Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 21 (3 milliseconds)
English
Persian
he voted by proxy
بوسیله وکیل یا نماینده رای داد
he voted by proxy
کسی را از جانب خودوکیل کردکه رای دهد
Other Matches
voted
رای
voted
با اکثریت اراء تصویب کردن
voted
اخذ رای
voted
دعا
voted
رای دادن
as a proxy
وکالتا"
proxy
نمایندگی وکالت وکالتنامه
proxy
نماینده صاحب سهم در مجمع عمومی صاحبان سهام وکیل
proxy
وکیل
proxy
نماینده
proxy
وکالت وکالتنامه
proxy
بنمایندگی دیگری رای دادن
proxy
وکالتنامه
oppoint him as one's proxy
به کسی وکالت دادن
i made him my proxy
او را وکیل خود نمودم
i made him my proxy
او رااز جانب خود وکیل کردم
proxy agent
نرم افزاری که دستورات مدیریت شبکه را ترجمه میکند تا به نرم افزار مدیریتی امکان دهد تا وسیلهای که از پروتکل دیگر استفاده میکند را کنترل کند
proxy server
کامپیوتری که کپی داده ها و فایلهای ذخیره شده روی سرور را ذخیره میکند تا به کاربران امکان دهد به سرعت به فایلها و داده دستیابی داشته باشند, اغلب حد وسط ی بین اینترنت یک شرکت و اینترنت عمومی است
proxy variables
متغیرهای نماینده متغیرهای تقریبی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com