English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English Persian
hog score line خطامتیازپایانی
Search result with all words
foot score line خط امتیاز انتهایی
sweeping score line خطکمکنندهامتیاز
Other Matches
what is the score حساب برد و باخت چقدراست
score it under زیر ان خط بکشید
To keep the score. حساب امتیاز رانگاهداشتن
score out خط زدن
to know the score <idiom> سری توی حساب داشتن
score خط افتادن
score خط زدن
what is the score هر کدام چند بازی داریم
to keep score حساب
He knows the score . سرش توی حساب است
to keep score بازی رانگاهداشتن
on this score از این بابت
on this score از این حیث
t score نمره T
He knows the score . سرخوردن ( واخوردگی ویأس )
What is the score? چند به چندیم ؟ ( امتیاز شما ری در بازی )
score گرم کردن اسب ثبت حرکات
score فاصله ازنقطه اغاز تا خط امتیازگاوبازی
score پیروزی
score نمره
score حساب کردن بحساب اوردن
score امتیاز گرفتن حساب امتیازات
score امتیاز
score مارک
score نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
score پوان اوردن
score تحقیر کردن ثبت کردن
score خط
score بریدگی
score رتبه تیر بخال زدن رتبه بندی کردن
score نمره اوردن
score نشان
score شیار
score حساب
score نشان معدل
score چوب خط نمره
real score نمره واقعی
grade score نمره کلاسی
time score نمره زمانی
test score نمره ازمون
settle a score with someone <idiom> عین چیزی را به کسی پس دادن
perfect score امتیاز کامل
score off a person بر کسی پیش دستی کردن
percentile score نمره صدکی
evaluation score نمره ازمایش
evaluation score نمره ارزیابی
sigma score نمره معیار
To score a goal . گل زدن ( درفوتبال وغیره )
graphic score نمره نگارهای
score out that word روی ان واژه خط بکشید
score keeper منشی
predicted score نمره پیش بینی شده
to score with a girl <idiom> موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری [اصطلاح روزمره]
score off a person از کسی پیش بردن
score a person بر کسی پیش دستی کردن
composite score نمره مرکب
run up a score قرض بهم رساندن
corrected score نمره اصلاح شده
set the score افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
total score نمره کامل
main score نمره اصلی
three score and ten هفتاد
raw score نمره خام
gross score نمره خام
score out that word ان واژه را خط بزنید
accuracy score نمره دقت
lie score نمره دروغگویی
on the score of neglect ازاین حیث
on the score of neglect بعنوان غفلت ازاین بابت
normalized score نمره هنجار شده
deviation score نمره انحراف
derived score نمره اشتقاقی
standard score نمره معیار
ipsative score نمره نسبی
observed score نمره مشاهده شده
blind score امتیاز اضافی به تیمی که عضو ان غایب یا اخراج شده و جانشینی ندارد
weighted score نمره وزنی
score sheet برگ امتیاز
box score حساب بازی
box score جدول امتیازها
stanine score نمره نه بخشی
standardized score نمره بهنجار شده
To score points. امتیاز آوردن ( ورزش )
He told us what the score was. جریان را برایمان تعریف کرد ( گفت )
box score نتیجه برد وباخت بازی
transmuted score نمره تبدیل شده
gain score نمره افزوده
additional score نمره اضافی
error score نمره خطا
score a person از کسی پیش بردن
score-console صفحهنمایشامتیاز
true score نمره حقیقی
unweighted score نمره غیروزنی
segment score number بخششمارهامتیاز
annual average score میانگین نمره سالیانه تعرفه خدمتی
army standard score نمرات استاندارد و اندازههای بدنی افراد
I know my job ( stuff ). Iknow the score ( ropes ) . درکارم واردهستم
line to line fault تماس خطوط
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line by line milling فرز کردن سطری
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line to line spacing فاصله سطور
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
line نسب
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line لوله منفردی در سیستم سیالات
down the line ضربه از کنار زمین
line جبهه جنگ
down line بار کردن پایین خطی
line سیم
line در سمت
line صفی در خط
line خط صف
line طناب خط
out of line خارج از خط جبهه
in line همراستا
in line شمشیر در وضع حمله
line رشته
line طرز
line حدود رویه
all along the line درامتدادهمه خط
all along the line در همه جا
along line در امتداد خطوط
along line در خط
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
line خط زدن
on the line هواپیمای اماده پرواز
o o line خط دیدبانی سپاه
line لجام
line دهنه
line جاده
line طناب سیم
line رسن
line ریسمان
line رشته بند
line سطر
line : خط
line of d. مرز
line of d. حد فاصل
line خط انداختن در
line خط دار کردن
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
line ردیف
line خط
mean line خط میان
on line help کمک مستقیم
line پوشاندن
line استرکردن
o o line خط تقسیم دیدبانی
old line محافظه کار
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
line ترازکردن
line اراستن
line بخط کردن
line by line سطر به سطر
line up ردیف ایستادن تیم
off line برون خطی
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
to come in to line در صف امدن
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
the line صف
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
off line منفصل
out of line <idiom> ناصحیح
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
off line غیر متصل
line : خط کشیدن
off line قطع
line-up به خط شدن
line-up به ترتیب ایستادن
line-up ردیف ایستادن تیم
line up به ترتیب ایستادن
line up به خط شدن
on line در خط
on line داخل رده
on line مورداستعمال
on line درون خطی
on line متصل
on line مستقیم
to come in to line موافقت کردن
line up <idiom> به درستی میزان کردن
line up <idiom> به صف کردن
down the line <idiom> درآینده
by-line خط فرعی راه اهن
by-line خط دوم یافرعی
by line خط فرعی راه اهن
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
by line خط دوم یافرعی
line شعبه
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
by line کار یاشغل اضافی وزائد
in line <idiom> با محدودیت متداول
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com