Dictiornary-Farsi | health food | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 198 (9 milliseconds)

English	Persian
health food	خوراک بهداشتی
health food	غذای سالم


Other Matches

I havent had a morself of food since Monday. I havent touched food since Monday .	از دوشنبه لب به غذانزده ام
health	حال
to be out of health	ناخوش بودن
to keep one's health	موافب بهداشت خود بودن
had health	علت مزاج
had health	ناخوشی
health	بهداشت
health	سلامت مزاج
health	بهبودی
health	تندرستی
health nurse	نرس ارتشی
health nurse	پرستار ارتشی
health nursing	تخصص پرستاری
health nursing	پرستاری
health policy	سیاست بهداشتی
health services	خدمات بهداشتی
health services	خدمات بهداری قسمتهای بهداری
improvement in health	افاقه
health insurance	بیمه بهداشتی
health insurance	بیمه تندرستی
good health	صحت مزاج
health certificate	گواهی بهداشت
good health	تندرستی
health clinic	درمانگاه
health clinic	کلی نیک پزشکی
health giving	صحت بخش
health impairing	مضر برای سلامتی
health insurance	بیمه بهداشت
in roaring health	تن درست وفربه
pick up health	بهبود یافتن
mental health	بهداشت روانی
the p health of old men	صحت چندروزه پیران
Health Service	سرویسسلامتی
health centre	مرکز سلامتی
health care	ارگانبهداریوتندرستی
to drink any ones health	بسلامتی کسی نوشیدن
to establish one's health	تقویت مزاج کردن
vigorous health	بنیه خوب
vigorous health	مزاج قوی
health foods	خوراک بهداشتی
the p health of old men	تندرستی ناپایدارپیران
To ask after someone [someones health]	حال کسی را پرسیدن. [جویای احوال کسی شدن.]
mental health	سلامت روانی
my health is tolerable	حالم بد نیست
my health is tolerable	بدنیستم
public health	بهداشت همگانی
restore to health	بهبود دادن
restore to health	شفا دادن
to restorative to health	بهبود دادن
to restorative to health	شفا دادن
social health	بهداشت اجتماعی
health foods	غذای سالم
Health physics	بهداشت پرتوی
bill of health	گواهی بهداشت
weak in health <adj.>	سست و کاهل
certificate of health	گواهی بهداشت
weak in health <adj.>	کسل
Health physics	فیزیک بهداشت
Health physics	فیزیک محافظت از پرتو
ill health	ناتندرستی
ill health	ناخوشی
bill of health	گواهی صحت مزاج
bill of health	گواهی تندرستی
bill of health	گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
Watch your health!	مواظب سلامتی خودت باش!
The health authorities .	مقامات اداره بهداشت
She always ignores her health.	هیچوقت بفکر سلامتی اش نیست
Be carful of your health .	متوجه ( مواظب ) سلامتت باش
in a good state of health	تندرست
Exercize is good for the health.	ورزش برای سلامتی خوب است
to re establish ons's health	تقویت مزاج کردن
clean bill of health	گواهی نامه بهداشت کشتی
To conserve ones health(energy )	سلامت ( نیرو ) خود را حفظ کردن
clean bill of health <idiom>	گواهی سلامتی
Nothing can.compensate for the loss ones health.	هیچ چیز سلامت از دست رفته انسان رانمی تواند جبران کند
National Health Service	سیستمتفمینسلامتعمومی
world health organization	سازمان بهداشت جهانی
In good condition (health).	سالم وبی عیب
in a good state of health	سالم
public health pepartment	اداره بهداری
Please help yourself ( with the food ) .	لطفا" برای خودتان غذا بکشید
food	غذا
Have you had enough (food)	سیر شدی ؟
food	طعام
Do you want some more food ?	بازهم غذا می خواهی ؟
food	خوراک
food	قوت
To heat up the food.	غذا را گرم کردن
food mixer	ماشینهمزنبرقی
To kI'll animals for food .	جانوران را برای غذا کشتن
food aid	کمکغذائی
This food is very nourshing .	این غذا خیلی قوت دارد
junk food	غذای ناسالم
food processor	اجزایمخلوطکن
junk food	هله هوله
to wolf one's food <idiom>	مثل گاو خوردن
junk food	گنده خوراک
food shop	خواربار فروشی
restorative food	غذای مقوی
To pick at ones food .	از روی سیری خوردن
to dress [food]	آماده کردن [پختن] [غذا یا دسرت]
burnt food	ته دیگ [برنج]
food shop	بقالی
When it comes to me there is no more food (left).	به من که می رسد غذا تمام شده
To cook food.	غذا پختن
To assimilate food.	غذا را جذب کردن
food for thought <idiom>	درمورد چیز باارزش فکر کردن
