Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
high pass
پاس بلند
Search result with all words
high pass acoustical filter
صافی صوتی بالا گذر
high pass filter
صافی بالا گذر
Other Matches
pass
انتقال یافتن منتقل شدن
pass
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
pass
تصویب شدن
pass
رد کردن چوب امدادی
pass
یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
pass
عمل حرکت دادن تمام طول نوار مغناطیسی روی نوکهای خواندن /نوشتن
to pass
سدی راشکستن ودل بدریازدن
to come to pass
روی دادن
to come to pass
واقع شدن
through pass
پاس کوتاه از میان مدافعان
pass
گذراندن
pass
گذر
pass
1-اجرای حلقه یک بار. 2-یک عمل
to pass a way
گذشتن
pass
گردنه
pass
یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
pass
بلیط
pass
جواز گذرنامه
pass
پروانه
pass
گردونه گدوک
pass
راه
pass
گذرگاه
pass
گذر عبور
pass
اجتناب کردن
pass
رایج شدن
pass
گذراندن تصویب شدن
pass
جواز
pass
کلمه عبور
pass
گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
pass
معبر
pass
مسیر کوتاه جنگی
pass
اجازه عبور
pass
معبر جنگی
pass
گذرگاه کارت عبور گذراندن
pass
عبورکردن
pass
پاس دادن
by pass
بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
by pass
شنت کردن
by pass
لوله یدکی جا گذاشتن
by pass
دور زدن مانع
by pass
گذرگاه فرعی
by pass
لوله فرعی
pass on
<idiom>
رد کردن چیزی که دیگر
pass off
<idiom>
تظاهر کردن
by pass
گذرگاه فرعی مسیر فرعی
to pass somebody something
به کسی چیزی دادن
over-pass
پل روگذر
over-pass
پل هوایی
come to pass
رخ دادن
come to pass
اتفاق افتادن
pass out
<idiom>
ضعیف وغش کردن
pass on
<idiom>
مردن
by pass
اتصال کوتاه
pass off
<idiom>
جنس را آب کردن
This too wI'll pass.
این نیز بگذرد
To get a pass.
امتحانی را گذراندن ( قبول شدن )
to pass off
بیرون رفتن
to pass off
تاشدن
to pass off
برگذارشدن گذشتن
to pass off
ازمیان رفتن
pass off
بخرج دادن قلمداد کردن
to pass for
قلمدادشدن بجای
to pass for
پذیرفته یا شناخته شدن بجای
to pass by any one
از پهلوی کسی رد شدن
to pass a way
مردن نابود شدن
to pass off
خارج شدن
to pass on
پیش رفتن
two pass
دوگذری
two pass
دو گذری
to pass over
نادیده رد شدن ازپهلو
to pass over
صرف نظرکردن از
to pass over
چشم پوشیدن از
to pass on
رخ دادن
to pass on
امدن
to pass on
درگذشتن
to pass on
گذشتن
to pass a way
درگذشتن
pass
سبقت گرفتن از خطور کردن
pass on
دست بدست دادن
pass over
عید فطر
pass over
چشم پوشیدن
pass off
برطرف شدن
pass on
ردکردن
one pass
تک گذری
pass through
متحمل شدن
pass through
دیدن
pass under
رد شدن از جلو موج سواردیگر
pass up
رد کردن صرفنظر کردن
pass over
عید فصح
pass out
مردن ضعف کردن
pass on
در گذشتن
outside pass
رد کردن چوب امدادی بادست چپ به دست راست یار
pass away
مردن
pass away
درگذشتن
pass out
ناگهان بیهوش شدن
pass by
از پهلوی چیزی رد شدن نادیده انگاشتن
pass by
ول کردن
pass off
نادیده گرفتن
pass on
پیش رفتن
one pass
یک گذری
pass off
برگزار شدن
pass off
تاشدن
pass
رد شدن سپری شدن
pass
گذشتن
pass
تصویب کردن قبول شدن
pass off
بیرون رفتن
pass
رخ دادن
pass
قبول کردن
pass
تمام شدن
pass
برنامه اسمبلر که کد اصلی را در یک عمل ترجمه میکند
pass
وفات کردن
pass
پاس
pass over
غفلت کردن
pass
عبور کردن
second pass
گذر دوم
pass off
به حیله از خود رد کردن
To pass the exam on the first try.
