Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
hollow cone charge
خرج مقعر
hollow cone charge
خرج گود
hollow cone charge
خرج مخروطی
Other Matches
hollow
کاواک
hollow
<adj.>
میان تهی
hollow
پوک
hollow
میان تهی
hollow
گود
hollow
گودافتاده
hollow
پوچ
hollow
فریبنده
hollow
گودی حفره
hollow
موج با انحنای زیاد
hollow
پوک شدن خالی کردن
hollow
توخالی
hollow
گودال
hollow
حفره
hollow
جای پوک
hollow
پوک کردن
hollow out
منگنه کردن
hollow barrel
حفرهلوله
hollow forge
اهنگری کردن مجوف
hollow rounded
چفت نیم گرد
hollow hearted
غیرصمیمی
hollow organ
عضو مجوف وتوخالی
hollow shaft
محور مجوف
hollow shaft
محور توخالی
hollow space
فضای توخالی
hollow tile
اجر مجوف
hollow shot
گودالساچمه
hollow ware
ادوات فلزی
hollow ware
چینی یاشیشهای که بصورت استوانهای شکل ویا نظیر ان قالب گیری شده است
hollow gorge
[ربع گرد در برجسته کاری]
hollow tile
اجر سفال
hollow dam
سد توخالی
hollow core
هسته مجوف
hollow dam
سد تو خالی
hollow forge
سوراخ کردن گرم
hollow punch
سمبه منگنه
hollow walls
دیوار دو جداره
hollow chisel
مغار نیم گرد
hollow chisel
قلم گرد
hollow buttress
پشت بندصندوقهای
hollow moulding
[گچ بری مقعر در ته ستون]
hollow buttress
پشت بند تو خالی
hollow brick
اجر مشبک
hollow brick
اجر مجوف
hollow square
[گچ بری هرمی رومی]
right cone
مخروط قائم
[ریاضی]
cone
ساختمان مخروطی
cone
مخروط
cone
میوه کاج
cone
هرچیزمخروطی یاکله قندی مخروطی شکل کردن قیف
cone
مخروطی
cone
شیپور
Loudon's hollow wall
[دیوار آجری با دونوع آجر چینی کله راسته و راسته چینی]
hollow concrete floor
سقف تو خالی بتنی
hollow gravity dam
سد تهیده وزنی
cone flower
گل پنجهزاری
cone flower
گل ژاپونی
cone of cypress
جوز سرو
cone penetrometer
وسیله تعیین مقاومت خاک برای عبور و مرور خودروها
cone of dispersion
مخروط پراکندگی
cone of dispersion
مخروط پراکندگی بسکها
cone of fire
مخروط اتش
cone crusher
سنگ شکن فرفرهای
cone crusher
سنگ شکن مخروطی
cone antenna
انتن مخروطی
fir cone
چلغوزه
cone mosaic
[موزائیک با نقش های زیگزاگ و لوزی]
double cone
[ابزار بند رومی مخروطی شکل]
forcing cone
مخروط مقاوم
fusion cone
مخروطی اتصال
pine cone
جوزکلاغ
cone of fire
مخروط پراکندگی تیرها
cone of scape
مخروط فرضی در اگزوسفر
tail cone
دنباله مخروطی
exhaust cone
مخروطی اگزوز
secondary cone
برج هدایت یدکی ناو
pyrometric cone
گرماسنجمخروطی
nose cone
مخروط دماغه
pine cone
میوه کاج
exit cone
خروجیمخروطی
female cone
میوهکاجماده
fir cone
جوزصنوبر
constant of the cone
زاویه کجی مخروق نقشه برداری لامبر ضریب مخروط لامبر
cone of silence
منطقه کور
cone of silence
مخروط سکوت رادیویی فضای مخروطی خلاء رادیویی بالای برج مراقبت
cone penetrometer
مقاومت سنج خاک
cone point
راس
cone pulley
صفحه مخروطی
cone shape
مخروطی
cone shaped
مخروطی شکل
nose cone
دماغه مخروطی شکل نوک موشک و راکت
detrital cone
مخلوط افکنه واریزهای
oblique cone
مخروط اریب
[ریاضی]
male cone
کاجنو
alluvial cone
مخروط افکنه
double cone insulator
مقره دو مخروطی
metal cone tube
لامپ مخروطی فلزی
sand cone method
طریقه جابجایی ماسه
cone indentation test
ازمایش فشار مخروط
cone thrust test
ازمایش فشار مخروط
cap & cone insulator
مقره کاس و گوژ
cone pulley drive
محرکه صفحه پلهای
cone type face milling cutter
فرز نوع مخروطی
charge
خرج منفجره
charge
خرج
charge
متهم کردن
charge
بار مسئولیت
charge
گماشتن
charge