First food , then talk . <proverb>	اول طعام آخر کلام .
to toy with one's food	با غذای خود بازی کردن
The food is cold.	غذا سرد است.
Please heat up my food.	لطفا" غذایم را داغ کنید
to burn the food	بگذارند غذا ته بگیرد
food industries	صنایع غذایی
food for powder	کشته شدنی
food tide	سیل
food for powder	تیر خوردنی
food web	شبکه غذایی
frugal food	خوراک ساده
frugal food	حاضری
food deprivation	محرومیت غذایی
food container	فرف غذای قابل حمل
food container	فرف غذا
food chemistry	شیمی غذا
food science	علم غذا
food rationing	جیره بندی مواد غذائی
food pyramid	هرم غذایی
food gathering	خوراک اوری
food packet	بسته غذایی
food freezer	یخچال فریزر
food packet	جیره بسته بندی شده
food perference	رجحان غذایی
food preference	پسند غذایی
food production	تولید غذا
food program	برنامه غذایی
food program	رژیم تغذیه
food freezer	فریزر
plant food	غذای گیاهی
plant food	غذای گیاه
the garden provides food	میدهد
to be food for fishes	غرق شدن
to be food for worms	مردن
to spit out food	تف کردن غذا
to spit out food	بیرون دادن غذا
food chains	زنجیره غذایی
food chain	زنجیره غذایی
convenience food	خوراک پیش پخته
food poisoning	مسمویت غذایی
convenience food	غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
fast food	تند خوراک تندکار
food stamp	تمبر خوراک
the garden provides food	باغ غذا
articles of food	موادغذایی یا خوراکی
food stamps	تمبر خوراک
food tide	طغیان اب
staple food	مواد غذائی ضروری
the food was smoked	خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
the garden provides food	باغ خوراک تهیه میکند
preparation of food	تهیه خوراک
different kinds of food	غذاهای جوربه جور
Ask your doctor or pharmacist about any health risks and possible side effects.	در مورد هر خطرات سلامتی و عوارض جانبی احتمالی از دکتر یا داروساز خود بپرسید.
Green tea is esteemed for its health-giving properties.	ارزش چای سبز در خواص سلامت بخش آن است.
food dtufe stuff	خوردنی
food and agricultural organization	از موسسات وابسته به سازمان ملل متحدکه به سال 5491 تاسیس وهدفش بررسی وضع تولیدمحصولات کشاورزی و سایراغذیه است
dailgy food allowance	جیره روزانه
food dtufe stuff	خوار و بار
annual food plan	برنامه غذایی سالیانه
food dtufe stuff	ماده غذایی
dailgy food allowance	جیره غذایی روزانه
The food has a salty taste .	غذا شور مزه است
pollution of food in water	آلودگیحاصلازموادغذاییدرآب
pollution of food on and in the ground	آلودگیغذاییودرزمین
it is highly valued as food	برای خوراک بسیارمطلوب است
Plain food (dress).	غذا ( لباس ) ساده
Be carefull not to spI'll the food .	مواظب باش غذاهارانریزی زمین
table of food equivalents	جدول ارزش جیره غذایی
Oily skin (food).	پوست ( غذای ) چرب
The food was not fit to eat.	غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
Our food supply is getting low.	ذخیره غذایمان دارد ته می کشد
their principal food is rice	خوراک عمده انها برنج است
I musn't eat food containing ...	من نباید غذایی را که دارای ... هستند بخورم.
Frozen meat ( food ) .	گوشت ( غذای ) یخ زده
food stamp program	برنامه کمک مواد غذائی ازطرف دولت به نیازمندان
Dont stint the food .	سر غذااینقدر گه ابازی درنیاور
food and agricultural organization	سازمان خواروبار وکشاورزی
Rice is a wholesome food .	برنج غذای کاملی است
basic source of food	منابعاولیهغذا
grazing food chain	زنجیره غذایی چرندگان
There isnt much food in the house.	زیاد غذاتوی خانه نداریم ( نیست )
Good wholesome food .	غذای سالم وکامل
central food preparation facility	کارخانجات مرکزی تهیه موادغذایی
Mexican food is hot 9spicy).	غذاهای مکزیکی تند است
a copious choice of food and drink	غذا و نوشیدنی فراوان
The smell of food permeated through the flat .	بوی غذا تمام آپارتمان را فراگرفته بود
food regarded as cooked by a specified person	دست پخت
The way he eats his food disgusts [revolts] [repulses] me.	به نحوه ای که او [مرد] غذا می خورد حال من را بهم می زند.
In the long run fatty food makes your arteries clog up.	در دراز مدت مواد غذایی پر چربی باعث گرفتگی رگها می شوند .