Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
high power transistor
ترانزیستور قدرت
Other Matches
intermediate power transistor
ترانزیستور با قدرت متوسط
low power transistor
ترانزیستور با قدرت کم ترانزیستور کم قدرت
high frequency transistor
ترانزیستور فرکانس بالا
high frequency alloy juction transistor
ترانزیستور الیاژی فرکانس بالا
high power
تفنگ شکاری بزرگ
high power microscope
میکروسکوپ پر قدرت
high power loudspeaker
بلندگوی پرقدرت
high power modulation
مدولاسیون سطح بالا
high power engine
موتورپر قدرت
high power engine
موتور با قدرت زیاد
high power transformer
ترانسفورماتور قدرت
high power pulse
پالس قوی
high power pulse generator
مولد پالس پرقدرت
high power radio station
ایستگاه رادیویی بزرگ
high tension power plant
نیروگاه فشار قوی
high power projector lamp
لامپ پروژکتور پر قدرت
d.c. high tension power transmission
انتقال فشار قوی دی . سی .
transistor transistor logic
منطق TTL
most transistor
ترانزیستور ماس
transistor
تقویت کننده کریستالی
transistor
ترانزیستور سه لایهای از انواع مختلف نیمه هادی
transistor
هر لایه یک emitler برچسب شده در ترمینال , base شدت جریان را کنترل میکند بین emitter,collector
transistor
ترانزیستور
transistor
معروفترین خانواده دروازه و طرح مدار ترانزیستوری که ترانزیستورهای دو قط بی آن مستقیماگ کنترل میشود.
transistor
برای ایجاد تابع منط قی
transistor
وسیله الکترونیکی نیمه هادی که جریان را در یک مدار کنترل میکند.
pnp transistor
طرح ترانزیستور دوقط بی که collector
pnp transistor
emiher آن از نوع نیمه هادی P هستند و base آنها نوع n است
pnp transistor
ترانزیستور پی ان پی
npn transistor
طرح ترانزیستور و قط بی با نیمه هادی نوع P برای پایه و نوع n برای collector و emither
npn transistor
ترانزیستور ان پی ان
planar transistor
ترانزیستور مستوی
cut off transistor
ترانزیستور قطع
saturated transistor
ترانزیستور اشباع شده
integrate circuit transistor
ترانزیستور در مدار مجتمع ترانزیستور مجتمع
diode transistor logic
DTL
field effect transistor
اف ای تی ترانزیستور با اثر میدان
field effect transistor
ترانزیستور اثر میدان
field effect transistor
ترانزیستور اف ای تی
direct coupled transistor logic
سیستم منطقی که منحصرا" ازترانزیستورها به عنوان عناصر فعال استفاده میکند
insulated gate field effect transistor
ترانزیستور اف ای تی باگیت عایق
hunger for power
[craving for power]
میل شدید به قدرت
will power
<idiom>
قدرت
power 0
تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
p in power to do something
عدم نیروبرای کردن کاری
outside power
جریان خارجی
power
واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
power
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
power
خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
power
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
power
نرم افزار کامپیوترهای luptop و برخی صفحههای جدیدتر PC و صفحههای نمایش که برای حفظ انرژی قط عاتی که استفاده نمیشوند را به طور خودکار خاموش می کنند
power
خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
power
بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
power
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
power
توان از دست رفته
power
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
power
خاموش کردن یک وسیله
power
تنظیم خودکار CPU در یک وضعیت ابتدایی شناخته شده به سرعت پس از اعمال برق .