یک ضرب در امتحان قبول شدن
free pass
مجوزورود
two pass assmbler
هم گذر دو گذری
To pass a bI'll through parliament .
لایحه یی را از مجلس گذراندن
pass a remark
حرفی زدن
boarding pass
کارتمخصوصیکهمسافرانباید بههمراهداشتهباشند
ore pass
عبورسنگمعدن
two pass assembler
همگذار دوعبوری
two pass assembler
همگذار دو گذره
pass a judgment
حکم دادن
overhead pass
پاس با دو دست از بالای سر
wall pass
پاس مستقیم
pass a judgment
رای دادن
pass a line
رد کردن طناب
triangular pass
پاس مثلثی
pass a remark
سخنی گفتن
triangle pass
پاس مثلثی
by-pass taxiway
محلعبورلولهآب
pass rusher
مدافع خط
I could pass for a Greek .
می توانم خودم رایونانی جابزنم
pass a resolution
مقرر داشتن
To pass an examination .
درامتحان قبول شدن
to pass a disease on
بیماری منتقل کردن
pass a judgement
قضاوت کردن
to get a pass in physics
در امتحان فیزیک قبول شدن
gravel pass
شن گیر
to pass the ball to somebody
توپ را به کسی پاس دادن
make a pass at someone
<idiom>
pass the buck
<idiom>
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
pass interference
جلوگیری غیر مجاز حریف ازگرفتن پاس
pass muster
<idiom>
آزمایش را با موفقیت
pass a resolution
با رای گیری تصمیم گرفتن
pass a sentence
حکم دادن
pass a sentence
حکم صادر کردن
pass an opnion
افهار عقیده کردن
pass book
دفتر حساب جاری
pass book
برای صاحب سپرده نگاه میدارد دفترنسیه دکاندار
pass cut
روش گریختن مهاجم بی گوی از چند مدافع
pass in review
رژه رفتن
pass in review
دفیله رفتن فرمان به رژه
foream pass
پاس با ساعد
snap pass
پاس سریع با پیچش سریع مچ
pass reciever
دریافت کننده مجاز پاس
pass pattern
مسیر منحنی که گیرنده پاس برای گرفتن توپ طی میکند
spot pass
پاس غیرمستقیم
screen pass
پاس کوتاه به جلو پشت سددفاعی
hook pass
پاس هوکی
inside pass
مبادله چوب در امدادی
jump pass
پاس در حال پرش
spot pass
پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
sprint pass
مبادله نامرئی چوب امدادی
suicide pass
پاس به دریافت کننده از پشت سرش
three pass assembler
همگذار سه گذره
to pass one's word
قول دادن
pass rush
حمله مدافعان به پاس دهنده
pass shooting
شکار مرغابی هنگام گذشتن ازبالای موضع شکارچی
slap pass
پاس اریب
shovel pass
پاس اززیر بازو
shovel pass
پاس از زیر بازو
sell to pass
خیانت به مرام دسته خودکردن
sell the pass
خیانت به مرام دسته خودکردن
sea pass
پروانه عبور که به کشتی بی طرف میدهند
roll pass
رخده نورد
roll pass
کالیبر نورد
push pass
پاس با فشارچوب بجای ضربه
push pass
پاس با بغل پا
preceding pass
کالیبر مقدماتی
to bring to pass
بوقوع رساندن
khyber pass
تنگه خیبر
lateral pass
پاس توپ فوتبال از پهلو
to pass muster
در بازدیدارتش و مانند انها
mountain pass
گردنه
multi pass
چند گذری
offside pass
پاس افساید
one and half pass
یک و نیم گذری
to pass off a counterfeit
چیز قلب یا سکه ناسره رابخرج دادن
one pass assambler
همگذار یک مرحلهای اسمبلر تک گذاره
one pass assembler
برنامه اسمبلر که در یک عمل که اصل را ترجمه میکند
one pass assemler
همگذار تک گذری
to pass one's view
از نظرگذشتن
to pass one's word for another
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
one pass compiler
کامپایلر تک گذر
to pass muster
پذیرفته شدن
to pass into silence
مسکوت عنه ماندن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com