Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
hight disciplinary court of judges
دادگاه عالی انتظامی قضات
Other Matches
hight court of cassetion
دیوان عالی کشور
hight court of cassetion
دیوان عالی تمیز
disciplinary court
دادگاه انتظامی محکمه اداری
disciplinary court
محمکه انتظامی
hight of burst
ارتفاع ترکش
proud or hight stomach
باد
hight density polyethylene
پلی اتیلن با چگالی زیاد
proud or hight stomach
غرور
hight frequency current
جریان فرکانس بالا
disciplinary
اهل انضباط
disciplinary
نظم دهنده انضباطی
disciplinary
انتظامی
disciplinary
تادیبی وابسته به تربیت
disciplinary
تنبیه انضباطی
disciplinary
انضباطی
judges
فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judges
حاکم
judges
دادرس
judges
خبره
judges
قضاوت کردن
judges
حکم دادن تشخیص دادن
judges
قاضی دادرس
judges
کارشناس
judges
قاضی
judges
داور
judges
داوری کردن
judges
داوری کردن فتوی دادن
judges
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
disciplinary barracks
زندان دژبان
disciplinary action
تنبیه انضباطی
disciplinary barracks
زندان انضباطی
disciplinary barracks
ندامتگاه بازداشتگاه نظامی
disciplinary punishment
کیفر انضباطی
disciplinary punishment
مجازات انضباطی
disciplinary regulation
مقررات انضباطی
disciplinary segregation
زندان انضباطی
disciplinary segregation
بازداشت دربازداشتگاه
disciplinary tribunal
دادگاه انتظامی
the judges were influenced by
داوران زیر نفوذ او واقع شدند
disciplinary control board
کمیسیون 5 نفری یکانها کمیسیون 5 نفری شورای انضباطی یکان
disciplinary training center
مرکز اموزش زندانیان نظامی
disciplinary training center
دارالتادیب
judges disciplianary tribunal
دادگاه قضات انتظامی
It is for the Court to fix the terms.
[ The terms are a matter for the Court to fix.]
این مربوط به دادگاه می شود که شرایط را تعیین کند.
out of court
داد باخته
court
زمین ورزشهای محوطهای
court
محکمه
out of court
محکوم علیه
the court above
محکمه بالاتر
court of a
محکمه استیناف
right court
زمین سرویس سمت راست
to appear before the court
در دادگاه ظاهر شدن
to take somebody to court
کسی را محاکمه کردن
ad court
زمین سرویس سمت چپ تنیس
court
بارگاه
court
دادگاه
court
خواستگاری
court
دادگاه افهار عشق
court
دربار
court
عشق بازی کردن
court
حیاط
provost court
دادگاه فرمانداری نظامی یا نیروی اشغالی
court division
دادگاه
religious court
محکمه شرع
provost court
دادگاه پادگانی
rear court
انتهای زمین
service court
محل فرود سرویس
squash court
زمین بازی اسکواش
summary court
دادگاه بدوی
summary court
دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
superior court
دادگاه عالی
court division
بخش دادگاه
service court
محل فرود سرویس اسکواش
police court
ضابطین شهربانی
playing court
زمین بازی
peace court
صلحیه
peace court
دادگاه بخش
out door court
زمین هوای ازاد
open court
دادگاهی که همه مردم حق مراجعه به ان را دارند
open court
محکمه عمومی
municipal court
دادگاه داخلی
municipal court
دادگاه شهرداری
motor court
متل
police court
کلانتری
police court
دادگاه خلاف
police court
محکمه خلاف
probate court
محکمه امور حسبی
The ball is in your court.
<idiom>
حالا نوبت تو است.
court of law
دادگاه
The ball is in your court.
<idiom>
حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
ball is in your court
<idiom>
[نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
probate court
دادگاه وصایا و ارث
prize court
شعبهای از دادگاه اداره نیروی دریایی که باامور....کاردارد
president of the court
رئیس دادگاه
practice court
دادگاه مخصوص رسیدگی به کفالت
moot court
دادگاه تمرینی دانشجویان حقوق
trial court
دادگاه رسیدگی به امورموضوعی
crown court
دادگاهیدر انگلستانو ولز
right service court
داورسرویسراست
court referee
داورزمینبازیسرپوشیده
centre court
حیاطمیانی
law court
دادگاه قضایی
kangaroo court
دادگاه مندرآوردی
kangaroo court
دادگاه غیرقانونی
kangaroo court
دادگاه پوشالی
High Court
دادگاهویژهجرائممهم
hold court
<idiom>
همانند شاه وملکه دربین موضوع مورد بحث عمل کردن
kangaroo court
<idiom>
court rug
فرش تالاری یا درباری
[این نوع فرش از نفیس ترین و گران ترین فرش ها می باشد و دارای نقش ها و طرح های عالی با نخ ممتاز بوده و فقط بصورت سفارشی برای محل های خاص بافته می شود.]
