Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
head quarters
مرکز فرماندهی
head quarters
برج نظارت مرکز کار
Other Matches
quarters
محل سکونت
three-quarters
سه ربع
three-quarters
سه چهارم
to take up one's quarters
بودباش گزیدن
to take up one's quarters
منزل کزدن
quarters
محل خانه ها
quarters
مسکن
quarters
منزل بخش
quarters
محل اسایشگاه پرسنل
quarters
محله بردهای ناو
captain's quarters
کابینکاپیتان
bachelor quarters
منازل افراد مجرد
bachelor quarters
قسمت مجردی
officers' quarters
بخشدفتری
quarters in kind
مسکن مجانی
quarters allowance
حق مسکن
general quarters
اماده باش عمومی دریایی محلهای سکونت عمومی
general quarters
اسایشگاههای عمومی
quarters in kind
منازل سازمانی
call to quarters
شیپور احضار
to beat up the quarters of any
سروقت کسی رفتن
winter quarters
پادگان زمستانی اقامتگاه زمستانی
to beat up the quarters of any
eno
to beat up the quarters of any
بدیدن کسی رفتن
He has acces to all quarters.
تمام درها برویش باز است
crew quarters
بخشخدمه
winter quarters
قشلاق
She was pretty when I saw her at close quarters .
از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
basic allowance for quarters
حق مسکن
head to head polymer
بسپار سر به سر
head way
پیشروی
on/upon one's head
<idiom>
برای خودش
over one's head
<idiom>
خیلی سخت برای درک
over one's head
<idiom>
به مقام بالاتری رفتن
head way
بلندی طاق سرعت
head way
بجلو
head way
پیشرفت
to head off
عازم شدن
[گردش]
head first
از سر سراسیمه
head-first
باکله
head-first
سربجلو
head-first
از سر سراسیمه
from head to f.
ازسرتاپا
Off with his head !
سرش را ببرید !
head for
به سمت معینی در حرکت بودن
head well
چاه پیشکار
head well
مادر چاه
head first
سربجلو
keep one's head
<idiom>
head up
<idiom>
رهبر
go head
ادامه بدهید بفرماید
go to head of
مست کردن
R/W head
HEAD WRITE/READ
R/W head
وسیله
head down
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head off
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
keep one's head
خونسردبودن
to get anything into ones head
چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
to go off one's head
دیوانه شدن
with head on
سربه پیش سر به جلو
well head
سر چشمه
go head
پیش بروید
per head
متوسطمیانگین
get it through one's head
<idiom>
فهمیدن ،باورداشتن
head up
بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
one way head
سریکجهته
head to head
رقابت شانه به شانه
head out
<idiom>
ترک کردن
head-on
<idiom>
برعلیه کسی بودن
head-on
<idiom>
فرجام مواجه شدن با
head off
<idiom>
مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head off
<idiom>
به عقب برگشتن
off with his head
سرش را از تن جدا کنید
over head
هزینه سربار
go to one's head
<idiom>
مغرور شدن
to keep one's head
ارام یاخون سردبودن
head
دماغه
head
راس
head
نوک پیکان
head
دستشویی قایق بالای بادبان
head
طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head
انتهای میز بیلیارد
head
هد
head
ضربه با سر
head
عنوان مبحث
head
ارتفاع فشاری
head
افت
head
فهم
head
ارتفاع ریزش سر رولور سر
head
دهنه ابزار
head
رهبری کردن مقاومت کردن
head
موضوع در راس چیزی واقع شدن
head
خط سر
head
توپی کامل و سایر متعلقات
head
فرق سرصفحه
head
سرپل توالت ناو
head
رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head
پیش رو
head
عناصر اولیه ستون
head
سرفشنگ
head
دربالا واقع شدن
head
عازم شدن سرپل گرفتن
head
مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head
سرستون
head
منتها درجه موی سر
head
سردرخت
head
اصلی
head
عمده
head
مهم
head
: سرگذاشتن به
head
دارای سرکردن
head
ریاست داشتن بر رهبری کردن
head
بخش بالایی وسیله
head on
از طرف سر
head
رئیس
head
دهانه
head-on
از طرف سر
head
انتها دماغه
head-on
از سر
head on
از سر
head
سر
head
ابتداء
head
کله
head
نوک
head-on
روبرو
head on
نوک به نوک
head
راس عدد
head on
روبرو
head on
شاخ بشاخ
head
سالار عنوان
head-on
نوک به نوک
head first
باکله
head
شبکه یا بدنه
head
وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head
دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head
دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head
موضوع
head
بعد بالایی کتاب یا بدنه
head
اولین عنصر داده در لیست بودن
head-on
شاخ بشاخ
keep one's head
دست پاچه نشدن
to knock head
چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
running head
خط عنوان هرصفحه در متن
record head
نوک ضبط
read head
هد خواندن راس خواندن
rivet head
کله پرچ
round head
برگردان
round head
سر گرد
to knock head
پیشانی برخاک نهادن
to pitch on one's head
از سر پرت شدن
recording head
نوک ضبط
swelled head
خودخواه
to hide one's head
ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
t head bolt
پیچ چکشی شکل " T "
tension head
بار کشش
to knock head
سجود
the crown of the head
فرق سر
to gather head
قوت گرفتن سرپیداکردن
ti lift one's head
نیرو گرفتن
scald head
کچلی
to gather head
نیروگرفتن
swelled head
دارای عقاید بزرگ خود فروش
static head
فشار ایستایی
splash head
پاشش گیر
to keep ones head above water
خود را از بار بدهی رها کردن
sculptured head
پیکره سر ادمی
to hit someone on the head
بر سر کمی زدن
sculptured head
سردیس
she has a well poised head
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
shock head
انبوه گیسو
shock head
دارای موی فراوان
spear head
گروه جلودار
spindle head
سر هرزگرد
to bob one's head
کوتاه کردن موی سر کسی
knock on the head
خنثی کردن
magnetic head
نوک مغناطیسی
spear head
گروه نوک درحمله یا سر جلودار
magnetic head
هد مغناطیسی
manufactured head
سر ساخته شده
movable head
با نوک متحرک
moving head
با نوک متحرک
navigation head
بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
net head
ارتفاع موثر
output per head
تولید سرانه
output per head
بازده سرانه
per head tax
مالیات سرانه
lunk head
ادم کله خر
lost head
افت بار
knock on the head
باطل کردن
knock on the head
نقش بر اب کردن
knock one on the head
مشت بر کله کسی زدن
knurled head
سر عدسی اج دار
lapping head
سمبه توپ
keep one's head above water
قصر دررفتن
lapping head
سمبه فلزی
letter head
سر کاغذ
letter head
کاغذیکه نشان چاپی دارد
long head
دوراندیشی
long head
زیرکی
lose one's head
دیوانه شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com