English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
higher order conditioning شرطی سازی سطح بالا
Other Matches
higher order factor عامل مرتبه بالا
derivatives of higher order مشتقهای مرتبه بالا [ریاضی]
higher بالاتر
higher up ارشد
higher up عضو ارشد
higher up رئیس
higher up برتر
higher education اموزش عالی
to invoke a higher power به مقامی بالاتر رجوع کردن [برای کمک]
higher mental processes فرایندهای عالی ذهن
mean higher high water ارتفاع متوسط پیشرفت اب دریا
higher brain centers مراکز عالی مغز
to fly at a higher game همت برچیزعالی ترگماشتن
raise to a higher power افزایش دادن نما
marching order [travel order] دستور پیشروی [ارتش]
conditioning امادگی
conditioning شرطی کردن شرطی سازی
conditioning اصلاح مشخصههای اطلاعات در یک خط انتقال صدا ازطریق تصحیح خصوصیات فازدامنه تقویت کنندههای خط شایسته سازی
conditioning شایسته سازی
conditioning شرطی شدن
mass conditioning جهت دادن به توده مردم
avoidance conditioning شرطی کردن اجتنابی
backward conditioning شرطی کردن وارونه
air-conditioning تهویه هوا
operant conditioning شرطی شدن کنش گر
differential conditioning شرطی سازی افتراقی
Is there air conditioning? آیا تهویه مطبوع وجود دارد؟
type r conditioning شرطی شدن نوع ار
operant conditioning شرطی شدن عامل
pavlovian conditioning شرطی شدن پاولفی
classical conditioning شرطی سازی کلاسیک
delayed conditioning شرطی سازی درنگیده
air conditioning تهویه مطبوع
cross conditioning شرطی شدن ضمنی
vicarious conditioning شرطی شدن جانشینی
instrumental conditioning شرطی شدن وسیلهای
vicarious conditioning شرطی شدن مشاهدهای
type s conditioning شرطی شدن نوع اس
trace conditioning شرطی کردن ردی
eyelid conditioning شرطی کردن پلک چشم
air conditioning plant تاسیسات تهویه مطبوع
air conditioning unit محلتهویههوا
heating/air conditioning equipment وسائلگرمادهی
heating/air conditioning equipment تهویه
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class. اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
in order that تا اینکه
out of order از کار افتاده
in order درست
in order صحیح
in order that برای اینکه
in order that he may go برای اینکه برود
by order of حسب الامر
by order of فرمان
out of order خراب
out of order نادرست
in order that i may go برای اینکه بروم
out of order درهم برهم
to the order of بحواله کرد
to the order of به حواله کرد
out of order <idiom> کارنکردن
out of order <idiom> برخلاف قانون ،نامناسب
to order <idiom> به ترتیب
In this order. In this way. باین ترتیب
re order سفارش دوم باره
second order مرتبه دوم
in order to <idiom> اعتماد شخص را بدست آوردن
first order مرتبه اول
well-order خوش ترتیب [ریاضی]
to the order of در وجه
order شیوه
in order دایر
order [placed with somebody] سفارش [ازطرف کسی]
order حواله
order نظام معماری
order رتبه
order دستور سفارش
order سبک معماری
order سفارش دادن کالا یا جنس
order نظم دادن
order فرمان نظم
order ترتیب انجام کار
order پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را کدگشایی کند و انجام میدهد مط ابق کد برنامه
order حواله کرد حواله کردن دستور
order حکم
order مرتب کردن
order خرید سفارش خرید
order سفارش دادن دستور دادن
order سفارش دادن
order دستورالعمل دستور
order دستور دادن سفارش
order مرتبه
order راسته
order کد عمل
order ترتیب
order دستور دادن
order دستورعملیاتی
order امر
order off حکم خروج
in order to ... برای [اینکه]
in order to ... تا [اینکه ]
order [placed with somebody] دستور [ازطرف کسی]
order ن
order منظم کردن
order دستورالعمل
order دستور
order سفارش
order نظم
order سفارش دادن تنظیم کردن
order about پیوسته پی فرمان فرستادن
order of battle ترتیب نیرو
