English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
head harness بندثابتکنندهماسکرویسر
Other Matches
harness افسار
harness پوشش کفش برفی
harness اماده کردن
harness یراق کردن یراق اسب متصل به ارابه
harness تونیک
harness طرزبستن طناب به بدن کوهنورد
harness حین انجام وفیفه
harness قلاب
harness یک گروه از کابلهای مجزاکه به بسته شده اند
in harness یراق شده
in harness ستام دار
harness بند کتف
harness بند شانه
harness دهنه
harness تارکش
harness اشیاء تهیه کردن
harness افسار زدن
harness زین وبرگ کردن
harness مهارکردن مطیع کردن
harness تحت کنترل دراوردن
harness نوارهایی که چتر باز و یامحموله را به چتر متصل میکند
harness بند بسته دسته سیم
harness یراق اسب
to die in harness هنگام کار
harness horse اسب سواری یا بارکش
to die in harness مردن
wiring harness مهار سیم
wiring harness یک دسته سیم به هم بسته
climbing harness نوارکوهنوردی
harness racing ارابه رانی تک اسبه
harness race مسابقه ارابه رانی
harness horse اسب مخصوص ارابه رانی
helicopter double rescue harness کمربند نجات دو نفره هلیکوپتر
head to head polymer بسپار سر به سر
head-on از سر
head for به سمت معینی در حرکت بودن
over one's head <idiom> به مقام بالاتری رفتن
over one's head <idiom> خیلی سخت برای درک
on/upon one's head <idiom> برای خودش
keep one's head <idiom>
head up <idiom> رهبر
head out <idiom> ترک کردن
head-on <idiom> برعلیه کسی بودن
head-on <idiom> فرجام مواجه شدن با
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head off <idiom> به عقب برگشتن
to head off عازم شدن [گردش]
head-on از طرف سر
head-on روبرو
head-on نوک به نوک
head first باکله
head first سربجلو
head first از سر سراسیمه
head-first باکله
head-first سربجلو
head-first از سر سراسیمه
Off with his head ! سرش را ببرید !
go to one's head <idiom> مغرور شدن
get it through one's head <idiom> فهمیدن ،باورداشتن
per head متوسطمیانگین
head way بلندی طاق سرعت
head way پیشرفت
head way بجلو
to keep one's head ارام یاخون سردبودن
to go off one's head دیوانه شدن
to get anything into ones head چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
R/W head وسیله
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head to head رقابت شانه به شانه
R/W head HEAD WRITE/READ
over head هزینه سربار
with head on سربه پیش سر به جلو
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
one way head سریکجهته
from head to f. ازسرتاپا
go head پیش بروید
go head ادامه بدهید بفرماید
go to head of مست کردن
well head سر چشمه
keep one's head دست پاچه نشدن
keep one's head خونسردبودن
head well چاه پیشکار
head well مادر چاه
head way پیشروی
off with his head سرش را از تن جدا کنید
head-on شاخ بشاخ
head مهم
head ضربه با سر
head موضوع در راس چیزی واقع شدن
head رهبری کردن مقاومت کردن
head دهنه ابزار
head ارتفاع ریزش سر رولور سر
head عمده
head افت
head ارتفاع فشاری
head دماغه
head بخش بالایی وسیله
head شبکه یا بدنه
head عناصر اولیه ستون
head خط سر
head سرفشنگ
head فهم
head عنوان مبحث
head اصلی
head مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head توپی کامل و سایر متعلقات
head هد
head عازم شدن سرپل گرفتن
head انتهای میز بیلیارد
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head نوک پیکان
head سرپل توالت ناو
head دستشویی قایق بالای بادبان
head رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head پیش رو
head راس
head سردرخت
head سرستون
head ابتداء
head دهانه
head انتها دماغه
head فرق سرصفحه
head on شاخ بشاخ
head دربالا واقع شدن
head سر
head کله
head اولین عنصر داده در لیست بودن
head نوک
head راس عدد
head رئیس
head on از سر
head بعد بالایی کتاب یا بدنه
head دارای سرکردن
head وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head : سرگذاشتن به
head on نوک به نوک
head ریاست داشتن بر رهبری کردن
head منتها درجه موی سر
head موضوع
head on روبرو
head on از طرف سر
head سالار عنوان
recording head نوک ضبط
rivet head کله پرچ
round head سر گرد
record head نوک ضبط
read head هد خواندن راس خواندن
raw head نوک خواندن
scald head کچلی
raw head نوک خواننده
raise its head پدید امدن
to knock head چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
read head نوک خواننده
read head نوک خواندن
round head برگردان
running head خط عنوان هرصفحه در متن
swelled head خودخواه
to hide one's head ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
swelled head دارای عقاید بزرگ خود فروش
t head bolt پیچ چکشی شکل " T "
tension head بار کشش
to gather head قوت گرفتن سرپیداکردن
the crown of the head فرق سر
ti lift one's head نیرو گرفتن
to bob one's head کوتاه کردن موی سر کسی
head shell حافظسر
to hit someone on the head بر سر کمی زدن
static head فشار ایستایی
splash head پاشش گیر
to knock head سجود
sculptured head پیکره سر ادمی
sculptured head سردیس
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
shock head انبوه گیسو
shock head دارای موی فراوان
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
spear head گروه جلودار
spear head گروه نوک درحمله یا سر جلودار
spindle head سر هرزگرد
to gather head نیروگرفتن
raise its head پیدا شدن
my head aches سرم درد میکند
long head زیرکی
lose one's head دیوانه شدن
lost head افت بار
lunk head ادم کله خر
magnetic head نوک مغناطیسی
magnetic head هد مغناطیسی
manufactured head سر ساخته شده
mast head نوک دکل کشتی
moving head با نوک متحرک
navigation head بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
knock on the head نقش بر اب کردن
long head دوراندیشی
it turned my head سرم را بدوران انداخت یا گیج کرد
keep one's head above water رهایی یافتن
keep one's head above water قصر دررفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com