Dictiornary-Farsi | heavy-water reactor | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
heavy-water reactor	رآکتورآبسنگین


Other Matches

pressurized-water reactor	رآکتورفشارآب
boiling-water reactor	راکتورآبجوش
heavy water	اب سنگین
pressurized heavy water	فشارهوایداخلآبسنگین
moderator: heavy water	آبسنگینمعتدل
cold heavy water	هوایخنکسنگین
coolant: pressurized heavy water	خنککنندهآبسنگین
reactor	دستگاه تبدیل انرژی اتمی به حرارتی
reactor	پیچک
reactor	چوک
reactor	عامل عکس العمل
reactor	عامل واکنش
reactor	واکنشگاه
reactor	راکتور
fission reactor	واکنشگاه اتمی
to shut down a reactor	راکتوری را از کار انداختن
fission reactor	واکنشگاه هستهای
chemical reactor	واکنشگاه شیمیایی
breeder reactor	راکتور زاینده
breeder reactor	زایشگر
fusion reactor	راکتوری که در ان جوش هستهای صورت میگیرد
fusion reactor	راکتور فوریونی
to shut down a reactor	راکتوری را خاموش کردن
nuclear reactor	واکنشگاه هستهای
nuclear reactor	راکتور هستهای
atomic reactor	واکنشگاه اتمی
nuclear reactor	پیل اتمی
reactor core	هستهرآکتور
convertor reactor	راکتوری که مواد شکافت پذیررا تولید و هم مصرف میکند
protective reactor	راکتانس محافظ
reactor control	کنترل راکتور
reactor output	توان راکتور
reactor tank	مخزنرآکتور
reactor vessel	مجرایرآکتور
input reactor	سلف ورودی پیچک ماقبل
input reactor	پیچک ورودی
interphase reactor	پیچک متعادل کننده
reactor building	ساختمانرآکتور
gas-cooled reactor	رآکتورگازسرد
current limiting reactor	پیچک کاهنده
gas cycle reactor	راکتور با مدار گردش گازی مسدود
fast breeder reactor	رآکتورهستهایکهبیشترازمصرفخود"پلوتونیوم "تولیدمیکند
closed cycle reactor system	در هسته شناسی راکتوری که در ان گرمای اولیه حاصل ازشکافت برای انجام کار مفیدتوسط دوران یا گردش ماده سرد کننده در یک مدار بسته دارای مکانیزم تبادل حرارتی به خارج از هسته منتقل میشود
line charge compensation reactor	پیچک جبرانگر
open cycle reactor system	سیستم راکتوری که دران ماده سردکننده تنها یکبار از مبدل حرارتی مرکزی عبور میکند
line charge compensation reactor	پیچک متعادل کننده
heavy	گزاف
heavy	سخت
heavy	شدید پرزور
heavy	گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
heavy	مسیر پر از گل چسبنده
heavy	موج بزرگ
heavy	ابری
heavy	ابستن باردار
heavy	فاحش
heavy	سنگین
heavy	گران
heavy	وزین
heavy	زیاد سخت
heavy	متلاطم
heavy	کند
heavy	دل سنگین
heavy	تیره
heavy	غلیظ خواب الود
heavy goods	ماشین الات سنگین
heavy-handed <adj.>	بی رحم
heavy accent	لهجه غلیظ
heavy breathing	دم زنی سخت
heavy goods	کالاهای سنگین
heavy footed	دل سنگین
wing heavy	تمایل هواپیما برای گردش درجهت حول محور طولی
heavy-set	سمین
heavy-set	کت و کلفت
heavy goods	محصول صنایع سنگین
heavy-set	چهارشانه و نسبتا چاق
heavy thunderstorm	طوفانشدید
heavy petroleum	نفتخام سنگین
heavy-set	فربه
heavy particle	باریون
heavy hammer	پتک
heavy footed	اهسته وسنگین درحرکت
heavy footed	پاسنگین
A heavy burden.	بارگران
heavy armed	سنگین اسلحه
heavy balance	قپان
heavy concrete	بتن سخت
heavy heart <idiom>	احساس ناراحتی
heavy concrete	بتن سنگین
heavy cruiser	ناو زره شکن سنگین
heavy current	جریان قوی
heavy particle	ذره سنگین
heavy bag	کیسه شن تمرین بوکس
heavy arm	سلاح سنگین
heavy alloy	الیاژ سنگین
heavy advertising	تبلیغات وسیع
we had a heavy p to day	امروز نامههای بسیاری ازپست داشتیم
heavy drop	بارریزی سنگین
heavy drop	پرتاب بارسنگین با چتر
heavy artillery	توپخانه سنگین
heavy hearted	دلتنگ
heavy weight	18+ کیلوگرم
heavy-handed	بی مهاره ت
heavy-handed	زشت
to weigh heavy	سنگین بودن
heavy-hearted <adj.>	افسرده دل
heavy weapon	سلاح و جنگ افزار سنگین
heavy weight	001 کیلوگرم
heavy metal	فلز سنگین
heavy industries	صنایع سنگین
heavy industry	صنایع سنگین
heavy duty	مخصوص کارسنگین
heavy-duty	مخصوص کارسنگین
heavy weight	سنگین وزن
heavy-handed	خام دست
heavy-handed	سنگین دست
There is heavy traffic.	ترافیک سنگین است.
