English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 177 (9 milliseconds)
English Persian
heavy poll رایهای زیاد
heavy poll ارا بسیار
Other Matches
he went out in the poll امتحان دانشگاه را گذراندولی امتیاز ویژهای نگرفت
poll صورت اراء
poll رای دادن
poll حائز شدن اکثریت سر
poll کله
poll حوزه رای گیری
poll تعداد رای دهندگان
poll نظر خواهی کردن
poll سیگنال وقفه که توسط وسایل polling تشخیص داده میشود
poll بیان وضعیت وسیله جانبی در شبکه
poll رای شماری
poll رای جویی
poll پهنه
poll رای
poll اخذرای دسته جمعی
poll تعداد اراء اخذ اراء
poll فهرست نامزدهای انتخاباتی
poll مراجعه به اراء عمومی
poll رای دادن رای اوردن
poll راس کلاه
poll رای گرفتن
poll نمونه برداشتن
poll سرشماری کردن
poll نظرسنجی
opinion poll نظرسنجی
poll tax مالیات سرانه
poll tax مالیات ثابت سرانه
at the head of the poll حائز اکثریت
straw poll نظرخواهیغیررسمی
Gallup poll یکآمارگیریوجمعآوریاطلاعاتدربریتانیا
deed poll تغییر نام
poll degree درجهای که از دانشگاه بگیرندولی با امتیازویژهای توام نباشد
site poll قرار دادن تمام ترمینال ها یا وسایل در یک محل
poll [email] سرکشی، سرکشی کردن [رایانامه]
exit poll برخه پرسی
grey poll موی سفیدشده سر
deed of poll سند بدون رونوشت
heavy غلیظ خواب الود
heavy موج بزرگ
heavy مسیر پر از گل چسبنده
heavy گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
heavy شدید پرزور
heavy سخت
heavy سنگین
heavy گران
heavy وزین
heavy زیاد سخت
heavy کند
heavy دل سنگین
heavy تیره
heavy ابری
heavy گزاف
heavy متلاطم
heavy فاحش
heavy ابستن باردار
heavy water اب سنگین
heavy weapon سلاح و جنگ افزار سنگین
heavy weather هوای خراب
heavy weather هوای طوفانی
heavy weight سنگین وزن
heavy weight 18+ کیلوگرم
heavy weight 001 کیلوگرم
heavy weight 38+ کیلوگرم
heavy soil خاک سنگین
heavy shears قیچی اهنبر
heavy machinery ماشین الات سنگین
heavy lift حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
heavy piece سوار سنگین شطرنج
heavy plate ورق فلزی سنگین
heavy-handed <adj.> بی رحم
heavy sea دریای خیلی خراب
heavy shapes پروفیلهای سنگین
heavy oil روغن سنگین
light heavy نیم سنگین
heavy-handed <adj.> بی ترحم
heavy petroleum نفتخام سنگین
heavy thunderstorm طوفانشدید
with a heavy heart با دلی غمگین
A heavy burden. بارگران
heavy heart <idiom> احساس ناراحتی
heavy accent لهجه غلیظ
heavy breathing دم زنی سخت
heavy-hearted <adj.> افسرده دل
There is heavy traffic. ترافیک سنگین است.
heavy-set فربه
The traffic is heavy. ترافیک سنگین است.
to weigh heavy سنگین بودن
we had a heavy p to day امروز نامههای بسیاری ازپست داشتیم
wing heavy تمایل هواپیما برای گردش درجهت حول محور طولی
heavy-set سمین
heavy-set کت و کلفت
heavy-set چهارشانه و نسبتا چاق
heavy traffic ترافیک سنگین
heavy hydrogen هیدروژن سنگین
heavy particle ذره سنگین
top heavy سرسنگین وته سبک
heavy concrete بتن سخت
heavy arm سلاح سنگین
heavy concrete بتن سنگین
heavy cruiser ناو زره شکن سنگین
heavy-duty مخصوص کارسنگین
heavy current جریان قوی
heavy duty مخصوص کارسنگین
heavy industry صنایع سنگین
top heavy افتادنی غیر عملی
heavy balance قپان
heavy bag کیسه شن تمرین بوکس
heavy particle باریون
top-heavy افتادنی غیر عملی
top-heavy سرسنگین وته سبک
heavy advertising تبلیغات وسیع
heavy alloy الیاژ سنگین
heavy armed سنگین اسلحه
heavy artillery توپخانه سنگین
heavy industries صنایع سنگین
heavy metal فلز سنگین
heavy-handed زشت
heavy handed سنگین دست
heavy footed پاسنگین
heavy hearted دلتنگ
heavy hammer پتک
heavy footed اهسته وسنگین درحرکت
heavy footed دل سنگین
heavy goods ماشین الات سنگین
heavy goods کالاهای سنگین
heavy handed خام دست
heavy handed بی مهاره ت
heavy hended سنگین دست
heavy hended خام دست
heavy-handed بی مهاره ت
heavy-handed خام دست
heavy-handed سنگین دست
heavy drop بارریزی سنگین
heavy drop پرتاب بارسنگین با چتر
heavy handed زشت
heavy sea roughsea very : syn
heavy goods محصول صنایع سنگین
To have a heavy heart. To be distressed. دلتنگ بودن
Lead is a heavy metal. سرب فلز سنگینی بارید
To bear heavy expenses. سرب فلز سنگین وزنی است
to lie heavy on one's heart معذب داشتن
To incur some heavy expenses. مبلغی غلتیدن (متحمل یا متضرر شدن )
heavy current line خط جریان قوی
I incurred a heavy loss. ضرر زیادی کردم
pressurized heavy water فشارهوایداخلآبسنگین
moderator: heavy water آبسنگینمعتدل
heavy-water reactor رآکتورآبسنگین
operator of heavy machinery اپراتور ماشین الات سنگین
light and heavy system روش تمرین وزنه برداری بافزونی تدریجی وزنه
heavy zinc coating روش کاری روی سنگین
heavy current capacitor خازن جریان قوی
heavy current condenser خازن جریان قوی
heavy current circuit شبکه یا مدار جریان قوی
heavy current engineering مهندسی جریان قوی مهندسی قدرت تکنولوژی جریان قوی
heavy current switch کلید جریان قوی
heavy duty relay رله جریان قوی
heavy fighting is in progress جنگ سختی جریان
heavy fighting is in progress دارد
heavy fire team تیم اتشهای زمینی سنگین
to lie heavy on one's heart رنجه داشتن
to sit heavy on the stomach سنگین بودن
heavy duty boot نیمچکمه
cold heavy water هوایخنکسنگین
heavy and light system روش کاستن وزن با اغاز باوزنه سنگین و ادامه با وزنههای سبکتر
heavy duty revetment پوشش با مقاومت زیاد
to lie heavy on one's heart بار سنگین بر دل بودن
we made heavy weather of it انرا خیلی سخت دیدیم
heavy assault weapon جنگ افزار هجومی سنگین
to sit heavy on the stomach گوارا نبودن دیر هضم بودن
coolant: pressurized heavy water خنککنندهآبسنگین
This car is heavy on petrol ( gas ) . این اتوموبیل مصرف بنزینش زیاد است
heavy current circuit breaker کلید قدرت
Our heavy guns pounded ( away at ) the enemy positions . توپخانه سنگین ما مواضع دشمن رادرهم کوبید
heavy drifting snow at ground level بارشبرفسنگیندرسطحزمین
There was a heavy fall of snow (snow-fall). برف سنگینی بارید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com