Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
head liner
سرصفحه نویس
head liner
کسیکه نامش دربالای صفحهای نموداراست
head liner
سردسته
Other Matches
liner
استری
liner
کشتی یا هواپیمای مسافری استردوز
liner
سرباز خط جبهه
liner
خط کشتیرانی
liner
باسرعت حداکثر هواپیما حرکت کنید در درگیری هوایی
liner
بوش سیلندر
liner
خط کش
one-liner
بذله
one-liner
لطیفه
inner liner
روکش داخلی
liner
کسی که خط میکشد
cargo liner
مسافری
cylinder liner
بوش سیلندر
blue liner
مدافع
cargo liner
کشتی باری
front liner
سانتر فوروارد
fuzewell liner
بوش نگهدارنده خرج بوستر ماسوره
cylinder liner
رگکش سخت و مقاوم در برابرسایش در جدار داخلی سیلندراز جنس الیاژهای سبک یامواد نرم دیگر
fuzewell liner
قاب بوستر
penny a liner
کسیکه مقالات ارزان برای روزنامه می فرستد و ازروی سطر شماری پول می گیرد
passenger liner
کشتی مسافربری
liner kinematics
حرکت شناسی خطی سینماتیک خطی
liner trade
کشتیرانی منظم تجاری
liner terms
شرایط خط کشتیرانی
liner oscillator
نوسانگر خطی
liner momentum
اندازه حرکت
helmet liner
کلاه فیبری
helmet liner
کلاه کاسک
helmet liner
استرکلاه اهنی یا کلاه خود
liner velocity
سرعت
liner velocity
بردار سرعت
passenger liner
کشتی مسافری
draught tube liner
خطوطلاستیکجریانهوا
head to head polymer
بسپار سر به سر
head for
به سمت معینی در حرکت بودن
over one's head
<idiom>
خیلی سخت برای درک
head-on
<idiom>
برعلیه کسی بودن
head out
<idiom>
ترک کردن
head
سر
head up
<idiom>
رهبر
keep one's head
<idiom>
on/upon one's head
<idiom>
برای خودش
to head off
عازم شدن
[گردش]
Off with his head !
سرش را ببرید !
over one's head
<idiom>
به مقام بالاتری رفتن
head off
<idiom>
مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head off
<idiom>
به عقب برگشتن
go to one's head
<idiom>
مغرور شدن
head well
چاه پیشکار
keep one's head
دست پاچه نشدن
R/W head
وسیله
R/W head
HEAD WRITE/READ
over head
هزینه سربار
off with his head
سرش را از تن جدا کنید
head to head
رقابت شانه به شانه
head up
بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head way
بجلو
head way
پیشرفت
head way
بلندی طاق سرعت
head way
پیشروی
head well
مادر چاه
to get anything into ones head
چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
to go off one's head
دیوانه شدن
get it through one's head
<idiom>
فهمیدن ،باورداشتن
per head
متوسطمیانگین
one way head
سریکجهته
from head to f.
ازسرتاپا
go head
پیش بروید
go head
ادامه بدهید بفرماید
go to head of
مست کردن
head-on
<idiom>
فرجام مواجه شدن با
head down
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head off
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
with head on
سربه پیش سر به جلو
well head
سر چشمه
to keep one's head
ارام یاخون سردبودن
keep one's head
خونسردبودن
head
سردرخت
head
دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head
دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head
طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head
دارای سرکردن
head
وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head
شبکه یا بدنه
head
بخش بالایی وسیله
head
ریاست داشتن بر رهبری کردن
head
بعد بالایی کتاب یا بدنه
head
اولین عنصر داده در لیست بودن
head
اصلی
head
عمده
head
سرپل توالت ناو
head
هد
head
انتهای میز بیلیارد
head
مهم
head
دربالا واقع شدن
head
دهنه ابزار
head
رهبری کردن مقاومت کردن
head
موضوع در راس چیزی واقع شدن
head
عنوان مبحث
head
: سرگذاشتن به
head
راس
head
ارتفاع ریزش سر رولور سر
head
افت
head
سرفشنگ
head
رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head
پیش رو
head
دستشویی قایق بالای بادبان
head
نوک پیکان
head
دماغه
head
ارتفاع فشاری
head
عناصر اولیه ستون
head-first
از سر سراسیمه
head
انتها دماغه
head on
شاخ بشاخ
head first
سربجلو
head-on
روبرو
head
ابتداء
head
نوک
head
عازم شدن سرپل گرفتن
head
مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head-on
نوک به نوک
head first
باکله
head
توپی کامل و سایر متعلقات
head
راس عدد
head
کله
head first
از سر سراسیمه
head-first
باکله
head-first
سربجلو
head-on
از طرف سر
head
سالار عنوان
head
رئیس
head
دهانه
head-on
شاخ بشاخ
head
موضوع
head on
نوک به نوک
head on
از سر
head
فهم
head on
روبرو
head
خط سر
head
فرق سرصفحه
head
منتها درجه موی سر
head
سرستون
head on
از طرف سر
head-on
از سر
head
ضربه با سر
to hide one's head
ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
scald head
کچلی
tension head
بار کشش
to hit someone on the head
بر سر کمی زدن
read head
هد خواندن راس خواندن
raise its head
پیدا شدن
raise its head
پدید امدن
raw head
نوک خواندن
to keep ones head above water
خود را از بار بدهی رها کردن
shock head
دارای موی فراوان
raw head
نوک خواننده
read head
نوک خواندن
read head
نوک خواننده
rivet head
کله پرچ
record head
نوک ضبط
shock head
انبوه گیسو
t head bolt
پیچ چکشی شکل " T "
spear head
گروه جلودار
spear head
گروه نوک درحمله یا سر جلودار
spindle head
سر هرزگرد
splash head
پاشش گیر
static head
فشار ایستایی
the crown of the head
فرق سر
swelled head
خودخواه
ti lift one's head
نیرو گرفتن
to bob one's head
کوتاه کردن موی سر کسی
recording head
نوک ضبط
to gather head
قوت گرفتن سرپیداکردن
round head
سر گرد
round head
برگردان
sculptured head
پیکره سر ادمی
to gather head
نیروگرفتن
sculptured head
سردیس
she has a well poised head
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
swelled head
دارای عقاید بزرگ خود فروش
running head
خط عنوان هرصفحه در متن
lose one's head
دیوانه شدن
lost head
افت بار
lunk head
ادم کله خر
print head
نوک چاپ
magnetic head
نوک مغناطیسی
magnetic head
هد مغناطیسی
manufactured head
سر ساخته شده
mast head
نوک دکل کشتی
movable head
با نوک متحرک
long head
زیرکی
long head
دوراندیشی
knurled head
سر عدسی اج دار
keep one's head above water
رهایی یافتن
keep one's head above water
قصر دررفتن
knock on the head
خنثی کردن
knock on the head
باطل کردن
knock on the head
نقش بر اب کردن
knock one on the head
مشت بر کله کسی زدن
lapping head
سمبه توپ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com