English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
heavy drop بارریزی سنگین
heavy drop پرتاب بارسنگین با چتر
Other Matches
Drop by drop . I n drops. قطره قطره
heavy تیره
heavy دل سنگین
heavy کند
heavy متلاطم
heavy زیاد سخت
heavy وزین
heavy گران
heavy سنگین
heavy غلیظ خواب الود
heavy ابری
heavy مسیر پر از گل چسبنده
heavy گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
heavy شدید پرزور
heavy سخت
heavy گزاف
heavy ابستن باردار
heavy موج بزرگ
heavy فاحش
heavy poll رایهای زیاد
heavy poll ارا بسیار
heavy sea دریای خیلی خراب
heavy sea roughsea very : syn
heavy shears قیچی اهنبر
heavy shapes پروفیلهای سنگین
heavy balance قپان
heavy plate ورق فلزی سنگین
heavy piece سوار سنگین شطرنج
heavy footed پاسنگین
heavy hended خام دست
heavy current جریان قوی
heavy cruiser ناو زره شکن سنگین
heavy concrete بتن سنگین
heavy concrete بتن سخت
heavy artillery توپخانه سنگین
heavy armed سنگین اسلحه
heavy arm سلاح سنگین
heavy alloy الیاژ سنگین
heavy advertising تبلیغات وسیع
heavy footed اهسته وسنگین درحرکت
heavy footed دل سنگین
heavy oil روغن سنگین
heavy machinery ماشین الات سنگین
heavy lift حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
heavy hydrogen هیدروژن سنگین
heavy hended سنگین دست
heavy hearted دلتنگ
heavy hammer پتک
heavy goods ماشین الات سنگین
heavy goods محصول صنایع سنگین
heavy goods کالاهای سنگین
heavy weight 001 کیلوگرم
heavy soil خاک سنگین
heavy thunderstorm طوفانشدید
A heavy burden. بارگران
heavy heart <idiom> احساس ناراحتی
heavy breathing دم زنی سخت
heavy accent لهجه غلیظ
with a heavy heart با دلی غمگین
heavy-hearted <adj.> افسرده دل
heavy traffic ترافیک سنگین
There is heavy traffic. ترافیک سنگین است.
The traffic is heavy. ترافیک سنگین است.
heavy-handed <adj.> بی ترحم
heavy petroleum نفتخام سنگین
heavy-set فربه
heavy-set چهارشانه و نسبتا چاق
heavy water اب سنگین
heavy weapon سلاح و جنگ افزار سنگین
heavy weather هوای خراب
heavy weather هوای طوفانی
heavy weight سنگین وزن
heavy weight 18+ کیلوگرم
heavy weight 38+ کیلوگرم
light heavy نیم سنگین
to weigh heavy سنگین بودن
we had a heavy p to day امروز نامههای بسیاری ازپست داشتیم
wing heavy تمایل هواپیما برای گردش درجهت حول محور طولی
heavy-set سمین
heavy-set کت و کلفت
heavy-handed <adj.> بی رحم
heavy particle ذره سنگین
heavy particle باریون
heavy handed سنگین دست
heavy industries صنایع سنگین
heavy industry صنایع سنگین
heavy duty مخصوص کارسنگین
heavy-duty مخصوص کارسنگین
heavy bag کیسه شن تمرین بوکس
top heavy سرسنگین وته سبک
top heavy افتادنی غیر عملی
top-heavy سرسنگین وته سبک
top-heavy افتادنی غیر عملی
heavy metal فلز سنگین
heavy handed خام دست
heavy-handed سنگین دست
heavy-handed خام دست
heavy handed زشت
heavy handed بی مهاره ت
heavy-handed بی مهاره ت
heavy-handed زشت
heavy and light system روش کاستن وزن با اغاز باوزنه سنگین و ادامه با وزنههای سبکتر
heavy current switch کلید جریان قوی
heavy current engineering مهندسی جریان قوی مهندسی قدرت تکنولوژی جریان قوی
heavy duty boot نیمچکمه
cold heavy water هوایخنکسنگین
heavy current circuit شبکه یا مدار جریان قوی
heavy current condenser خازن جریان قوی
heavy current capacitor خازن جریان قوی
heavy-water reactor رآکتورآبسنگین
