Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
high goal polo	چوگان بین تیمهای دارنده 91امتیاز تعادلی یا بیشتر
Other Matches
polo	چوگان بازی
polo	بازی یا مسابقه چوگان بین دو تیم چهارنفره و شش زمان 5/7 دقیقهای
water polo	بازی در استخربطول 02 تا 03 متر و عرض 8 تا 01 متر بین 2 تیم 7نفره
polo shirt	بلوزیقهمردانه
polo neck	یقهایستادهپشت
polo dress	پیراهنیقهمردانه
water polo	بازی فوتبال ابی
water polo	واترپلو
polo-necked	نوعیپولیور
polo stick	چوگان
indoor polo	چوگان در تالار سرپوشیده
polo coat	پالتو پشم شتر
water polo	واترپولو
polo collar	یقهمردانه
water polo ball	توپواتریولو
polo-neck sweater	بلوزیقهاسکی
goal	گل زدن هدفی در پیش داشتن
goal	دروازه
goal	مقصد
goal	هدف
goal	هدف کلی
goal	گل
goal	1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است
in goal	دروازه بان
own goal	گل به دروازه خودی
goal	گل [ورزش]
keep goal	دروازه بانی
goal third	گلسوم
goal	دروازه بان
goal attack	گلزن
penalty goal	پنالتی گل شده
goal defence	دفاعگل
goal shooter	گلزن
To score a goal .	گل زدن ( درفوتبال وغیره )
goal difference	تفاضلگلدرفوتبال
to miss the goal	به گل نزدن [ورزش]
goal average	گل اواژ
mallet goal	نمره دادن از صفر تا 01 به بازیگر به نسبت مهارت او
goal tender	دروازه بان
goal oriented	هدف گرا
goal circle	محدودهگل
tend goal	دروازه بانی
goal crease	محوطه دروازه
goal crease	نیمدایره جلودروازه لاکراس
goal directed	هدف گرا
goal games	بازیهای دروازه دار
goal judge	داور پشت دروازه لاکراس داور دروازه واترپولو
goal keeper	دروازه بان
goal kick	ضربه ازاد مستقیم روی دروازه
goal kick	شوت بسوی دروازه
goal light	چراغ قرمز پشت دروازه لاکراس برای نشان دادن امتیاز در هر بار
goal mouth	دهانه دروازه
goal object	شیئی هدف
goal oriented	مقصد گرا
goal programming	برنامه ریزی ارمانی
goal tending	خطای اثر گذاردن روی توپ حلقه
goal throw	پرتاب ازاد دروازه بان واترپولو
goal box	جعبه هدف
goal average	گل شماری
tend goal	حفظ دروازه
to attain ones goal	بمقصد
goal posts	پایههای دروازه
to attain ones goal	خودرسیدن
to attain ones goal	بارزوی خودنائل شدن
to make a goal	یک بازی بردن
goal area	منطقه دروازه
to make a goal	توپ راازدروازه طرف مقابل بیرون کردن
touch in goal	محدوده بین خط دروازه و خط مرزی
drop a goal	ضربه زدن بر فراز دروازه
drop goal	رد کردن توپ از فراز دروازه با ضربه پا
dropped goal	رد کردن توپ از فراز دروازه با ضربه پا
field goal	گل از راه دور
field goal	گل
field goal	رد کردن توپ از فراز دروازه با ضربه پا
goal umpire	دروازه بان واترپولو
goal-oriented <adj.>	مقصد گرا
goal-oriented <adj.>	هدف گرا
goal scorer	گلزن [ورزش]
goal-oriented <adj.>	هدف دار
goal gradient	شیب هدف
to miss the goal	گل نکردن [ورزش]
shot direct at goal	شوت مستقیم به دروازه
goal area line	خط دروازه
touch in goal line	ادامه خط بین خط دروازه و خط مرزی
changing the goal keeper	تعویض دروازه بان
to rifle the ball into the goal	با ضربه خیلی محکم توپ را به دروازه شوت کردن
goal keeper line	خط دروازه بان
goal predicates blackness	زغال از سیاهی خبر میدهد
goal line referee	داورخطگل
fractional antedating goal response	خرده پاسخ انتظار هدف
high	بزرگ
high	عملی که در آن افزودن رقم نقل به جمع کننده باعث رقم نقلی خروجی شود
high	معادل وضعیت درست در منط ق یا 1