heavy traffic	ترافیک سنگین
The traffic is heavy.	ترافیک سنگین است.
heavy weather	هوای خراب
heavy handed	سنگین دست
heavy handed	خام دست
heavy handed	بی مهاره ت
heavy weather	هوای طوفانی
heavy handed	زشت
heavy-handed <adj.>	بی ترحم
heavy weight	38+ کیلوگرم
heavy hended	سنگین دست
heavy shapes	پروفیلهای سنگین
heavy sea	roughsea very : syn
heavy sea	دریای خیلی خراب
heavy poll	ارا بسیار
heavy poll	رایهای زیاد
heavy plate	ورق فلزی سنگین
with a heavy heart	با دلی غمگین
heavy piece	سوار سنگین شطرنج
heavy oil	روغن سنگین
heavy machinery	ماشین الات سنگین
heavy lift	حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
heavy hydrogen	هیدروژن سنگین
heavy hended	خام دست
heavy shears	قیچی اهنبر
top-heavy	افتادنی غیر عملی
top-heavy	سرسنگین وته سبک
top heavy	افتادنی غیر عملی
light heavy	نیم سنگین
heavy soil	خاک سنگین
top heavy	سرسنگین وته سبک
operator of heavy machinery	اپراتور ماشین الات سنگین
we made heavy weather of it	انرا خیلی سخت دیدیم
to lie heavy on one's heart	بار سنگین بر دل بودن
heavy zinc coating	روش کاری روی سنگین
heavy duty boot	نیمچکمه
to lie heavy on one's heart	رنجه داشتن
to lie heavy on one's heart	معذب داشتن
to sit heavy on the stomach	سنگین بودن
to sit heavy on the stomach	گوارا نبودن دیر هضم بودن
light and heavy system	روش تمرین وزنه برداری بافزونی تدریجی وزنه
heavy current condenser	خازن جریان قوی
To incur some heavy expenses.	مبلغی غلتیدن (متحمل یا متضرر شدن )
heavy current engineering	مهندسی جریان قوی مهندسی قدرت تکنولوژی جریان قوی
heavy assault weapon	جنگ افزار هجومی سنگین
heavy current line	خط جریان قوی
heavy current capacitor	خازن جریان قوی
heavy duty relay	رله جریان قوی
heavy current circuit	شبکه یا مدار جریان قوی
heavy current switch	کلید جریان قوی
I incurred a heavy loss.	ضرر زیادی کردم
To bear heavy expenses.	سرب فلز سنگین وزنی است
heavy fire team	تیم اتشهای زمینی سنگین
heavy fighting is in progress	دارد
heavy and light system	روش کاستن وزن با اغاز باوزنه سنگین و ادامه با وزنههای سبکتر
To have a heavy heart. To be distressed.	دلتنگ بودن
heavy fighting is in progress	جنگ سختی جریان
heavy duty revetment	پوشش با مقاومت زیاد
Lead is a heavy metal.	سرب فلز سنگینی بارید
This car is heavy on petrol ( gas ) .	این اتوموبیل مصرف بنزینش زیاد است
heavy current circuit breaker	کلید قدرت
heavy drifting snow at ground level	بارشبرفسنگیندرسطحزمین
Our heavy guns pounded ( away at ) the enemy positions .	توپخانه سنگین ما مواضع دشمن رادرهم کوبید
to p something with water	اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
to keep ones he above water	از زیر بدهی بیرون آمدن
water course	مجرای اب
water course	حق الشرب
on the water	در کشتی
water way	راه ابی
water way	مسیل
water still	دستگاه تقطیر اب
first water	بالاترین مقام
first water	درجه اول
f.water	عرق رازیانه
water way	ابراهه
mean water	میان اب
of the first water	بهترین
water course	حق المجری
water	ابگونه
water	پیشاب
water	مایع
water	اب دادن
by water	از راه رودخانه
by water	از راه دریا