English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
high born اصیل
high born نجیب زاده
Other Matches
twice born دوباره زاد
new born تازه
new born زاییده شده تازه تولد یافته
new born جدیدالولاده
born-again ایمان بازیافته
born-again مسیحی از نوزاده شده
self born خودزاده
twice born تجسم ثانوی
self born از خود بوجود امده
still born مرده زاییده شده
still born مرده بدنیاامده
first-born نخست زاده
well born اصیل نجیب زاده
self born پیدا شده در نفس انسان
born-again دو آتشه
new born نوزاد
to be born چشم به جهان گشودن
born متولد
born زاییده شده
first-born فرزندارشد
last born اخری
last born اخرزاد
born-again دارای اعتقاد بازیافته نسبت به چیزی
twice born تولدتازه روحانی یافته
first born نخست زاده
first born فرزندارشد
base born حرامزاده
born blind کور مادرزاد
earth born خاکی فانی
earth born زاده خاک
In which month were you born ? چه ماهی متولد شده یی ؟
earth born خاکزاد
born in the purple غنی زاده
born in the purple در نازونعمت بدنیا امده
born in the purple دارا زاده
born out of wedlock زنازاده
earth born پست
free born ازادزاده
sea born دریایی
sea born زاده دریا
born in the purpule عضو خانواده سلطنتی
natural or born f. خل مادرزاد
low born بداصل پست
low born بد گهر
low born فرومایه
home born طبیعی
home born بومی
home born خانه زاد
to the manner born فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
free born دارای حقوق شهرنشینان ازاد
he was born in the year درسال 00000زائیده یامتولدشد
true born حلال زاده اصیل اصل
heaven born ملکوتی
heaven born اسمانی
heaven born خدایی اسمانی نژاد
I wasn't born yesterday. <idiom> من بی تجربه نیستم ! [اصطلاح]
I wasn't born yesterday. <idiom> من ساده لوح نیستم ! [اصطلاح]
born haber cycle چرخه بورن- هابر
born in lawful wedding حلال زاده
born under an unlucky star بد اختر
To be born with a silver spoon in ones mouth . درناز ونعمت بدنیا آمدن
born with a silver spoon in one's mouth <idiom> باثروت به دنیا آمدن
She entered the room as naked as the day she was born . لخت وعور وارد اتاق شد
high جای مرتفع
high تند زیاد باصدای زیر
high باصدای بلند
high اندکی فاسد
high زبان سطح بالا
high بالا
you were then that high ان وقت قد شما اینقدر بود انوقت به این قد بودید
high متکبرانه
on high به اسمان
high بلند پایه
high متعال رشید
high زیاد
high وافر گران گزاف
high خشمگینانه
high خشن متکبر
on high در اسمان
on high در بالا
about as high تقریبا` همان اندازه بلند
high ضربه نزدیک به میله اول بولینگ
high خیلی بزرگ
high برنامه ضروری و مهم که بیش از سایرین پردازش میشود
very high ارتفاع خیلی بالا
high دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
high عملی که در آن افزودن رقم نقل به جمع کننده باعث رقم نقلی خروجی شود
high معادل وضعیت درست در منط ق یا 1
high واچرخه
high عظیم
high ت
high سخت گران
high اولین کیلوبایت حافظه بالای مگابایت که توسط برنامه قابل استفاده است
high وسیله با کیفیت بالا و مشخصات خوب
high تعداد زیادی از بیتها که در واحد مسافت در رسانه ذخیره سازی ذخیره شده است
high وسیله گران یا با کارایی بالا
high فضای حافظه بین کیلوبایت و مگابایت
high رقمی با بزرگترین وزن در یک عدد
high بزرگ
high مرتفع
high-up فردیباقدرتونفوذفراوان
high روش ذخیره سازی اطلاعات فایل که از DOS-MS FAT سریع تر و انعط اف پذیرتر است
high (1 9 to 36) بلند
high value گران قیمت
high value قیمتی
high بوگرفته
high فراز
high بلند
high عالی
high stick بالا بردن غیرمجاز چوب
high sticking بالابردن چوب و ضربه زدن به حریف
high sticking خطا با ضربه چوب لاکراس
high storage انباره بالا
high seas دریای ازاد
high test امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
high strung عصبانی
high strung بسیار حساس
high tension فشارقوی
high strung کوک
high temperature دمای بالا
high tender مزایده
high tender به مزایده گذاشتن
high tension فشار قوی
high status بلندپایه
high spirited دارای روح خودسری وجسارت
high spirited متکبر
high handed مکارانه
high priest کاهن اعظم
high speed با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
high speed سریع السیر
high souled با همت
high seas دریاهای باز
high souled با جرات
high seasoned خوش طعم پرچاشنی
high hat کلاه بلند
high handed خودخواهانه
high spirited جسور
high seas ابهای بین المللی
high seas دریاهای ازاد
high spin پر اسپین
high spin چرخش زیاد
high spin پرچرخش
high handed امرانه
high speed دنده سریع
high seasoned پرادویه
high jumper پرنده پرش ارتفاع
high moral روحیه عالی
high moral روحیه قوی
high oblique عکس هوایی موربی که ازارتفاع زیاد گرفته شده و افق فاهری عکس در ان مشاهده میشود
high octane دارای اکتان زیاد مانند بنزین سوپر
high order رتبه بالا
high pass پاس بلند
high-pitched بسیار شیبدار
high pheasant تیراندازی به هدفهای دوگانه از برج 09 متری در انگلستان
high polymer بسپار سنگین
high polymer بسپار بزرگ
high port حالت دست فنگ
high port حالت سخمه به جلو یا سخمه کوتاه
high potential فشار قوی
high money پول گران
high minded مغرور
high impedance امپدانس بالا
high land زمین کوهستانی
high light نکات برجسته یا جالب
high light تشکیل نکته روشن یاجالب دادن
high lights نکات مهم
high lights موضوعات مهم مطالب مهم
high limit حد نهایی
high line پل رابط اصلی
high jack دزدی هواپیما وسایروسائط نقلیه ومسافران ان
high interest بهره سنگین
high interest بهره گران
high line پل طنابی نقل مکان بین ناوها
high mind با مناعت دارای احساسات بلند
high minded بامناعت
high power تفنگ شکاری بزرگ
high precison دقت زیاد
high precison دقت بالا
high resolution وضوح بالا
high road شاهراه
high road جاده عمده
high run حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
high sea دریای ازاد دریای ازاد خارج از مرزکشور
high horse پر افاده
high horse مغرور
high sea دریای ازاد
high hat افاده کردن
high hat متکبر وپر افاده اشرافی ماب
high minded بزرگ منش
high seas ابهای برون مرزی
high resistance پرمقاومت
high resistance پر مقاومت
high relief نقش تمام برجسته
high pressure دارای وزن وفشار زیاد پرفشار
high pressure قوی
high pressure فشار زیاد
high priced گران بها
high priced پر قیمت
high priced پر بها
high priest کشیش اعظم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com