Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
high lift system
سیستم برای زیاد
Other Matches
high lift device
وسایل برای زیاد
high lift configuration
شکل برای زیاد
high tension system
سیستم فشار قوی
high fidelity music reproducing system
سیستم بازیابی موسیقی باکیفیت عالی
lift
حمل و نقل هوایی
lift
بالا دادن
lift
بالارو دامنه بالابری
lift
برا
lift
اسانسور
lift well
چاه بالابر
lift
از جاکندن
lift
بلند کردن شریک رقص اززمین
to get a lift with somebody
سواری گرفتن از کسی
[در خودرو]
lift
رفع کردن
lift
برداشتن
lift
بالابر
lift
بالا بردن
lift
دزدیدن
lift
وسیله اوج گرفتن هواپیمای بی موتور کندن وزنه از زمین
lift
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift
بالابردن
lift
بلند کردن
lift
سرقت کردن
lift
بالارفتن
lift
سرقت ترقی
lift
مرتفع بنظرامدن بلندی
lift
بالابری
lift
یک وهله بلندکردن بار
lift
پیشرفت
lift
جرثقیل
lift
بار زدن
lift
مقدورات هوایی
lift
فرفیت
lift
حمل کردن
lift
جر ثقیل بالا بر
lift
بالارو
lift
دزدی
lift
آسانسور
to get a lift from somebody
سواری گرفتن از کسی
[در خودرو]
Where is the lift?
آسانسور کجاست؟
useful lift
اختلاف بین وزن ثابت ایروستات و وزن کل
lift-off
تخلیه کشتی توسط جرثقیل
lift-off
جدا شدن یک هواپیما یا هررسانگر دیگر از زمین یا ازرسانگر مادر
lift
ترفیع اسانسور
lift well
چاه اسانسور
lift
سواری
[گردشگری]
[خودرو رانی]
lift on
بارگیری کشتی توسط جرثقیل
lift off
جهش اولیه موشک یا گلوله هنگام شروع پرتاب جدا شدن از سکو
lift off
بلند شدن هواپیما یا موشک
ski lift
تله اسکی
ski lift
تخت روان
lift wire
سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
t bar lift
تله اسکی دونفره یا کلنگی
assault lift
حمل و نقل هوایی هجومی
opportune lift
فرفیت حمل اضافی یا فرفیت حمل باقیمانده
poma lift
تله اسکی میلهای برای انتقال نفر بنفر
shoe lift
پاشنه کش
static lift
برای استاتیک
suction lift
ارتفاع مکش
lift valve
سوپاپ بالارونده
ski lift
دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
to give somebody a lift
کسی را سوار کردن
lift cord
طناببالابر
assault lift
ترابری هجومی
dead lift
کوشش بیهوده
amphibious lift
حمل ونقل اب خاکی
amphibious lift
ترابری اب و خاکی
ti lift one's head
نیرو گرفتن
airborne lift
بار هوابرد
airborne lift
تناژیکان هوابرد
air lift
دستگاه ابکش با هوای فشرده
to give somebody a lift
به کسی سواری دادن
to not lift a finger
<idiom>
دست به سیاه و سفید نزدن
[اصطلاح]
olympic lift
بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
olympic lift
کنده یک چاک
to offer somebody a lift
به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
You can lift the piano alone.
تنهائی نمی توانی پیانو رابلند کنی
lift axis
محور برا
lift coefficient
ضریب برا
lift control
کنترل اسانسور
lift cruise
توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift engine
توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift curve
منحنی برا
lift dumper
کاهنده برا
lift fan
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
lift fire
بلند کردن اتش
lift fire
قطع کردن اتش از روی یک هدف
lift fire
زیادکردن برد اسلحه
lift frequency
تناوب حمل و نقل
lift frequency
تعداددفعات حمل بار
lift helicopter
هلی کوپتر باری
jet lift
استفاده از تراست موتورجت
j bar lift
تله اسکی میلهای دونفره
Lift up the table.