to have recourse to a court
به دادگاه رجوع کردن
[حقوق]
to apply to a court
به دادگاه رجوع کردن
[حقوق]
to bring somebody before the court
[s]
کسی را دادگاه بردن
to settle out of court
به توافق رسیدن خارج از دادگاه
out of court settlement
توافق بدون محکمه
[حقوق]
court shoes
رجوع شود به pump
court shoe
رجوع شود به pump
tennis court
07/32 در59/01 متر
tennis court
زمین تنیس
supreme court
دیوان تمیز
supreme court
دیوان عالی کشور
superior court
دادگاه تمیز
base-court
حیات بیرونی
contempt of court
اهانت به دادگاه
[جرم جنایی]
contempt of court
توهین به دادگاه
[جرم جنایی]
ante-court
[اولین صحن در خانه های بزرگ]
the superme court
دیوانعالی کشور
to court favour
توجه و التفات کسی را طلب کردن
volleyball court
9 در 81 متر
volleyball court
زمین والیبال
trailer court
محل استقرار ترایلر بااتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
traffic court
دادگاه ویژه رسیدگی به تخلفات رانندگی
traffic court
دادگاه عبور و مرور
traffic court
دادگاه تخلفات رانندگی
to put out of court
از دستور خارج کردن
to put out of court
شایسته مطرح کردن ندانستن
to pay court
عرض بندی کردن
court style
سبک کورت
[دوره جدیدتری از سبک گوتیک شعاع ساز و گوتیک در فرانسه]
court procedure
محاکمه
court of appeals
دادگاه استیناف
court material
دادگاه نظامی
court martiall
شورای نظامی
court martiall
دادگاه نظامی
court martial
در دادگاه نظامی محاکمه کردن
court martial
دادگاه نظامی
court martial
محاکمه نظامی محاکمه نظامی کردن
court games
بازیهای محوطهای
court card
سرباز
court card
بی بی
court of first instance
دادگاه شهرستان
court of first instance
محکمه بدایت
court plume
پرهای شتر مرغ که برای ارایش درموی سر بکار برند
court order
قرار صادره از دادگاه
court of review
دادگاه تجدید نظر
court of record
در CL فقط اینگونه محاکم حق صدور حکم جریمه و زندان را دارند
court of record
دادگاهی که پرونده و سوابق دعاوی مطروحه را حفظ میکند
court of province
دادگاه استان
court of justice
دادگاه
court of iquiry
دادگاه رسیدگی
court of grievances
دادگاه مظالم
court of first instance
دادگاه بدوی
court card
صورت :شاه
country court
دادگاه بخش
court of appeal
دادگاه استیناف
court of appeal
محکمه استیناف دادگاه پژوهشی
court of appeal
دادگاه استان
juvenile court
دادگاه نوجوانان
court of inquiry
بازپرسی
court of inquiry
دادگاه تفتیش
court of inquiry
کمیسیون تحقیق
court-martials
دردیوان حرب محاکمه کردن
court-martialling
دردیوان حرب محاکمه کردن
court-martialled
دردیوان حرب محاکمه کردن
court-martial
دردیوان حرب محاکمه کردن
court of appeal
دادگاه پژوهش
court of appeal
دادگاه عالی محکمه استیناف
contempt og court
اهانت به دادگاه
commercial court
دادگاههای صنفی
clerk of the court
کاتب
circuit court
دادگاه استیناف
circuit court
دادگاه منطقهای
master of the court
مدیر دفتر دادگاه
juvenile court
دادگاه اطفال
change court
تعویض زمین
base court
حیاط بیرونی یاعقبی
assize court
دادگاه جنایی
assize court
محاکم سیار جنایی
court session
جلسه دادگاه
international court
دادگاه بین المللی
odd court
زمین سرویس سمت چپ
left court
زمین سرویس سمت چپ
kangoroo court
دادگاه محلی
dut of court
ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
front court
نیمهای که به ان حمله میشود
magistrates court
دادگاه جنحه
front court
محوطه جلو خط سرویس اسکواش
kangoroo court
دادگاه پوشالی و پرهرج ومرج
grenade court
میدان تیر یا میدان اموزش پرتاب نارنجک
half court
زمین سرویس
half court
قسمت سرویس زمین تنیس
high court of
دیوانعالی تمیز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com