Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
head butt
با سر به حریف زدن
Other Matches
to butt out
پیش امدگی پیداکردن
butt
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butt
خوردن
butt
از سریا لب جفت شدن
butt
نوک
butt
لبه لولای فرنگی
butt
دسته چوب ماهیگیری
butt and butt
لب بلب
butt and butt
نوک بنوک
get off one's butt
<idiom>
سرش شلوغه کارش شروع شده
butt
لولا فرنگی
butt
پشته
butt
پیش رفتن
butt
پیشرفتگی داشتن نزدیک یامتصل شدن
butt
بشکه ته
butt
شاخ زدن
butt
بیخ
butt
کپل
butt
ته درخت
butt
ته قنداق تفنگ
butt
کف قنداق
butt
فیلترسیگار کف
butt
ضربه زدن
butt
ته سیگار
butt
قنداق تفنگ
butt
هدف
butt weld
جوش لب به لب
butt stroke
سخمه ته قنداق
butt of a joke
هدف یا علت جوکی
[مانند شخصی]
butt welded
از سر جوش خورده
To interrupt someone. To butt in.
تو حرف کسی دویدن
water butt
سطلیکهمخصوصجمعآوریبارانیاستکهازبام میریزد
gun butt
ته تفنگ
gun butt
قنداق تفنگ
gun butt
ضربه زدن با قنداق تفنگ
blade butt
انتهای تیغه ملخ که به توپی متصل است
hammer butt
لبهچکش
hammer butt
نوک
butt stroke
ضربه با ته قنداق
butt strap
بخیه جوشکاری
butt joint
ضربه
butt joint
اتصال دو ورقه بصورت لب به لب و بدون روی هم امدن لبه ها
butt joint
اتصال لب به لب
butt hinge
لولافرنگی
butt ending
ضربه غیر مجاز با انتهای چوب
butt plate
صفحه ته قنداق تفنگ
butt plate
صفحه فلزی روی ته قنداق تفنگ
butt rib
تیغه انتهایی
butt ring
حلقه نزدیک دستگیره چوب ماهیگیری
butt seam
جوش درز
butt welding
جوشکاری شکافی
butt welding
جوشکاری درزی
butt shaft
تیر
butt shaft
نیزه
butt plate
صفحه کف قنداق
butt section
قسمتهدف
butt cap
کلاهکلبه
butt-strap
لبهمحلاتصالدستهبهفرم عینک
ingot butt
لبه شمش
butt grip
محلقرارگرفتندست
butt guide
حافظلبه
BUTT of a joke
هدف یا علت جوکی
ingot butt
سرشمش
gun butt
کف قنداق
to butt weld
از سرجوش دادن
butt seam weld
جوشکاری درزی
double i butt weld
جوش درزی ای دوبل
flash butt welding
جوشکاری لب به لب
double u butt weld
جوش لب به لب یو دوبل
butt seam weld
جوشکاری شکافی
double u butt joint
اتصال لب به لب یو دوبل
fash butt welding
جوش برجسته
pressure butt welding
جوشکاری لب به لب فشاری
resistance butt welding
جوشکاری لب به لب مقاومتی
single j butt weld
جوش لب به لب "جی "
single u butt joint
اتصال لب به لب "یو"
butt joint riveting
اتصال لب به لب
single u butt weld
اتصال لب به لب "یو"
double bevel butt weld
جوشکاری لب به لب
double flanged butt joint
اتصال لب به لب- لبه دوبل
egg butt snaffle bit
متهمیخیتخممرغیشکل
head to head polymer
بسپار سر به سر
head well
مادر چاه
head up
بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head well
چاه پیشکار
keep one's head
دست پاچه نشدن
keep one's head
خونسردبودن
head-on
<idiom>
فرجام مواجه شدن با
head way
پیشروی
R/W head
وسیله
R/W head
HEAD WRITE/READ
head way
بلندی طاق سرعت
head way
پیشرفت
head way
بجلو
off with his head
سرش را از تن جدا کنید
over head
هزینه سربار
head to head
رقابت شانه به شانه
to get anything into ones head
چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
to go off one's head
دیوانه شدن
to keep one's head
ارام یاخون سردبودن
go to one's head
<idiom>
مغرور شدن
with head on
سربه پیش سر به جلو
get it through one's head
<idiom>
فهمیدن ،باورداشتن
head
پیش رو
from head to f.
ازسرتاپا
go head
پیش بروید
go head
ادامه بدهید بفرماید
go to head of
مست کردن
per head
متوسطمیانگین
one way head
سریکجهته
head off
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head on
نوک به نوک
head off
<idiom>
به عقب برگشتن
to head off
عازم شدن
[گردش]
well head
سر چشمه
head for
به سمت معینی در حرکت بودن
over one's head
<idiom>
به مقام بالاتری رفتن
over one's head
<idiom>
خیلی سخت برای درک
on/upon one's head
<idiom>
برای خودش
keep one's head
<idiom>
head up
<idiom>
رهبر
head out
<idiom>
ترک کردن
head-on
<idiom>
برعلیه کسی بودن
head off
<idiom>
مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head down
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head on
از طرف سر
head
بعد بالایی کتاب یا بدنه
head
دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head
ریاست داشتن بر رهبری کردن
head
وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head
دارای سرکردن
head
: سرگذاشتن به
head
شبکه یا بدنه
head
بخش بالایی وسیله
head
مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head
اولین عنصر داده در لیست بودن
head
سرستون
head on
از سر
head on
شاخ بشاخ
head
منتها درجه موی سر
head
فهم
head
خط سر
head
فرق سرصفحه
head
توپی کامل و سایر متعلقات
head
ضربه با سر
head
هد
head
دستشویی قایق بالای بادبان
head
نوک پیکان
head
اصلی
head
عمده
head
عنوان مبحث
head
راس
head
مهم
head
موضوع در راس چیزی واقع شدن
head
رهبری کردن مقاومت کردن
head
سردرخت
head
انتهای میز بیلیارد
head
طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head
دماغه
head
ارتفاع فشاری
head
افت
head
ارتفاع ریزش سر رولور سر
head
دهنه ابزار
head on
روبرو
head-on
روبرو
head
سرفشنگ
head
دربالا واقع شدن
head
کله
head first
از سر سراسیمه
head-first
باکله
head-first
سربجلو
head-first
از سر سراسیمه
head
سرپل توالت ناو
head
رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head first
سربجلو
Off with his head !
سرش را ببرید !
head
نوک
head
راس عدد
head
عناصر اولیه ستون
head
سر
head
ابتداء
head first
باکله
head-on
نوک به نوک
head
سالار عنوان
head
دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head
عازم شدن سرپل گرفتن
head
دهانه
head
انتها دماغه
head
رئیس
head
موضوع
head-on
شاخ بشاخ
head-on
از سر
head-on
از طرف سر
to knock head
سجود
to keep ones head above water
خود را از بار بدهی رها کردن
swelled head
دارای عقاید بزرگ خود فروش
scald head
کچلی
tension head
بار کشش
running head
خط عنوان هرصفحه در متن
to pitch on one's head
از سر پرت شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com