power
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
to the power of
[three]
به توان
[سه]
[ریاضی]
power
توان
[ریاضی]
e. power
نیروی اجرایی
e. power
قوه مجریه
will to power
قدرت خواهی
power on
روشن کردن
useful power
توان مفید
useful power
قدرت مفید
power up
روشن کردن
power up
برق
will-power
اراده
will-power
تصمیم
power
قوه
[ریاضی]
power down
خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
power down
قطع نیرو
power down
قطع برق خاموش کردن
power i
طرح شماره یک بازی با سه مدافع
will-power
قدرت اراده
will-power
عزم راسخ
power saw
اره ماشینی
power
[over somebody/something]
قدرت
[ بر کسی یا چیزی]
power saw
دستگاه اره
in power
صاحب مقام
power
اقتدار سلطه نیروی برق
power
برق
power
دستگاه برقی
power
قدرت
power
زور
power
برقی
power
درشت نمایی قدرت دوربین
power
قدرت دیدذره بین
power
نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
power
برتری
in power
دارای اختیارات
power
توان
i did all in my power
انچه در توانم بود کردم
power
نیرو
power
توان برقی
power
زور بکاربردن
power
قوه یا توان
power
توان نیرو
power
راندن
power
قوه
power
انرژی
power
توانایی
power
شدت
power
قدرت نیرو
power
مجموعه بررسیهای سخت افزاری که کامپیوتر پس از روشن شدن انجام میدهد
power
منبع تغذیه که میتواند حتی پس از خرابی برق نیرو داشته باشد
power
توقف منبع تغذیه الکتریکی
power
که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
power
حذف توان کامپیوتر
power
اقتدار و اختیار
power
دولت
power
حداکثر تلاش در کمترین زمان
sea power
قدرت دریایی منظور کشوری است که بادریا ارتباط ویژه دارد ودارای نیروی دریایی قوی است
the power of imagination
قوه تصور
sea power
کشور دریایی
social power
قدرت اجتماعی
sounp power
توان صوتی
super power
ابر قدرت
source of power
منبع قدرت
source of power
منبع انرژی
super power
ابر نیرو
thermal power
مقدار حرارتی
thermal power
توان حرارتی
true power
توان متوسط
starting power
قدرت راه اندازی
judicial power
قوه قضاییه
true power
توان حقیقی
knowledge is power
دانایی توانایی است توانابودهرکه دانابود
sea power
نیروی دریایی کشور حاکم بر دریاها
sea power
قدرت بحری
scattering power
قدرت پراکندگی
reactive power
توان واکنشی
reactive power
توان غیر فعال
reactive power
توان هرز
rated power
هریک از چند حدود تعیین شده توان توربین گاز
radiant power
شاره تابان
r f power supply
منبع توان بسامد رادیویی
tractive power
نیروی کشش
pulling power
نیروی کشش
predictive power
قدرت پیش بینی
power volleyball
والیبال قدرتی
power user
کاربر پیشرفته
lifting power
نیروی بالابری
lifting power
نیروی خیزش
reactive power
توان راکتیو
real power
توان حقیقی
luminous power
قوه درخشش
labor power
توان نیروی کار
ruling power
سلطان
resolving power
اندازه گیری توانایی سیستم نوری برای تشخیص خط وط سیاه روی صفحه سفید.
resolving power
قدرت تفکیک
resolving power
توان تفکیک تلسکوپ
resolution power
توان تفکیک
refractive power
قدرت شکست
reflecting power
قدرت انعکاس
rectangular power
قدرت راست روی
received power
توان دریافتی
legislative power
قوه مقننه
real power
توان موثر
power unit
پیش راننده
invested with power
اختیار داده شده
gripping power
قدرت مهارکنندگی
the power of imagination
نیروی پندار
corridors of power
مکانهاییکهتصمیماتمهمدرآنجااتخاذمیشود
TV power button
دکمهروشنکنندهتلوزیون
power-on light
چراغروشنشدندستگاه
horse power
توان موتور
hydroelectric power
نیروی برقابی
power-on button
دکمهروشنشدندستگاه
power turbines
توربینهایقدرت
power train
آموزشقدرت
power takeoff
قدرت
power cut
قطعبرق
power point
اتصالبرق
power worker
فردیکهدرایستگاهبرقکارمیکند
hoisting power
نیروی صعودی
horse power
اسب بخار
heating power
توان حرارتی
power current
جریان قوی
power switch
کلید قدرت
hiding power
قدرت پوشش
horse power
قدرت اسب
To have power and influence.
تیغ برایی داشتن
Power of distiction.
قوه تشخیص
power-sharing
روشحکومتیکهمردم درامورکشورشاندخالتچندانیندارند
power socket
پریز برق
power indicator
شاخصروشن
interference power
توان پارازیت
power cable
کابل جریان قوی
wattless power
توان راکتیو یا غیرموثر
wattless power
توان هرز
veer on power
با دوار زنجیر دادن
vector power
توان برداری
internal power
توانی که داخل هواپیما تولیدمیشود
internal power
مصرف داخلی
true power
توان واقعی
instantaneous power
توان لحظهای
world power
جهان نیرو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com