Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English
Persian
head-dresses
روسری زنانه
head-dresses
پوشاک سر ارایش مو
head-dresses
ارایش سر
Other Matches
dresses
بستن
dresses
اهار زدن مستقیم کردن
dresses
پوشاندن
dresses
لباس مخصوص فرمان بایست در مشق صف جمع
dresses
درست کردن لباس
dresses
ترتیب دادن
dresses
پیراستن
dresses
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dresses
مزین کردن
dresses
جامه بتن کردن
dresses
لباس پوشیدن
evening dresses
لباس ویژه شام یامهمانی شب
such dresses are the vogue
اینجورلباسهامتداول معمول است
such dresses are the vogue
اینجورلباسهاباب است
She likes loose - fitting dresses .
از لباس های گشاد خوشش نمی آید
head to head polymer
بسپار سر به سر
on/upon one's head
<idiom>
برای خودش
over one's head
<idiom>
خیلی سخت برای درک
over one's head
<idiom>
به مقام بالاتری رفتن
head for
به سمت معینی در حرکت بودن
keep one's head
<idiom>
to head off
عازم شدن
[گردش]
Off with his head !
سرش را ببرید !
head first
از سر سراسیمه
head-on
نوک به نوک
head first
باکله
head first
سربجلو
head-on
روبرو
head-first
باکله
head-first
سربجلو
head-first
از سر سراسیمه
head up
<idiom>
رهبر
head out
<idiom>
ترک کردن
head-on
<idiom>
برعلیه کسی بودن
to get anything into ones head
چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
head way
پیشرفت
R/W head
وسیله
R/W head
HEAD WRITE/READ
over head
هزینه سربار
off with his head
سرش را از تن جدا کنید
head to head
رقابت شانه به شانه
head up
بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head way
بجلو
head way
بلندی طاق سرعت
head way
پیشروی
head well
مادر چاه
head well
چاه پیشکار
keep one's head
خونسردبودن
to go off one's head
دیوانه شدن
to keep one's head
ارام یاخون سردبودن
well head
سر چشمه
head-on
<idiom>
فرجام مواجه شدن با
head off
<idiom>
مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head off
<idiom>
به عقب برگشتن
go to one's head
<idiom>
مغرور شدن
get it through one's head
<idiom>
فهمیدن ،باورداشتن
per head
متوسطمیانگین
from head to f.
ازسرتاپا
go head
پیش بروید
go head
ادامه بدهید بفرماید
go to head of
مست کردن
one way head
سریکجهته
head down
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head off
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
with head on
سربه پیش سر به جلو
keep one's head
دست پاچه نشدن
head-on
از طرف سر
head
خط سر
head
دستشویی قایق بالای بادبان
head
عناصر اولیه ستون
head
اصلی
head
نوک پیکان
head
راس
head
عنوان مبحث
head
موضوع
head
سالار عنوان
head
رئیس
head
موضوع در راس چیزی واقع شدن
head
عمده
head
رهبری کردن مقاومت کردن
head
دهنه ابزار
head
ارتفاع ریزش سر رولور سر
head
طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head
انتهای میز بیلیارد
head
هد
head
مهم
head
سرفشنگ
head
پیش رو
head
رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head
فرق سرصفحه
head
سرپل توالت ناو
head
دربالا واقع شدن
head
فهم
head
عازم شدن سرپل گرفتن
head
مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head
توپی کامل و سایر متعلقات
head
منتها درجه موی سر
head
سرستون
head
سردرخت
head
ریاست داشتن بر رهبری کردن
head on
از سر
head
کله
head on
شاخ بشاخ
head
سر
head
دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head
ارتفاع فشاری
head
بخش بالایی وسیله
head
شبکه یا بدنه
head
وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head on
از طرف سر
head
دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head
بعد بالایی کتاب یا بدنه
head
اولین عنصر داده در لیست بودن
head
دماغه
head on
روبرو
head
افت
head
ابتداء
head
ضربه با سر
head-on
شاخ بشاخ
head
دارای سرکردن
head
راس عدد
head-on
از سر
head
انتها دماغه
head
: سرگذاشتن به
head on
نوک به نوک
head
نوک
head
دهانه
sculptured head
پیکره سر ادمی
round head
برگردان
sculptured head
سردیس
running head
خط عنوان هرصفحه در متن
read head
هد خواندن راس خواندن
scald head
کچلی
rivet head
کله پرچ
round head
سر گرد
raw head
نوک خواننده
read head
نوک خواننده
record head
نوک ضبط
recording head
نوک ضبط
raw head
نوک خواندن
read head
نوک خواندن
raise its head
پدید امدن
she has a well poised head
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
shock head
انبوه گیسو
tension head
بار کشش
the crown of the head
فرق سر
to knock head
سجود
to keep ones head above water
خود را از بار بدهی رها کردن
ti lift one's head
نیرو گرفتن
to bob one's head
کوتاه کردن موی سر کسی
to gather head
نیروگرفتن
to hit someone on the head
بر سر کمی زدن
to gather head
قوت گرفتن سرپیداکردن
printing head
سرپرینتکننده
to knock head
چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
to knock head
پیشانی برخاک نهادن
t head bolt
پیچ چکشی شکل " T "
shock head
دارای موی فراوان
spear head
گروه جلودار
spear head
گروه نوک درحمله یا سر جلودار
spindle head
سر هرزگرد
to poke one's head
دولادولا راه رفتن
splash head
پاشش گیر
static head
فشار ایستایی
swelled head
خودخواه
to pitch on one's head
از سر پرت شدن
swelled head
دارای عقاید بزرگ خود فروش
to hide one's head
ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
raise its head
پیدا شدن
my head aches
سرم درد میکند
long head
زیرکی
lose one's head
دیوانه شدن
lost head
افت بار
lunk head
ادم کله خر
magnetic head
نوک مغناطیسی
magnetic head
هد مغناطیسی
mast head
نوک دکل کشتی
movable head
با نوک متحرک
moving head
با نوک متحرک
navigation head
بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
long head
دوراندیشی
letter head
کاغذیکه نشان چاپی دارد
it turned my head
سرم را بدوران انداخت یا گیج کرد
keep one's head above water
رهایی یافتن
keep one's head above water
قصر دررفتن
knock on the head
خنثی کردن
knock on the head
باطل کردن
knock on the head
نقش بر اب کردن
knock one on the head
مشت بر کله کسی زدن
knurled head
سر عدسی اج دار
lapping head
سمبه توپ
lapping head
سمبه فلزی
letter head
سر کاغذ
net head
ارتفاع موثر
output per head
تولید سرانه
poppet head
طناب و قرقره که در بالای تیری نصب شده باشد
poppy head
خشخاش ارایش گلدسته واردربالای صندلیهای کلیسا
power head
سر موتور
power head
نوک نیزه تیراندازی به ماهی
pressure head
ارتفاع فشار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com