high	واچرخه
about as high	تقریبا` همان اندازه بلند
high	عظیم
high	ضربه نزدیک به میله اول بولینگ
high	سخت گران
high	بالا
very high	ارتفاع خیلی بالا
high	بلند
high	مرتفع
high	عالی
high	جای مرتفع
high	بلند پایه
high	متعال رشید
high	زیاد
high	وافر گران گزاف
high	بوگرفته
high	خشن متکبر
high	متکبرانه
high	تند زیاد باصدای زیر
high	باصدای بلند
high	اندکی فاسد
high	خشمگینانه
you were then that high	ان وقت قد شما اینقدر بود انوقت به این قد بودید
high-up	فردیباقدرتونفوذفراوان
on high	در بالا
high	وسیله با کیفیت بالا و مشخصات خوب
high	اولین کیلوبایت حافظه بالای مگابایت که توسط برنامه قابل استفاده است
high	خیلی بزرگ
high value	قیمتی
high value	گران قیمت
high (1 9 to 36)	بلند
on high	در اسمان
high	فراز
on high	به اسمان
high	تعداد زیادی از بیتها که در واحد مسافت در رسانه ذخیره سازی ذخیره شده است
high	وسیله گران یا با کارایی بالا
high	برنامه ضروری و مهم که بیش از سایرین پردازش میشود
high	ت
high	دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
high	روش ذخیره سازی اطلاعات فایل که از DOS-MS FAT سریع تر و انعط اف پذیرتر است
high	زبان سطح بالا
high	رقمی با بزرگترین وزن در یک عدد
high	فضای حافظه بین کیلوبایت و مگابایت
high time	هنگام خوشی وعیش ونوش
high stick	بالا بردن غیرمجاز چوب
high time	اصل موقع وکمی هم گذشته ازموقع
high tension	فشار قوی
high status	بلندپایه
high temperature	دمای بالا
high toned	دارای صدای زیر
high strung	کوک
high sticking	بالابردن چوب و ضربه زدن به حریف
high sticking	خطا با ضربه چوب لاکراس
high storage	انباره بالا
high seas	دریاهای باز
high strung	بسیار حساس
high seas	دریاهای ازاد
high seas	ابهای بین المللی
high seas	دریای ازاد
high tender	مزایده
high tender	به مزایده گذاشتن
high souled	با جرات
high seasoned	پرادویه
high test	امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
high tension	فشارقوی
high strung	عصبانی
high speed	سریع السیر
high souled	با همت
high spin	پرچرخش
high spin	چرخش زیاد
high spin	پر اسپین
high spirited	جسور
high spirited	متکبر
high speed	با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
high spirited	دارای روح خودسری وجسارت
high seasoned	خوش طعم پرچاشنی
high hat	افاده کردن
high line	پل طنابی نقل مکان بین ناوها
high mind	با مناعت دارای احساسات بلند
high minded	بامناعت
high minded	بزرگ منش
high minded	مغرور
high money	پول گران
high moral	روحیه قوی
high oblique	عکس هوایی موربی که ازارتفاع زیاد گرفته شده و افق فاهری عکس در ان مشاهده میشود
high octane	دارای اکتان زیاد مانند بنزین سوپر
high order	رتبه بالا
high pass	پاس بلند
high pheasant	تیراندازی به هدفهای دوگانه از برج 09 متری در انگلستان
high polymer	بسپار سنگین
high line	پل رابط اصلی
high limit	حد نهایی
high lights	موضوعات مهم مطالب مهم
high horse	مغرور
high horse	پر افاده
high hurdles	مسابقه کوتاه دو بامانع
high hurle	مانع بلند
high impedance	امپدانس بالا
high interest	بهره گران
high interest	بهره سنگین
high jack	دزدی هواپیما وسایروسائط نقلیه ومسافران ان
high jumper	پرنده پرش ارتفاع
high land	زمین کوهستانی
high light	نکات برجسته یا جالب
high light	تشکیل نکته روشن یاجالب دادن
high lights	نکات مهم
high polymer	بسپار بزرگ

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com