order of council تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
second order conditions شرایط مرتبه دوم
second order factor عامل مرتبه دوم
the goods are on order کالا را سفارش داده ایم
order of bankruptcy حکم ورشکستگی
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
order of battle سازمان نیروهایا یکان
superior order امر مافوق
superior order دستور مافوق
sort order نظم ترتیب
second order reaction واکنش مرتبه دوم
short order خوراکی که زود مهیا میشود
second order conditions شرایط ثانوی
route order فرمان ستون راه رو
order of magnitude مرتبه بزرگی
order of matrix مرتبه ماتریس
processing of the order انجام سفارش
probation order دستور یا حکم تعلیق مجازات
post order حواله پستی
order of service سوت داور بمعنای دستورسرویس دادن
place an order سفارش دادن
order of the day برنامه روزانه
order of the day معادل agenda
phantom order قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
payable to order قابل پرداخت به حواله کرد
pay order سندپرداخت حقوق
pay order لیست پرداخت حقوق
partial order پاره ترتیب
order time زمان سفارش کالا
provisional order دستور موقت اداری
order of fire ترتیب احتراق موتور
order of fire ترتیب توالی اتش
route order ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
review order لباس وتجهیزات و وسائل کامل
review order لباس وتحملات سان
referral order درخواست برای اماد غیرموجود یا جایگزین در انبار
reculaulation order تنظیم محاسبه مجدد
order of the day دستور جلسه
purchase order سفارش خرید
purchase order دستور خرید
public order نظم عمومی
order of discharge حکم تصفیه
order of discharge حکم برائت ذمه
order of fire روش تیراندازی
order off the field حکم خروج
in order to prevent برای جلوگیری کردن
Ionic Order [معماری یونی یا سبک بالشی از سبک های معماری کلاسیک در یونان و رم]
Gigantic Order [شیوه ستون سازی توسکاری همراه با شیوه غول ستونی] [معماری]
Giant Order شیوه غول ستونی [معماری]
German Order سبک معماری آلمانی [نوعی از سبک معماری کرنتی قرن هجدهم انگلستان]
French Order سبک معماری فرانسوی
Doric Order سبک معماری دوریک
Orinthian Order معماری کلاسیک [در یونان و رم]
Composite Order [شیوه ی ترکیبی ستون سازی رمی با ستون های پیچکی تزئین شده]
Bassae Order [معماری یونی یونان]
balustrade Order ترتیب نرده ستون ها
Attic Order ستون بندی آتنی
assemblage of Order ستون بندی مختلط
in good order <adj.> تروتمیز
Order theory ترتیب جزئی [ریاضی]
Lattice [order] شبکه [ریاضی]
Lattice [order] توری [ترتیب] [ریاضی]
structure [first order] ساختار [ریاضی]
to order somebody back کسی را احضار کردن
to order somebody back کسی را معزول کردن
to order somebody back کسی را فراخواندن
in good order <adj.> منظم
in good order <adj.> مرتب
arch order [شیوه ی ستون بندی طاق]
American order [سرستونی شبیه ستون کرنتی با برگ های کنگره ای
point of order اخطار نظامنامهای
work order برگ کار
work order درخواست انجام کار حکم کار
word order ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
word order ترتیب واژه ها
warning order دستور اماده باش اعلام اماده باش
warning order دستور اگهی
trial order سفارش ازمایشی
transfer order دستورالعمل ارائه وفایف اجرایی یا انتقال وفایف اجرایی نیروهای مسلح
transaction in order معامله به قصد فرار از دین
transaction in order liability avoid to
to set in order منظم کردن
to set in order درست کردن
third order reaction واکنش مرتبه سه
points of order اخطار نظامنامهای
corinthian order ساختارقرمتی
Agricultural Order سرستون [سر ستون کرنتی با تومارهای پیچیده شده به شکل سر حیوانات یا آرایش برگ کنگره ای]
standing order امریه نظامی
call-up order دستور به خدمت [سربازی]
good order خوش ترتیب [فلسفه]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com