English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
his money was p spent یک قسمت ازپولش خرج شد
Search result with all words
money well spent <idiom> پولی که هدر نرفته
Other Matches
spent خسته
spent خرج شده
spent رها شده کم زور
spent از پا درامده کوفته
spent نیروی خود را ازدست داده
spent بی رمق
spent fuel port قسمتسوختمصرفشده
spent fuel storage bay صفحهذخیرهسوختمصرفشده
As part of my training, I spent a year abroad. درجریان کارآموزیم یکسال را در خارج گذراندم.
Money for jam . Money for old rope . پول یا مفتی
Protection money. Racket money. باج سبیل
money begets money <idiom> پول پول می آورد
near money شبه پول
money on d. وجه امانعی
take in (money) <idiom> رسیدن
near with one's money خسیس
even money مبلغ مساوی در شرط بندی
he is f. of money پول فراوان دارد
his money is more than can پولیش بیش
his money is more than can ازانست که بتوان شمرد
f. money پول فراوان
value for money قدرت خرید پول
value for money ارزش پول
value of money ارزش پول
we are want of money ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
He is in the money. پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
money جایزه نقدی
be in the money <idiom> پول پارو کردن
money پول
money اسکناس
be in the money <idiom> در پول غلت خوردن
money on d. پول سپرده
money سکه
money مسکوک ثروت
ready money پول فراهم شده
money matters امور پولی
money making پول بهم زدن پول جمع کنی
raise money جمع اوری کردن پول
ready money پول نقد
money making پول بهم زنی
ready money پول موجود
money multiplier ضریب بهم فزاینده پول
money on deposit وجه امانی
purchase money در CL ثمن
purchase money قیمت جنس
quantity of money مقدار پول
raise money فراهم کردن پول
passage money غذا
money off offer فروش با تخفیف
money of account پول محاسباتی
money making پول گرد کن
soft money پول ضعیف
smart money غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
smart money خسارت
smart money پاداش زیان
short of money کم پول
smart money مطلع
scant of money بی پول
scant of money کم پول
salvage money جایزه نجات کشتی یا محموله
role of money نقش پول
retention money پول گرویی
money list لیست حقوق
money list لیست پرداخت حقوق
odd money یک اسکناس 01 ریالی
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
money maker پول گرد کردن
requistion for money پول
money lender پول به بهره گذار
money on deposit پول سپرده
requistion for money درخواست
oceans of money یک دنیا پول
neutrality of money بدون تاثیربودن پول
neutrality of money خنثی بودن پول
money spinner کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
quasi money شبه پول
money stock حجم پول در گردش
mortgage money پول قرضی
money stock عرضه پول
mortgage money پول رهنی
money worth چیزی که بپول بیزرد
money worth پول بها
money worth بهای پول
money worth برابر پول
money wage مزد پولی
onother's money پول دیگری
money pot دخل
promotion money دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
prize money پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
possession money حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
possession money حق النسبی
money player ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
possession money حق الاجرا
penury of money قحط پول
penury of money کمیابی پول
passage money معاش کردن
passage money تاکردن
passage money راه
money pot غلک
passage money خوراک
passage money کرایه مسافر
passage money کرایه
onother's money پول شخصی دیگر
money supply عرضه پول
sound money پول قوی
My money request to him طلب من از او [مرد]
money sink <idiom> گودال پول [کیسه پول سوراخدار]
save money پس انداز کردن
save money به دقت خرج کردن
time is money <idiom> وقت طلاست
appearance money پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
I am running out of money . پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
Money is no object at all . پول اصلا" مطرح نیست
for love or money <idiom> به هر شکلی
rake in the money <idiom> ایجاد تعجب
beer money پول چایی
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
He is a money -bags. <proverb> مالامال از پول است .
Time is money. <proverb> وقت طلاست .
Changing money تبدیل پول و ارز
have money to burn <idiom> پول از پارو بالا رفتن
have money to burn <idiom> بی پروا خرج کردن
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
Money peters out. پول کم کم تمام می شود.
I'm not made of money! <idiom> من که پولدار نیستم! [اصطلاح روزمره]
to be rolling in money <idiom> تو پول غلت زدن [اصطلاح]
borrowed money پول قرض گرفته شده
put one's money on something <idiom> بر سر چیزی شرط بستن
money for jam <idiom> پول باد آورده
money for jam <idiom> پول بی دردسر
do not coin money <idiom> پول چاپ نکردن [پول چاپ نمی کنم]
pin money <idiom> پول خرده خرجی
money can't buy everything <idiom> پول خوشبختی نمی آورد
to scrape up [money] چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن [پول]
We divided the money among ourselves . پول را بین خودمان قسمت
Could you lend me some money ? می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
to stink of money خر پول بودن
to take eggs for money خر مهره
to take eggs for money را با دربرابر
to take eggs for money کردن
token money پول فرعی
pocket money . پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
trust money پول امانی
veil of money حجاب پول
to stake money on something سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
to have a run for one's money از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
supply of money عرضه پول
table money فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
tight money کنترل پولی
tight money سیاست پولی انقباضی
time money وام مدت دار
to change money خردکردن یامبادله کردن پول
to game away one's money درقمارپول ازدست دادن
to guzzle away one's money پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
veil of money نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
velocity of money سرعت پول
He got the money from me by a trick. با حقه وکلک پول را از من گرفت
He owes me some money. از او پول می خواهم (طلب دارم )
Take your money out of your pocket. پولت را از جیب دربیاور
Count the money to see if it is right. پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
To count the money . پول شمردن
To be wallowing in money . غرق درپول بودن
To put some money aside . پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
My only problem is money . تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
He is saving his money. پولهایش راجمع می کند
To touch someone for money. کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
volume of money حجم پول
wildcat money پول بدون پشتوانه
danger money مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
gate money پولبلیطورودیه
To raise money. پول فراهم کردن
To be a money grubber. پول پرست بودن
To swindle money out of somebody. با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
I am pinched for money. دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
sound money پول سالم
cheap money پول با بهره کم
demand for money تقاضا برای پول
money demand تقاضا برای پول
despatch money جایزه بارگیری یا تخلیه سریع
despatch money پاداش جهت بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money جایزه یا انعام بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money پاداش سرعت کار
door money پول دم در
door money دری
door money ورودیه
deficient in money کم پول
deficient in money بی پول
circulation of money گردش پول
commodity money پول جنسی
commodity money پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
conduct money هزینه سفرشاهد
convertible money پول قابل تبدیل
creation of money خلق پول
creation of money ایجاد پول
credit money پول اعتباری
dealing for money معاملات پولی
earnest money بیعانه
earnest money پیش بها
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com