English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
helicopter double rescue harness کمربند نجات دو نفره هلیکوپتر
Other Matches
helicopter rescue net تور نجات هلیکوپتر
helicopter rescue strop کمربند نجات هلیکوپتر
rescue رهانیدن خلاصی
i came to his rescue به فریادش رسیدم
rescue رهایی
rescue رهایی دادن
rescue نجات
search and rescue عملیات تجسس و نجات
rescue basket زنبیل نجات
rescue operation عملیات نجات
rescue and assistance عملیات نجات و مددکاری
rescue dump دادهای که به طورخودکاردراثربروزخطای کامپیوتری ذخیره شود.
fire and rescue نجات و اطفای حریق
fire and rescue عملیات نجات و اطفای حریق
to rescue somebody from drowning کسی را از غرق شدن نجات دادن
rescue chamber اطاقک نجات زیردریایی
air-sea rescue عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
to rescue people from the water مردم را [از غرق شدن ] در آب نجات دادن
air sea rescue عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
harness اماده کردن
harness پوشش کفش برفی
harness بند کتف
harness یراق کردن یراق اسب متصل به ارابه
harness تونیک
harness طرزبستن طناب به بدن کوهنورد
harness حین انجام وفیفه
harness قلاب
harness یک گروه از کابلهای مجزاکه به بسته شده اند
harness افسار زدن
harness بند شانه
harness نوارهایی که چتر باز و یامحموله را به چتر متصل میکند
in harness ستام دار
in harness یراق شده
harness افسار
harness دهنه
harness تارکش
harness اشیاء تهیه کردن
harness زین وبرگ کردن
harness مهارکردن مطیع کردن
harness تحت کنترل دراوردن
harness یراق اسب
harness بند بسته دسته سیم
helicopter chopper :syn
helicopter هلیکوپتر
helicopter چرخش در هوا
harness horse اسب سواری یا بارکش
head harness بندثابتکنندهماسکرویسر
climbing harness نوارکوهنوردی
wiring harness یک دسته سیم به هم بسته
wiring harness مهار سیم
harness racing ارابه رانی تک اسبه
harness horse اسب مخصوص ارابه رانی
harness race مسابقه ارابه رانی
to die in harness مردن
to die in harness هنگام کار
helicopter gunship هلیکوپترمسلح
armed helicopter هلی کوپتر مسلح
attack helicopter هلیکوپتر تک ور
attack helicopter هلیکوپتر تک
compound helicopter هلی کوپتر مرکب
compound helicopter هلی کوپتری که مجهز به سیستم جلو برنده کمکی است
scout helicopter هلی کوپتر شناسایی یا گشتی
helicopter wave گروه پرواز هلیکوپترها برای یک عملیات
armed helicopter هلی کوپترتوپدار
helicopter hangar آشیانههلیکوپتر
helicopter pilot خلبان چرخبال [شغل] [حمل و نقل هوایی]
army helicopter هلیکوپتر ارتشی [نظامی] [حمل و نقل هوایی]
army helicopter چرخبال ارتشی [نظامی] [حمل و نقل هوایی]
helicopter pilot خلبان هلیکوپتر [شغل] [حمل و نقل هوایی]
helicopter carrier ناو هلیکوپتر بر
lift helicopter هلی کوپتر باری
lift helicopter هلی کوپترحمل و نقل
helicopter wave موج هلیکوپترها
helicopter team تیم سوار بر هلی کوپتر
helicopter lane کریدور پرواز هلیکوپتر کریدور ازاد عبور هلیکوپترها
drone antisubmarine helicopter هلی کوپتر بی خلبان ضدزیردریایی
helicopter breakup point نقطه رهایی هلیکوپترها ازستون
helicopter flight deck عرشهپروازهلیکوپتر
double three دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
do a double take <idiom> با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double p پاروی دوسر
it is useful for a double p برای دوکارسودمنداست
double up <idiom> اتاق خود را باکسی شریک بودن
double out درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double out 081 خارج
double اندازه دو برابر
double دو برابر بزرگتر
double دوبار
double up دولاکردن
double up در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double up مراقبت از مهاجم با دو مدافع
double up دولا شدن
double zero صفر2برابر
double a زنای مردزن داربازن شوهردار
double-six دوطرفشش
double-take یکه خوردن
double-take واکنش دوگانه
on the double بدو رو
on the double فرمان بدو رو
double استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double دو برابر
double دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double دویدن
double بازی دوبل
double بازی دونفره خطای دبل
double توپزن 0001امتیازی فصل
double دولا
double جفت
double : دو برابر دوتا
double مضاعف
double hi ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double تاکردن
double مضاعف کردن دولا کردن
double دوسر المثنی
double تصویر قرینه
double :دوبرابر کردن
double in درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double in 081 تو
double همزاد
double دو برابر کردن
double دو نفره
double دواسترایک متوالی
double a زنای محصن بامحصنه
double تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double دوبار چرخش کامل ژیمناست
double دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double مضاعف نمودن
double دو برابرشدن یا کردن
double دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double minded بی ثبات
double lock دوبارکلیدگردانیدن در
double mind دردل
double mind منلون
double minded فریبنده
double mind فریبنده
double minded دودل
double minded متلون
double line خط مضاعف
double limiter محدود کننده مضاعف
double length طول مضاعف
double taxation مالیات مضاعف
double team تیم دونفره
double tent چادر دو نفره
double the edge لب گردانیدن
double ignorance جهل مرکب
double hyphen این علامت //
double hook قلاب ماهیگیری دو طرفه
double time پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی
double taxation مالیات بندی مضاعف
double image تصویر مضاعف
double length با طول مضاعف
double leg زیر دو خم با عوض کردن دست با مایه یک پا رو کار زیر دو خم خورجین تکان
double knot گره دوبل
double knee لوله زانویی دوبل
double kick دو ضربه پی در پی
double junction اتصال مضاعف
double integral انتگرال دوبل
I'd like a double room من یک اتاق دو نفره میخواهم.
double tongued دارای دوقول
double tape نوار مساحی مضاعف
double minimum جفت کمینه
double refraction انکسار دوبل
double refraction شکست دوبل
double refraction شکست مضاعف
double refraction انکسار مضاعف
double punch منگنه مضاعف
double precision دقت مضاعف
double precision مضاعف
double precision دقت
double poppy گل هزاره
double pole دو قطبی
double pole با دو قطب
double pneumonia اماس هر دو شش
double pica حروف 42 پونط
double oxer مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
double reverse شوت برگردان به دروازه
double rhyme شعر دو قافیهای
double motor دوموتوره
double or quits بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
double star ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
double star دوگانه
double star دوتایی
double space یک خط درمیان نوشتن
double space یک سطر در میان
double sixes دو شش
double sixes جفت شش
double shear تنش برشی دوتایی
double seam درز دوبل
double sampling نمونه گیری چندگانه
double salt ملح مضاعف
double salt نمک مضاعف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com