moderator: heavy water آبسنگینمعتدل
pressurized heavy water فشارهوایداخلآبسنگین
To have a heavy heart. To be distressed. دلتنگ بودن
to sit heavy on the stomach سنگین بودن
To bear heavy expenses. سرب فلز سنگین وزنی است
I incurred a heavy loss. ضرر زیادی کردم
To incur some heavy expenses. مبلغی غلتیدن (متحمل یا متضرر شدن )
to lie heavy on one's heart معذب داشتن
we made heavy weather of it انرا خیلی سخت دیدیم
to lie heavy on one's heart رنجه داشتن
to lie heavy on one's heart بار سنگین بر دل بودن
heavy assault weapon جنگ افزار هجومی سنگین
Lead is a heavy metal. سرب فلز سنگینی بارید
to sit heavy on the stomach گوارا نبودن دیر هضم بودن
heavy duty relay رله جریان قوی
light and heavy system روش تمرین وزنه برداری بافزونی تدریجی وزنه
operator of heavy machinery اپراتور ماشین الات سنگین
heavy current line خط جریان قوی
heavy fire team تیم اتشهای زمینی سنگین
heavy fighting is in progress دارد
heavy fighting is in progress جنگ سختی جریان
heavy duty revetment پوشش با مقاومت زیاد
heavy zinc coating روش کاری روی سنگین
heavy current circuit breaker کلید قدرت
coolant: pressurized heavy water خنککنندهآبسنگین
This car is heavy on petrol ( gas ) . این اتوموبیل مصرف بنزینش زیاد است
Our heavy guns pounded ( away at ) the enemy positions . توپخانه سنگین ما مواضع دشمن رادرهم کوبید
heavy drifting snow at ground level بارشبرفسنگیندرسطحزمین
drop بار
drop چکه سقوط
drop فرود
drop یک تکه کثیفی که روی سطح دیسک یا نوراقراردارد و اجازه ضبط داده در آن محل نمیدهد
drop قطره سقوط کردن کم کنید
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop پشت سر گذاشتن حریف دو
ir drop افت ای ار
drop جاگذاشتن حریف
drop نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
the very last drop اخرین قطره
to drop in اتفاقا دیدنی کردن
to drop on سرزنش یاتنبیه کردن
to let drop ول کردن
to let drop رهاکردن
drop-out ضربه با پا در داخل خط 52یاردی بوسیله تیم مدافع
to let drop انداختن
drop-out ترک کننده
drop-out افت
drop افت سقوط
drop محل یک ترمینال راه دور درشبکه فاصله میان بالا وپایین یک ورق از لوازم التحریر کامپیوتری
drop خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
drop دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
drop [نوعی طاق]
to drop in سرزدن
drop نقل
drop رهاکردن
drop قطره
drop off بخواب رفتن
drop off مردن
drop off دفاع بیرون از منطقه خود
drop on سوزن دوراهی خط اهن
drop out افت
drop out حذف شدن
drop out حذف تصادفی
drop out از قلم افتادگی
to drop someone off کسی را پیاده کرن
drop in سرزدن
drop in اتفاقا دیدن کردن انداختن در
drop in درج تصادفی
drop از قلم انداختن
drop افتادن چکیدن
drop [تزئینات مخروطی شکل سر دیوار ساختمان های قدیمی]
drop behind عقب افتادن از
drop جرعه کمی
to drop something off [at someone's] چیزی را [به کسی ] تحویل دادن
drop in <idiom> دیدار کوتاه
To drop in on someone . به کسی سرزدن
drop by دیدن
drop سقوط
drop افت
drop انداختن قطع مراوده
drop behind عقب ماندن
drop by بکسی سر زدن
drop کم کردن
drop by مختصرکردن
drop چکه
drop by <idiom> بازدید از کسی با جایی
drop ژیگ
drop اب نبات
drop repeat واگیره [تکرار یک نقش بصورت قرینه و در طول فرش]
ear-drop گل آویز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com