English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
head injury اسیب سر
Other Matches
injury اسیب
injury جرح
injury زخم
injury لطمه
injury تخطی تجاوز
injury اذیت
injury جراحت
injury اسیب خسارت
injury خسارت
injury صدمه
brain injury اسیب مغزی
birth injury اسیب تولد
civil injury خسارت مدنی
civil injury اضرار مدنی
whiplash injury آسیبدیدگیگردندراثرضربه
to be out of action [because of injury] غیر فعال شدن [بخاطر آسیب] [ورزش]
injury time وقت تلف شده
To make amends to someone for an injury. وقت از دست رفته جبران کردن
to die from an injury [a wound] به علت آسیب دیدگی [زخمی] مردن
bench by a back injury خارج شدن از مسابقه وزنه برداری به علت اسیب دیدگی
as if to add insult to injury <idiom> با بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره
there must be no injury loss in islam لاضرر و لاضرار فی الاسلام
tympanic membrane injury آسیب دیدگی پرده گوش
repetitive stress injury اسیب ناشی از فشار تکراری
repetitive stress injury دردی دربازو کسی که عملی را چندین بارانجام دهد مثل وقتی که ترمینال کامپیوترکارمیکند
repetitive strain injury دردی دربازو کسی که عملی را چندین بارانجام دهد مثل وقتی که ترمینال کامپیوترکارمیکند
add insult to the injury <idiom> نمک رو زخم پاشیدن
add insult to the injury <idiom> [بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره کردن]
add insult to the injury <idiom> [بدتر کردن یک وضعیت نامناسب]
attempting to inflict injury شروع به ایراد جرح
The striker's injury puts a question mark over his being fit in time for the tournament. آسیب مهاجم آمادگی سر موقع او [مرد] را برای مسابقات نامشخص می کند.
head to head polymer بسپار سر به سر
over one's head <idiom> به مقام بالاتری رفتن
over one's head <idiom> خیلی سخت برای درک
on/upon one's head <idiom> برای خودش
keep one's head <idiom>
to head off عازم شدن [گردش]
head for به سمت معینی در حرکت بودن
Off with his head ! سرش را ببرید !
head-first از سر سراسیمه
head-first سربجلو
head-first باکله
head first از سر سراسیمه
head up <idiom> رهبر
head out <idiom> ترک کردن
head-on <idiom> برعلیه کسی بودن
to go off one's head دیوانه شدن
to get anything into ones head چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
keep one's head خونسردبودن
R/W head وسیله
R/W head HEAD WRITE/READ
over head هزینه سربار
off with his head سرش را از تن جدا کنید
head to head رقابت شانه به شانه
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head way بجلو
head way پیشرفت
head way بلندی طاق سرعت
head well مادر چاه
head well چاه پیشکار
to keep one's head ارام یاخون سردبودن
head way پیشروی
well head سر چشمه
head-on <idiom> فرجام مواجه شدن با
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head off <idiom> به عقب برگشتن
go to one's head <idiom> مغرور شدن
get it through one's head <idiom> فهمیدن ،باورداشتن
per head متوسطمیانگین
from head to f. ازسرتاپا
go head پیش بروید
go head ادامه بدهید بفرماید
go to head of مست کردن
one way head سریکجهته
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
with head on سربه پیش سر به جلو
keep one's head دست پاچه نشدن
head وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head دهانه
head رهبری کردن مقاومت کردن
head موضوع در راس چیزی واقع شدن
head انتهای میز بیلیارد
head رئیس
head سالار عنوان
head موضوع
head عنوان مبحث
head اصلی
head دهنه ابزار
head ارتفاع ریزش سر رولور سر
head انتها دماغه
head عمده
head شبکه یا بدنه
head بخش بالایی وسیله
head دماغه
head ارتفاع فشاری
head افت
head راس
head مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head عازم شدن سرپل گرفتن
head سرپل توالت ناو
head سردرخت
head سرستون
head فرق سرصفحه
head فهم
head خط سر
head توپی کامل و سایر متعلقات
head پیش رو
head عناصر اولیه ستون
head منتها درجه موی سر
head دستشویی قایق بالای بادبان
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head سرفشنگ
head هد
head ضربه با سر
head رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head ابتداء
head first سربجلو
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head on شاخ بشاخ
head on از سر
head on از طرف سر
head on روبرو
head on نوک به نوک
head-on شاخ بشاخ
head-on از سر
head ریاست داشتن بر رهبری کردن
head دربالا واقع شدن
head سر
head-on از طرف سر
head-on روبرو
head-on نوک به نوک
head first باکله
head دارای سرکردن
head راس عدد
head اولین عنصر داده در لیست بودن
head نوک پیکان
head بعد بالایی کتاب یا بدنه
head دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head کله
head نوک
head : سرگذاشتن به
head مهم
to bob one's head کوتاه کردن موی سر کسی
round head برگردان
to poke one's head دولادولا راه رفتن
read head نوک خواندن
to pitch on one's head از سر پرت شدن
to knock head پیشانی برخاک نهادن
to knock head چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
round head سر گرد
rivet head کله پرچ
to poke one's head با سرپایین اویخته راه رفتن
read head نوک خواننده
recording head نوک ضبط
record head نوک ضبط
read head هد خواندن راس خواندن
ti lift one's head نیرو گرفتن
the crown of the head فرق سر
running head خط عنوان هرصفحه در متن
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
spindle head سر هرزگرد
splash head پاشش گیر
static head فشار ایستایی
swelled head خودخواه
to gather head قوت گرفتن سرپیداکردن
to hide one's head ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
to hit someone on the head بر سر کمی زدن
t head bolt پیچ چکشی شکل " T "
to gather head نیروگرفتن
spear head گروه نوک درحمله یا سر جلودار
scald head کچلی
sculptured head پیکره سر ادمی
tension head بار کشش
sculptured head سردیس
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
shock head انبوه گیسو
shock head دارای موی فراوان
spear head گروه جلودار
to knock head سجود
raw head نوک خواننده
swelled head دارای عقاید بزرگ خود فروش
lunk head ادم کله خر
magnetic head نوک مغناطیسی
magnetic head هد مغناطیسی
lapping head سمبه توپ
manufactured head سر ساخته شده
mast head نوک دکل کشتی
movable head با نوک متحرک
moving head با نوک متحرک
navigation head بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
output per head تولید سرانه
lost head افت بار
lose one's head دیوانه شدن
keep one's head above water قصر دررفتن
knock on the head خنثی کردن
knock on the head باطل کردن
knock on the head نقش بر اب کردن
knock one on the head مشت بر کله کسی زدن
knurled head سر عدسی اج دار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com