English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 94 (2 milliseconds)
English Persian
holiday routine برنامه روز تعطیل
Other Matches
holiday روزبیکاری
holiday تعطیل
I am here on holiday. من برای تعطیلات به اینجا آمدم.
So much for our holiday. این هم از تعطیلاتمان. [یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
holiday تعطیل مذهبی
holiday روزتعطیل
holiday تعطیلات
holiday تولید رخنه در عکاسی هوایی محوطه پوشیده نشده درعکاسی هوایی
holiday cottage ویلای اجاره ای برای تعطیلات
Did you get much ( any ) benefit from your holiday ? تعطیلات برایت فایده ای داشت ؟
bank holiday ایامی که به دستور دولت بانکها بستهاند
drug holiday ترک موقت دارو
legal holiday تعطیلات رسمی وقانونی
bank holiday روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
public holiday تعطیلیعمومیورسمی
bank holiday هر یک از تعطیلات رسمی که در آن مدارس و بانکها و غیره تعطیل هستند
busman's holiday تعطیلی و مرخصی که طی آن انسان همان کارهایی را میکند که در سر کار میکرده
package holiday تعطیلیکهتوسطیکشرکتمسافربریکنترلونظارتشود
holiday camp تفریحگاهتعطیلی
That's the end of our holiday. این هم از تعطیلاتمان. [یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
package holiday مسافرت بسته بندی
package holiday گشت بسته ای
holiday by the seaside [British] تعطیلات در کنار دریا
holiday at the seaside [British] تعطیلات در کنار دریا
holiday by the seaside [British] مسافرت کنار دریا
holiday at the seaside [British] مسافرت کنار دریا
My holiday did me a world of good. درتعطیلات یک دنیا به من خوش گذشت
Can I rent a holiday cottage? آیا میتوانم یک ویلا اجاره کنم؟
routine طریقه عادی
routine خط مشی جاری
routine جریان عادی و دایمی
routine روال
routine امور غیر مهم
routine برنامهای که داده را به صورت فضاهای کوچک بسته بندی میکند
routine مجموعه دستورات یک تابع که درهر بخش برنامه که نیاز باشد کپی می شوند
routine بخش کوچک یک کد که داده را از وسیله خارجی می پذیرد مثل خواندن ورودی از صفحه کلید
routine مجموعه توابعی که امکان مدیریت وپردازش اعداد اعشاری را فراهم میکند
routine توابعی که فراخوانی یا پردازش می شوند و وقتی ماشین یا سیستمی خراب میشود توسط کاربر استفاده می شوند
routine تعداد دستوراتی که کار مشخص را انجام می دهند ولی برنامه کامل نیستند, بخشی از یک برنامه هستند
routine یک سری حرکت ژیمناستیک
routine روتین
routine امر عادی
routine روزمره کار عادی
routine جریان عادی عادت جاری
routine عادی
routine معمولی
routine کار عادی
routine روش جاری
routine بخشی از کد در یک محل که توسط فراخوانی ها در تابع استفاده میشود
closed routine روال بسته
canned routine روال قالب ریزی شده
bootstrap routine روال خود راه انداز
autostart routine روال اغازگر خودکار
supervisory routine روال نافر
daily routine عادت جاری روزانه
output routine روال خروجی
routine work کار تکراری عادی
diagnostic routine روش تشخیص معایب در اثرازمایش
diagnostic routine روال تشخیصی
utility routine روال سودمند
monitor routine روال مبصر
master routine شاه روال
maintenance routine روال تعمیر و نگهداری
main routine روال اصلی
loading routine روال بارکننده
library routine روال مجموعه ها
library routine روال کتابخانه
library routine روال کتابخانهای
diagnostic routine روال تشخیص
iterative routine حلقه یا مجموعه دستورات در برنامه که تکرار می شوند تا برنامه کامل شود
error routine روال خطا پرداز
generalized routine روال تعمیم یافته
generalized routine روال کلی
executive routine روال اجرایی
diagnostic routine برنامه تشخیص عیب
production routine روال تولید
recovery routine روال ترمیمی
tracing routine روال ردیابی
tracing routine روال رسام
tracing routine روال ردیاب
test routine روال ازماینده
target routine روال هدف
source routine روال منبع
sevice routine روال خدماتی
routine tests ازمایشهای تک به تک
recursive routine روال بازگشتی
recursive routine زیرتابعی که درحین اجرا خود را صدامیکند
recursive routine زیرتابعی دربرنامه که درحین اجرا خود را صدا میکند
relocatable routine روال جابجاپذیر
routine library کتابخانه روال ها
routine message پیام عادی
interrupt serrice routine روال سرویس وقفه
file handing routine قسمتی از یک برنامه کامپیوترکه داده را از یک فایل خوانده و در ان می نویسد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com