بار الکتریکی
(in) charge of something
<idiom>
مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
in the charge of
<idiom>
تحت مراقب یا نظارت
charge
موردحمایت
charge
پرکردن
charge
مطالبه بها
charge
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge
متهم ساختن
charge
زیربار کشیدن
charge
عهده دارکردن
in charge
<idiom>
مسئول بودن
charge
پر کردن
charge
تصدی
take over in charge
تحت اختیار دراوردن
charge
1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge
وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge
بدهکار کردن
charge
که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
take over in charge
تصدی
charge
شارژ کردن شارژ
charge
خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge
بار
charge
جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge
خطای حمله
charge
حمله به حریف
charge
اتهام
charge
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge
بار کردن
charge
مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge
عهده داری
charge
وزن
charge some one with
به عهده کسی گذاشتن
in charge
<adj.>
پاسخگو
in charge
<adj.>
مسئول
charge
هزینه
charge
حمله اتهام
on charge of
به اتهام
like charge
شارژ همنام
charge
محفظهای
charge
دستگاه با ماده منفجره
like charge
قطبهای همنام
in charge
متصدی
be charge with
متهم شدن به
satchel charge
خرج خورجینی
pole charge
خرج دستکی
section charge
خرج چند قسمتی
point charge
بار نقطهای
powder charge
خرج پرتاب گلوله
soaking charge
بار سولفات زدای
space charge
بار پیرامونی
shaped charge
خرج گود
space charge
ناحیه بار فضا
spinning charge
بار چرخان
pole charge
خرج میلهای
snow charge
بار برف
positive charge
بار مثبت
residual charge
بار الکتریکی مانده
reduced charge
خرج کمتر یا پایین تر توپ
statement of charge
مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
section charge
خرج جزء جزء
satchel charge
خرج کیسهای
propelling charge
خرج
propelling charge
خرج پرتاب
propellant charge
خرج پرتاب
powder charge
خرج باروت
shaped charge
خرج مقعر
plaster charge
خرج انفجاری افشان
spotting charge
خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
minimum charge
حداقل قیمت
What's the charge per day?
اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
What's the charge per week?
اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per mile?
اجاره هر مایل چقدر است؟
to charge the battery
باتری را بار کردن
bursting charge
دستگاه با ماده منفجره
explosive charge
دستگاه با ماده منفجره
minimum charge
حداقل هزینه
What's the charge per hour?
کرایه هر ساعت چقدر است؟
doctor in charge
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
import charge
حقوق واردات
import charge
هزینه واردات
import charge
تعرفه واردات
export charge
تعرفه صادرات
export charge
هزینه صادرات
export charge
حقوق صادرات
electrostatic charge
بار الکتریسیته ساکن
[که در اثر مالش بوجود می آید.]
physician in charge
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
Do you charge for the baby?
آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
What is the charge per day?
کرایه روزانه چقدر است؟
toll charge
باج
to give in charge
سپردن
to give in charge
تسلیم کردن
to charge a gun
خرج در تفنگ گذاشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com