسیعاستودارایاتاقنیست
to pursue a plan	نقشهای را دنبال کردن
to suggest a plan	طرحی راپیشنهادکردن
working plan	نقشه اجرا راهنمای کار
centralized plan	پلان مرکزی
to pursue a plan	مطابق طرح یا نقشهای پیش رفتن
to plan a building	عمارتی راطرح ریزی کردن
tentative plan	طرح ازمایشی
test plan	طرح ازمایش
to foil a plan	نقش بر آب کردن نقشه ای
Open-plan <adj.>	سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
to plan a building	نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
butterfly plan	طرح پروانه ای
layaway plan <idiom>	قرض راکم کم پرداختن
war plan	طرح جنگی
master plan	نقشه مجموعه
development plan	برنامه توسعه
development plan	طرح گسترش
development plan	طرح ارایش زمین
docking plan	نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
cargo plan	طرح بارگیری ناو
draft plan	پیش نویس برنامه
economic plan	برنامه اقتصادی
entry plan	طرح ورود به بندر
entry plan	طرح دخول به سر پل
europen plan	نرخ ثابت هتل جهت اتاق وسرویس مهمانان
financial plan	برنامه مالی
fire plan	طرح اتش
fire plan	طرح اتش توپخانه
flight plan	طرح یا نقشه پروازهواپیماها
floor plan	نقشه اشکوب
frequency plan	طرح فرکانس
detailed plan	برنامه تفصیلی
deck plan	افق پل کشتی
deck plan	صفحه پل کشتی
ground plan	نقشهای که هم تراز زمین باشد طرح عمومی
ground plan	شالوده
ground plan	طرح اساسی
ground plan	نقشه مسطحه
ground plan	برنگاره
american plan	مسافرخانهای که مسافرین پول غذا و اطاق را یکجاپرداخت میکنند
approval of plan	تصویب نقشه
barrier plan	طرح موانع
collection plan	طرح جمع اوری اخبار
collection plan	طرح جمع اوری
master plan	نقشه کلیات
colombo plan	طرح کلمبو
colombo plan	طرح ایجاد شده به وسیله وزیران خارجه ملتهای مشترک المنافع بریتانیا در سال 0591 که هدف ان تشریک مساعی درکمک به رشد اقتصادی کشورهای اسیایی جنوب وجنوب شرقی است
contingency plan	طرح عملیات احتمالی
contingency plan	برنامه دوم که در صورت خرابی اولی انجام خواهد شد
contingency plan	طرح احتمالی
game plan	استراتژی بازی
plan implementation	عملی کردن برنامه
marshall plan	طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
national plan	برنامه ملی
plan of maneuver	طرح مانور
plan of campaign	طرح پیکار
plan of action	طرح عملیات
prospective plan	برنامه بلند مدت
plan implementation	اجرای برنامه
ordnance plan	طرح تهیه جنگ افزار ومهمات
ordnance plan	طرح اردنانس
outline plan	طرح مبنا
plan frame	چارچوب برنامه
parking plan	طرح پارک کردن هواپیماها
perspective plan	برنامه بلند مدت
part plan	نقشه جزیی
partial plan	برنامه جزئی
marshall plan	برنامه مارشال
plan of the day	برنامه روزانه ناو
installment plan	خرید یا فروش اقساطی پرداخت اقساطی
illumination plan	طرح روشنایی منطقه
general plan	نقشه عمومی
installation plan	نقشه ی نصب
interim plan	برنامههای موقت
general plan	نقشه کلی
marshall plan	طرح مارشال
plan range	در شناسایی از روی عکس هوای فاصله افقی بین نقطه پای عمود هواپیما تا شیئی که روی زمین قرار گرفته است
illumination plan	طرح روشن کردن منطقه نبرد
investment plan	برنامه سرمایه گذاری
loading plan	طرح بارگیری خودرو
it was no part of my plan	ابداجزو طرح یا نقشه من نبود