سرمیز رابلند کن
economic lift
عمرقانونی
economic lift
عمر قانونی وسیله
false lift
برای کاذب
dynamic lift
برای دینامیکی
face lift
عملجراحیکشیدنپوستصورت
derrick lift
کشیدن وزنه به روی سینه باپاهای راست
scenery lift
چشماندازآسانسور
lift span
پلبالارو
lift bridge
پلبالارو
deal lift
بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
lift arm
دستهبالابر
heavy lift
حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
hydraulic lift
بلند کردن اب به نیروی اب
lift helicopter
هلی کوپترحمل و نقل
lift a blockade
محاصره را پایان دادن
center of lift
مرکز برا
topping lift
مهار بالایی
top lift
طبقه زیرین پاشنه پا
lift
[of a pump]
مقدار انتقال
[تلمبه ای]
[مهندسی]
lift
[of a pump]
مقدار تحویل
[تلمبه ای]
[مهندسی]
to lift up one's horn
مغرور بودن
to lift up one's horn
جاه طلب بودن
to lift up one's heel
لگد زدن
lift
[of a pump]
مقدار حمل
[تلمبه ای]
[مهندسی]
to lift up one's hand
دست بدعا برداشتن
to lift one's hand
دست به سوگند برداشتن
to lift one's hand
سوگند خوردن
back lift
حرکت چوب کریکت به عقب پیش از ضربه
valve lift
کل حرکت خطی سوپاپ لایهای
to give one a lift
کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
topping lift
طناب وصل به دکل برای نگهداری تیر اصلی افقی
total lift
برای کل
lift pass
پاس عمقی
lift pump
تلمبه کششی
lift shaft
محور بالابر
lift strut
پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift the ban on
رفع توقیف کردن
lift the seizure
رفع توقیف
lift thrust
نسبت برا به تراست
lift truck
خودرو دارای جرثقیل
lift truck
لیفتراک
lift van
یخدان
lift van
صندوقچه محکم
lift vector
بردار برا
translational lift
برای انتقالی
asymmetrical lift
برای نامتقارن
suction lift
ارتفاع نظیر مکش در پمپ
dissymmetry of lift
ناهم اندزگی برا
to not lift a finger
<idiom>
اصلا هیچ کاری نکردن
suction lift
بلندی مکش
direct lift control
کنترل مستقیم برا
blade lift cylinder
سیلندربالابرندهتیغه
fork-lift truck
نوعیوسیلهحرکتی
to hitch a lift
[ride]
from somebody
سواری شدن
[در خودروی کسی]
lift drag ratio
نسبت برا به پسا
thumb a lift/ride
<idiom>
اتوزدن
blade lift fan
تیغهپروانهصعودی
gas lift module
مخزنمرتفعگاز
lift a finger (hand)
<idiom>
کاری بکن ،کمک کردن
ammunition lift capability
مقدورات حمل مهمات
ammunition lift capability
فرفیت حمل ونقل مهمات
lift cord lock
قفلطناببالابر
lift-arm cylinder
سیلندردستهیبالابر
slope of lift curve
شیب منحنی برا
diesel lift engine
موتوردیزلچپ
air lift pump
پمپ حبابی
[Could I]
give you a lift?
[colloquial]
به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
link lift vehicle
حمل و نقل بار و پرسنل به صورت یکپارچه حمل یکپارچه
vertical lift bridge
پل بالارو
lift is full of troubles
زندگی را سراسر سختی است
Please let me give you a lift (ride).
اجازه بدهید سوارتان کنم
to lift a car by jack
خودرویی را جک زدن
The elevator ( lift ) is out of order .
آسانسور خراب است.
This stone wont lift.
این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
leg lift and side roll
کنده سرانبون
lift-fan air inlet
مدخلهوایهواکششچپ
olympic lift and cross face
گرفتن بازوی چپ حریف از جلو وران پای راست از پشت
olympic lift and cross face
کنده حصیر مال
To rais ( lift, remove ) an embargo.
رفع محاصره کردن
leg ride and cross face olympic lift
سگک وارو
linear system
[system of linear equations]
دستگاه معادلات خطی
[ریاضی]
high
اولین کیلوبایت حافظه بالای مگابایت که توسط برنامه قابل استفاده است
high
تند زیاد باصدای زیر
high
وافر گران گزاف
high
زبان سطح بالا
about as high
تقریبا` همان اندازه بلند
high
متکبرانه
high
خشن متکبر
high
وسیله با کیفیت بالا و مشخصات خوب
high
خشمگینانه
high (1 9 to 36)
بلند
high
بالا
high
خیلی بزرگ
very high
ارتفاع خیلی بالا
on high
در بالا
high
وسیله گران یا با کارایی بالا
high
عملی که در آن افزودن رقم نقل به جمع کننده باعث رقم نقلی خروجی شود
high
بزرگ
high
معادل وضعیت درست در منط ق یا 1
high
سخت گران
high
ضربه نزدیک به میله اول بولینگ
high
عظیم
high
دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
high
باصدای بلند
high
فضای حافظه بین کیلوبایت و مگابایت
high
بوگرفته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com