English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
high money پول گران
Search result with all words
high powerd money پول قوی
high powerd money پول پر قدرت
Other Matches
Protection money. Racket money. باج سبیل
Money for jam . Money for old rope . پول یا مفتی
money begets money <idiom> پول پول می آورد
even money مبلغ مساوی در شرط بندی
near with one's money خسیس
money اسکناس
money جایزه نقدی
he is f. of money پول فراوان دارد
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
money پول
He is in the money. پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
money سکه
money مسکوک ثروت
f. money پول فراوان
money on d. وجه امانعی
his money is more than can پولیش بیش
his money is more than can ازانست که بتوان شمرد
be in the money <idiom> در پول غلت خوردن
take in (money) <idiom> رسیدن
we are want of money ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
money on d. پول سپرده
value for money قدرت خرید پول
value for money ارزش پول
value of money ارزش پول
near money شبه پول
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
be in the money <idiom> پول پارو کردن
he brought more money قدری دیگر پول اورد
money spinner کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
functions of money وفائف پول
he brought more money باز پول اورد
functions of money نقش پول
To put some money aside . پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
hardly earned money پول سخت بدست امده
he made his money f. پول خودرابه باد داد
To be wallowing in money . غرق درپول بودن
money supply عرضه پول
height money اضافه بهای کار در ارتفاع
head money جنایتکار
head money جایزه اوردن سر
money stock عرضه پول
he pays his own money نه اینکه از پول خودش یا پول خودش رامیدهد
he pays his own money پولش را خودش میدهد
money stock حجم پول در گردش
he is pressed for money از بی پولی در مضیقه است
passage money کرایه مسافر
he has a rage for money دارد
he has a rage for money برای گرد کردن پول شهوت
he coins money گویی پول سکه میزند
money wage مزد پولی
money on deposit پول سپرده
deficient in money کم پول
demand for money تقاضا برای پول
door money دری
money demand تقاضا برای پول
despatch money جایزه بارگیری یا تخلیه سریع
despatch money پاداش جهت بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money جایزه یا انعام بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money پاداش سرعت کار
deficient in money بی پول
dealing for money معاملات پولی
We divided the money among ourselves . پول را بین خودمان قسمت
commodity money پول جنسی
commodity money پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
conduct money هزینه سفرشاهد
convertible money پول قابل تبدیل
money player ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
creation of money خلق پول
creation of money ایجاد پول
credit money پول اعتباری
door money پول دم در
volume of money حجم پول
money pot دخل
fiat money پول رایج اعتباری
fiat money پول بدون پشتوانه
folding money اسکناس پول کاغذی
for the sake of money برای
for the sake of money پول
for the sake of money بواسطه پول
My only problem is money . تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
money pot غلک
door money ورودیه
Could you lend me some money ? می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
earnest money بیعانه
earnest money پیش بها
earnest money ضمانتنامه شرکت در مناقصه
earnest money پیش پرداخت
free with ones money ولخرج
To count the money . پول شمردن
raise money فراهم کردن پول
salvage money جایزه نجات کشتی یا محموله
scant of money کم پول
scant of money بی پول
short of money کم پول
smart money پاداش زیان
smart money خسارت
smart money غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
smart money مطلع
role of money نقش پول
retention money پول گرویی
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
raise money جمع اوری کردن پول
ready money پول نقد
ready money پول موجود
ready money پول فراهم شده
to have a run for one's money از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
requistion for money درخواست
requistion for money پول
soft money پول ضعیف
sound money پول قوی
token money پول فرعی
to take eggs for money کردن
to take eggs for money را با دربرابر
to take eggs for money خر مهره
to stink of money خر پول بودن
to stake money on something سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
to change money خردکردن یامبادله کردن پول
to game away one's money درقمارپول ازدست دادن
time money وام مدت دار
trust money پول امانی
veil of money حجاب پول
sound money پول سالم
supply of money عرضه پول
wildcat money پول بدون پشتوانه
table money فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
tight money کنترل پولی
tight money سیاست پولی انقباضی
velocity of money سرعت پول
veil of money نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
to guzzle away one's money پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
money worth برابر پول
He is saving his money. پولهایش راجمع می کند
neutrality of money خنثی بودن پول
neutrality of money بدون تاثیربودن پول
I am pinched for money. دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
To swindle money out of somebody. با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
oceans of money یک دنیا پول
odd money یک اسکناس 01 ریالی
onother's money پول دیگری
pocket money . پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
quasi money شبه پول
He got the money from me by a trick. با حقه وکلک پول را از من گرفت
money worth بهای پول
money worth پول بها
money worth چیزی که بپول بیزرد
mortgage money پول رهنی
mortgage money پول قرضی
Count the money to see if it is right. پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
Take your money out of your pocket. پولت را از جیب دربیاور
He owes me some money. از او پول می خواهم (طلب دارم )
onother's money پول شخصی دیگر
To be a money grubber. پول پرست بودن
possession money حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
prize money پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
promotion money دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
purchase money در CL ثمن
gate money پولبلیطورودیه
danger money مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
appearance money پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
purchase money قیمت جنس
possession money حق النسبی
possession money حق الاجرا
penury of money قحط پول
To raise money. پول فراهم کردن
passage money کرایه
passage money خوراک
passage money غذا
passage money راه
passage money تاکردن
passage money معاش کردن
penury of money کمیابی پول
quantity of money مقدار پول
money on deposit وجه امانی
easy money پول ارزان
money orders حواله
money orders دستور پرداخت
hush money حق السکوت
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
money orders حواله پولی
money orders حواله پول
money capital سرمایه پولی
money changer صراف
money order حواله پستی وتلگرافی
money order حواله پول
money order حواله پولی
money order حواله
money order دستور پرداخت
money orders حواله پستی وتلگرافی
money creation انتشار پول
money creation ایجاد پول
money for expenditure خرجی
pin money <idiom> پول خرده خرجی
do not coin money <idiom> پول چاپ نکردن [پول چاپ نمی کنم]
money for expenditure نفقه
money for jam <idiom> پول بی دردسر
money for jam <idiom> پول باد آورده
money functions وفائف پول
put one's money on something <idiom> بر سر چیزی شرط بستن
money can't buy everything <idiom> پول خوشبختی نمی آورد
money for months دوماه است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com